eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 : 🎨 👆👆 🦋 📜 داستان « زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد» چيه⁉️🤔🤔 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
📣 : 🌷 🦋سلام کردن قبل از صحبت کردن🦋 🌷امام حسین و امام صادق (علیهم السلام) می فرمایند: «السَّلامُ قَبلَ الکَلامِ ؛ سلام پیش از سخن گفتن است.»🌷 به هر کسی می رسی🌸 همیشه پیش از کلام با روی خوش با لبخند🌸 بگو به آن کس سلام سلام چه خوب و زیباست🌸 غنچه روی لب هاست به هر کی می رسیم ما🌸 کلام اول ماست به هر کجا که میریم🌸 در اول هر کلام می‌روید رو لب ما🌸 گلبوته‌های سلام قدیمی‌ ها می گفتن🌸 چقدر خوب و زیبا سلامتی می‌ آره🌸 سلام برای دلها دوستی‌ ها بر پا میشه🌸 با یک سلام و خنده درخت دشمنی‌ ها🌸 از ریشه میشه کنده ای چشمه محبّت🌸 سلام بکن تو هر بار این هدیه قشنگیست🌸 در لحظه‌های دیدار ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب، در دیدار اخیر: سفارش من به جوانهای عزیزمان این است که امروز ببینند دشمن در چه خطّی حرکت میکند، دشمن چه چیزی را هدف گرفته، نقطه‌ی مقابل آن را عمل کنند و حرکت کنند. دشمن این دو راه را در پیش گرفته: دشمنیِ اقتصادی، دشمنیِ رسانه‌ای در مقابل اینها باید بِایستند؛ ملّت ایران باید در مقابل این دو حرکت بِایستد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐❄️🎉🎁🎉❄️💐 پویش شرکت کننده ۳۲ فدایی ولایت 💫 برنده شدن بستگی به تعداد بازدید ها از پیام شما دارد 💫 شما میتوانید اثر خودتان را برای دوستانتان بفرستید تا تعداد بازدیدهایتان (چشم) بالا برود 📌 جهت اطلاع بیشتر از پویش در کانال ما عضو شوید 👇👇👇 🌸🌸🍀⁦⁦☘️⁩⁦☘️⁩⁦⁩⁦☘️⁩⁦☘️⁩⁦☘️⁩🍀🌸🌸 ۱۰۸ ۱،۲،۳،۴،۱۳،۱۵،۱۶ https://eitaa.com/joinchat/3058892831C4635d2878f
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ عالمی به نام بکر بن عبدالله مزنی می‌گوید: حمالی دیدم که بار سنگینی بر پشت خود داشت و می‌رفت و همواره می‌گفت: 《الحمدالله، استغفرالله》 گفتم: آیا به جز این دو جمله چیز دیگری نمیدانی؟! گفت: چرا قرآن هم می‌دانم گفتم: پس چرا به جز این دو کلمه چیز دیگری نمی‌گوئی!؟ گفت: برای اینکه من از دو حال خارج نیستم یا هر لحظه نعمتی به من می‌رسد یا گناهی از من سر می‌زند الحمدلله را برای شکر نعمت می‌گویم و استغفرالله را برای جبران و آمرزش گناه تا رحمت خدا شامل حالم شود گفتم: سبحان الله این حَمّال از من فقیه تر است ↲ابوالفتوح رازی روض الجنان و روح الجنان جلد۱، صفحه ۶۶ تک تک لحظه‌های سلامتی یک یک دم و بازدم‌ها لحظه لحظه دیدن‌ها واژه واژه گفتن‌ها ثانیه‌های شنیدن‌ها و ... هر یک نعمت بزرگی است که حاضریم برای حفظ یا به دست آوردن آنها مبالغ هنگفتی هزینه کنیم اما چون برایمان عادی شده است ارزش و نعمت بودن آنها را از یاد برده‌ایم نعمت بودن آنها را فقط کسانی می‌دانند که درد می‌کشند و بیمارند به راحتی نفس نمی‌کشند، نمی‌بینند نمی‌شنوند و قدرت تکلم ندارند پس تک تک لحظه‌های عمرمان آکنده از نعمت‌های بسیار با ارزش خداست خـ♡ـدایا سپـاس! سپـاس! سپـاس! ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروردگارا امشب کوله بار دلتنگی‌ام رو به تو می‌سپارم و با تمام وجود می‌گویم شکرت که هستی شکر خدائی که هر وقت بخواهیم میتوانیم صدایش بزنیم شکر خدائی که به ما محبت می‌کند در حالی که از ما بی نیاز است شبتـ🌙ـون غرق در آرامش خدا به امید طلوع آرزوهاتون🌟 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 خدایا امروزمان را نیز با نام تو آغاز می‌کنیم که روشنگر جانی امروز قلبمان مالامال از شکرگزاری برای موهبت زندگیست الهی کمکمان کن تا داستان زندگیمان را به همان زیبائی بیافرینیم که تو جهان را آفریدی 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔹🔶🔹🔶🔹 🔶🔹🔶🔹 🔹🔶🔹 🔶🔹 🌼🍃 وَمَآ أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ وَمَآ أَنتُم بِمُعْجِزِینَ فِى الْأَرْضِ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِىٍ‏ّ وَ لَا نَصِیرٍ 🍃🌼 🌸🍃و آنچه از مصیبت به شما رسد پس به خاطر دست آورد خودتان است و او از بسیارى (گناهانتان) در مى‏ گذرد. و شما نمى توانید (خدا) را در زمین به عجز آورید (و از سلطه او خارج شوید) و براى شما از غیر خداوند هیچ سرپرست و یاورى نیست🍃🌸 {سوره ی شوری ، آیات ۳۰ و ۳۱ } 💠 نکته ها : سؤال: اگر مصیبت‏ها به خاطر عملکرد خود ماست، پس مصائب اولیاى خداوند چه توجیهى دارد؟ پاسخ: برنامه‏ ها و سنّت‏هاى الهى متعدّد است، یکى از سنّت‏ها چشاندن مزه تلخ عملکرد به انسان گناهکار است که در این آیه آمده است ولى یکى دیگر از سنّت‏هاى الهى رشد مردم در لابلاى حوادث و آزمایش هاى پى در پى است. لذا حوادث تلخ که براى معصومین رخ مى‏ دهد براى رشد معنوى و دریافت درجه و الگو بودن آنان براى دیگران است. در حدیث مى‏ خوانیم: «البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للاولیاء درجة» حوادث تلخ براى ظالم وسیله ادب و براى مؤمن وسیله آزمایش و براى اولیاى الهى وسیله قرب بیشتر است. مشابه این آیه، آیه ۴۱ سوره روم است که مى ‏فرماید: «ظهر الفساد فى البرّ و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الّذى عملوا لعلهم یرجعون» به خاطر عملکرد مردم، در دریا و خشکى فساد پدید آمد که گوشه‏ اى از عملکردشان را بچشند 💠 پیام آیه : میان رفتار انسان و حوادث تلخ و شیرین زندگى رابطه است. «ما اصابکم... فبما کسبت ایدیکم» ۲- مشکلات انسان، تنها عکس ‏العمل بخشى از خلاف‏هاى اوست، نه تمام آن. زیرا خداوند از بسیارى خطاهاى انسان در مى‏ گذرد. «و یعفو عن کثیر» ۳- مصیبت‏ها جنبه هشدارى دارد و اگر انتقامى بود عفو در کار نبود. «و یعفو عن کثیر» ۴- دود جنایات بشر به چشم خودش مى‏ رود و به خداوند ضربه ‏اى نمى ‏زند. «و ما انتم بمعجزین» ۵ - انسان‏ها نمى ‏توانند همه عوامل را تحت سلطه خود بگیرند و از آثار گناهانشان بگریزند. «و ما انتم بمعجزین» ۶- انگیزه بسیارى خلاف‏ها به دست آوردن یاور و حامى است، در حالى که یاور حقیقى خداست. «و ما لکم من دون اللّه من ولىّ ولا نصیر 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🏝هر قلبی که خانه‌ی یاد شما شد، بهاری شد... هر جانی که از خورشید مهر شما گرم شد،جاودانه شد... هر چشمی که به راه شما ماند ، روشن شد... هر که شما را دارد ، در نهایت خوشبختی است ، در اوج آرامش است... شکر خدا که شما را دارم ، آشنای کوی شما هستم و جیره خوار خوان محبتتان....🏝 ⚘وَ لاَ أُنَازِعَكَ فِي تَدْبِيرِكَ وَ لاَ أَقُولَ لِمَ وَ كَيْفَ وَ مَا بَالُ وَلِيِّ الْأَمْرِ لاَ يَظْهَرُ و در تدبير امور عالم با تو تنازع نكنم و هرگز چون و چرا نكنم و نگويم چه شده است كه ولى امر امام غايب ظاهر نمی شود⚘ 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 متن شبهه: چطور به احادیث بعد این همه سال میشود اعتماد کرد؟ 🔆 پاسخ شبهه: 🎞 در کلیپ بنحو پاسخ داده شده حتما ببینید 🎤 از اساتید مهدویت کشور 👈 برای جلوگیری از منحرف شدن دانش آموزان و نوجوانان این کلیپ را نشردهید
تفسیر زیارت جامعه ۱۱۷ و ۱۱۸ 👇👇👇👇👇👇👇
نماز 🕋 نشانه آرامش حقیقی چیست؟ 🕋 آملی 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 مریم نگاهش رو از من دزدید و من کلی حرص خوردم... اون باعث و بانی اولین دعوای من و امیرعلی شده بود!حاالاهم انگار نه انگار که به من چه دروغهایی گفته بود... پس یعنی هنوز امیرعلی رو می خواست و پشیمون شده بود... فقط اینطوری خواسته بود اون حس سنگین پشیمونی روی قلبشوکم کنه که باید اعتراف می کردم موفق هم شده بود و من از دیروز امیرعلی رو ندیده بودم... و حتی از زور خجالت جرئت نمی کردم بهش زنگ بزنم! چون من داد زده بودم و تهمت بدون اینکه بپرسم ... خب دیروز حساس بودم و دلتنگ سخت بود لمس عشقی کنار عشق دیرینه ام... -خوردی دختر مردم و بسه دیگه!! به عطیه که کنار من تازه نشسته بود نگاه کردم.. -چی می گی تو؟! ابروش رو هشتی بالابرد –میگم مریم و داری با نگاهت آتیش میزنی ! چه خبره؟چرا این قدر اخمو نگاهش می کنی؟ دوباره چشم غره ای به مریم که نگاهش افتاده بود روی ما رفتم و به عطیه گفتم : _میشناسیش؟ عطیه متعجب از رفتارهای من گفت: _آره دخترعموی نفیسه است! -فقط همین؟! متعجب از لحن دلخورم گفت: _آره فقط همین مگه قراره نسبت دیگه ای هم داشته باشه؟؟ قبل جواب من کمی فکر کردو تند گفت: _صبر کن ببینم دیروز که یک دفعه با امیر علی غیب شدین قبلش با مریم بودی و حسابی آتیشی چیزی بهت گفته بود؟! پوفی کردم و بی مقدمه گفتم: _عاشق امیرعلی بوده! بلند گفت: چی؟! نگاه چند نفر نزدیکمون که در حال قرآن خوندن بودن چرخید روی ما و چپ چپ به عطیه نگاه کردن که خودش رو زده بود به اون راه و اصلا سر بلند نکرد! خوبه عمه نزدیکمون نبود و برای خوش آمد گویی مهمونهای جلسه سوم خدابیامرز بابای نفیسه جون دم در حسینیه ایستاده بود وگرنه حسابی توبیخ میشد! --آرومتر آبرومون و بردی... بی خیال از حرف من گفت: _جدی که نمی گی؟! نگاهی به امیرسام که توی بغلم خوابش برده بود و از صبح سپرده بودنش به من انداختم و گونه اش رو با پشت انگشت اشاره ام نوازش کردم. -چرا اتفاقا خیلی هم جدی ام! عطیه مبهوت گفت: یعنی خودش بهت گفت! نگاه از امیرسام گرفتم و کمی پام رو که خواب رفته بود آروم تکون دادم که امیرسام بیدارنشه. -آره خودش گفت ولی یک جوره دیگه گفت که امیرعلی عاشقش بوده ... برای همین من و امیرعلی دیروز باهم ... باهم دعوا کردیم! نگاهش رنگ سرزنش گرفت -چه حرفها... تو که امیرعلی رو میشناسی اهل این حرفها نیست...چرا باور کردی! بعد هم نگاهی به مریم انداخت که مشغول تعارف حلوا شده بود - دختره پررو بگو پس چرا همش از من و مامان روز اول احوال امیرعلی رو میپرسید به جای اینکه گریه و غش و ضعف کنه برای مرگ عموش! اول بازم حسادت کردم از احوال پرسیدن مریم ولی بعد خنده آرومی روی لبهام نشست اون عاشق بود نه امیر علیِ من! پس من پیروز بودم و حسادت باید میشد سهم مریم.. https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 زمزمه کردم _امیرعلی خوبه؟ عطیه پوفی کرد -هنوز باهم قهرین پس؟! فقط سر تکون دادم به نشونه مثبت -دلم براش تنگ شده.. عطیه - خب بهش زنگ بزن ...چرا کشش می دی؟! بی فکر گفتم: _دیروز امیرعلی برگشت خونه آقای رحیمی وقتی من رفتم؟! براق شد -صبر کن ببینم نکنه تو به امیرعلی هم شک داری؟! نه نداشتم ولی این سوال از دیروز مغزم رو می خوردکه بعد من برگشته اونجا یا نه؟ شاید یکی ازدلایل زنگ نزدنمم همین بود که اگر بفهمم اونجاست حس حسادتم شعله بکشه حسی که هیچوقت نداشتم و فقط روی امیرعلی فعال شده بود... -نه خب ...! عطیه سری از روی تاسف تکون داد -واقعا که خلی محیا...نخیرم دیروز که یکدفعه غیب شدین دیگه امیر علی نیومد حتی امروز صبحم یک راست اومدحسینیه!!! دلم از خوشحالی ضعف رفت و روی لبهام اثر گذاشت ... آرنج عطیه رفت توی پهلوم و من باصورت جمع شده از درد تند نگاهش کردم که اخم کرد! -عقل کل حالا که خوشحال شدی یه زنگ به شوهرت بزن قهر و دعوا بسه! لب چیدم –روم نمیشه... -خدا میدونه دیروز چه حرفها که بار داداشم نکردی که روت نمیشه!! اخم کردم -عطیه! -عطیه و کوفت من میشناسمت اعصاب که نداری فکر حرفهات و نمی کنی همون اول میزنی جاده خاکی!... راست می گفت باید روی این رفتارم تجدید نظر می کردم! - -خب حالا تو بگو چه غلطی بکنم؟ با تخسی گفت: _هیچی بدو زود برو دست بوسی داداشم بگو غلط کردم! چشمهام گرد شد -بی ادب ریز خندید – خودتی صدای یاالله یاالله گفتن که بلند شد من و عطیه دست از حرف زدن کشیدیم و فهمیدیم از جلسه ختم سوم و سخنرانی هیچی نفهمیدیم! بالشت امیرسام رو زیر سرش مرتب کردم ... عجب خواب سنگینی داشت این بچه .. چون همه بعد از جلسه می رفتن سرخاک من مجبورشدم برگردم خونه به خاطر امیر سام و اون هم همینطورخواب بود! موقع بیرون اومدن از حسینیه فقط از دور امیرعلی رو دیده بودم که صورتش حسابی گرفته بود و من چه قدر دلم می خواست برم نزدیک ویه ببخشید غلیظ بگم برای تموم کردنِ این قهری که حسابی به جای نیروی دافعه... نیروی جاذبه و دلتنگیم رو بیشتر کرده بود...! به صفحه گوشیم نگاهی انداختم و اسم امیرعلی رو لمس کردم و با اولین صدای بوق قلبم بیتاب شد ودلتنگ برای شنیدن صداش!! بغض کردم... دفعه دوم بود که جواب نمی داد... یعنی هنوزم قهر بود؟! کنار امیرسام به پهلو دراز کشیدم و ساق دستم شد بالشتم ... روی گونه امیرسام و نوازش کردم غرق خواب بود! باخودم ولی جوری که انگار امیر سام مخاطبم باشه زمزمه کردم -یعنی هنوز عموت باهام قهره!؟ دلم تنگه براش امیرسام! امیر سام توی خواب لبخندی زد که لبخند محوی هم روی صورت من نشوند و من باز زمزمه کردم: _وروجک دلتنگی من خنده داره آخه؟!؟ اونقدر به صورت امیر سام زل زدم که خوابم برد ... دستم خواب رفته بودو گز گز می کرد! ولی قبل اینکه خودم تکونی بخورم دستی آروم سرم و بلند کردو بعد با ملایمت گذاشت روی بالشت ... تاخواستم چشمهام رو باز کنم و از مامان تشکر، که متوجه عطر امیرعلی شدم که همه اطرافم و پر کرده بود! دلم میخواست چشمهام رو روی هم فشار بدم از هیجان... ولی میفهمید بیدارم و اصلا دلم این ونمیخواست ... فکر میکردم اگه بیداربشم اخم میکنه و بازم قهر!...نگاه سنگینش رو حس می کردم و دست آخر طاقتم تموم شدو آروم چشمهام و باز کردم و امیرعلی نگاه از من دزدید و من خجالت زده از یادآوری دیروزآروم گفتم: _سلام!! https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 نزدیکم نشسته بود و زانوهاش و بغل کرده بود... سرش و بالا آورد و نگاهش و به چشمهام دوخت- سلام اینبار من نگاهم رو دزدیدم و سرجام نشستم ... موهام و زدم پشت گوشم: -امیرعلی ؟؟ سکوت کرده بود و منتظر بودانگار حرفم و کامل کنم -ببخشید ...معذرت می خوام ...من.... پرید وسط حرفم - منم مقصر بودم! این وسط مقصر بودن امیر علی برام عجیب بود! هنوز توی بهت بودم که گفت: _ببخشید! همیشه فکر می کردم مردها غرور دارن و اگر مقصر کامل هم باشن عذرخواهیی در کار نیست!..حالا امیرعلی به خاطر اشتباهی که بیشتر تقصیر من بود عذر خواهی می کرد...لبخندی روی لبم نشست !دلش بزرگ بود شوهرم! -منم یکم عصبی بودم تند باهات حرف زدم ! با خودم فکر کردم من بیشتر تند حرف زده بودم و هر چی که اومده بود سرزبونم گفته بودم ! بازم طاقت نداشتم به صورتش نگاه کنم وخیره شدم به انگشتهای گره کردم - این و نگو بیشتر خجالتم میدی...من واقعا معذرت می خوام!! نگاهش خیره شد به چشمهام و یک لبخند مهربون همه صورتش و پر کرده بود که بی اختیار من هم لبخندش و جواب دادم ! اینم شد خوشی آشتی کنون! لبخند کم جونی زد و نگاهش مات شد روی صورتم! -نفیسه خانوم دلخور شده و امیرمحمدگله کرده ...اومدن دنبال امیر سام ! سریع نگاهم و چرخوندم روی جای خالی امیرسام !چین افتاد روی پیشونیم دلخور بودن از امیرعلی با این همه کمک! -چرا آخه؟؟ امیر سام کو؟ - امیر محمد بردش خواب بودی نخواستم بیدارت کنم! ناراحت گفتم: چی شده؟ - من بابای نفیسه خانوم و غسل دادم! شکه شدم ونگاهم خیره موند روی امیرعلی که عادت بد من بهش سرایت کرده بود و کلافه موهاش رو بهم میریخت! مطمئنا این کا رو هم فقط برای دزدین نگاهی که دلخوری توش داد میزد انجام می داد! دستش رو محکم گرفتم ودلداری دادمش _امیرعلی نکن این کار رو توخوبی کردی چرا دلخورن؟ پوزخندی زد –امیرمحمد که فهمید جوری نگاهم کرد که انگار جنایت کردم ...گفت دیگه به اندازه کافی تو اون تعمیرگاه خودم و تباه کردم دیگه اگه این کار رو هم بکنم آبروی اونم میره!..گفت کسایی هستن که این کار وظیفشونه و اونا انجامش می دن! قلبم مچاله شد طفلک امیرعلی دیروز اندازه یک کوه غصه داشته و من شده بودم قوز بالا قوز ! باصدای گرفته ای ادامه داد - امروز که یکی از فامیلهای نفیسه خانوم سر خاک گفت من کارهای غسل و کفن و دفن رو کردم که مثلا از من تشکر کنن و ممنون باشن ... مامانش به زور تشکر کرد و نفیسه خانوم شکه شد بعد هم به امیر محمد که انگار بیشتر از دیروز از دستم ناراحت بودو فکر می کرد آبروش رفته پیغام داده بودامیرسام و ببرن پیش خودش! میترسیده بچه اش اینجا باشه و نزدیک من...! صداش با این حرفها هر لحظه گرفته و گرفته تر میشد و من بغض کرده بودم نمی خواستم ببینم امیرعلی رو این قدر داغون بعد این همه محبت کردن!واقعا انصاف بود؟! یعنی وسط داغدار بودن هم آدم باید فکر این خرافات و آبروداری مسخره می بود!این کار امیرعلی لطف بود نه آبرو بردن! اشکهام سر می خوردن روی گونه ام که بریده گفتم: امیر...علی! سرش و بلند کردو با دیدن اشکهام دستپاچه دستش جلو اومد و اشکهام رو پاک کردو من بین گریه بوسیدم دستهایی رو که محبت کرده بودن ولی جوابشون گله شده بود! -محیا عزیزم گریه چراآخه؟؟!!! نمی تونستم حرفی بزنم فقط صورتم و تکیه دادم به کف دستش و هق زدم -دوستت دارم ! لبخند محوی زدو بازم نگاه رنجورش رو ازم قایم کرد.. ... https://eitaa.com/khademngoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐❄️🎉🎁🎉❄️💐 پویش شرکت کننده ۳۱ مبینا شیراز 💫 برنده شدن بستگی به تعداد بازدید ها از پیام شما دارد 💫 شما میتوانید اثر خودتان را برای دوستانتان بفرستید تا تعداد بازدیدهایتان (چشم) بالا برود 📌 جهت اطلاع بیشتر از پویش در کانال ما عضو شوید 👇👇👇 🌸🌸🍀⁦⁦☘️⁩⁦☘️⁩⁦⁩⁦☘️⁩⁦☘️⁩⁦☘️⁩🍀🌸🌸 ۱۰۸ ۱،۲،۳،۴،۱۳،۱۵،۱۶ https://eitaa.com/joinchat/3058892831C4635d2878f
خاطره‌ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از روایت مرحوم آیت‌الله خوشوقت درباره مکاشفه‌ی یکی از علما رهبرانقلاب: خدا رحمت کند، مرحوم آقای خوشوقت میگفت یک عارفی در دید که آنجا یک سکوی بلندی است، این جوانها همین طور می‌آیند و با یک جست میپرند روی آن سکو. این عارف مکرر پرید و هر کار کرد نتوانست و افتاد زمین. بعد ملتفت شد که آنها هستند و این پیر است. در عالم معنویت هم همین است، در سلوک هم همین است، در مشاهده‌ی رؤیت الهی و جمال الهی هم همین است؛ آنجا هم آمادگی جوان بیشتر است، بهتر میتواند پرواز کند و میتواند راههای بلند را بپرد. پیرها تا بیایند به خودشان بجنبند وقت گذشته و بعد هم توانشان اجازه نمیدهد. الحمدلله این مفاهیم در دل شما جوانها روییده. ۹۵/۸/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 : ⛳️ مسابقه 👀 و 🖐 🛑 : 1⃣ تقویت حافظه دیداری🤔 2⃣ افزایش هوش جنبشی حرکتی✋ ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️