eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـلام همراهان گرامی🌷 روزتــون بخیـر و شـادی جمعـه‌ها کانال تعطیل می‌باشد میتونید از مطالب بالا استفاده کنید ان شاءالله در کنار خانواده و عزیزانتون لحظه‌هاتون پر از شادی و آرامش باشه در پنـاه خـدای مهـربان🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃جمعـه‌ها بهـار صلوات هست دهانمـان را خوشبـو کنیـم به ذکر شریـف صلـوات بر حضـرت محمـد ﷺ و خانـدان مطهـرش🍃🌸 (🌸)اَللّهُـمَّ ✨(🌸)صَـلِّ 🌸✨(🌸)عَـلىٰ ✨🌸✨(🌸)مُحَمَّـدٍ 🌸✨🌸✨(🌸)وَ آلِ ✨🌸✨🌸✨(🌸) مُحَمَّـدٍ 🌸✨🌸✨(🌸)وَ عَـجِّلْ ✨🌸✨(🌸)فَرَجَهُـمْ 🌸✨(🌸)وَ اَهْـلِکْ ✨(🌸)اَعْدَائَهُـمْ (🌸)اَجْمَعِیـن ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 بابا: _حالا حتما باید بری تعمیرگاه دختر بابا؟! مثل بچه ها گفتم: _آره دیگه می خوام غافلگیرش کنم! بابا امان از شما جوونایی گفت و ماشین و روشن کرد برای رسوندنم و من کیفم رو چک کردم و بادیدن کادو وگل سرخی که برای امیرعلی خریده بودم نفس راحتی کشیدم... کیک رو روی دستم گذاشتم و بازحمت پیاده شدم -خب صبر کن کمکت کنم دختر...! لبخندی زدم - نه خودم میرم ممنون که منو رسوندین!! بابا هم لبخند پدرانه ای مهمونم کرد: – برو بهتون خوش بگذره! دستم و به نشونه خداحافظی تکون دادم و ماشین بابا دور شد خداروشکر امیرعلی تنها بود و متوجه من نشد چون سرش کاملا توی موتور ماشین پارک شده!! روی چاله بود، -سلام آقا خسته نباشی.. باچشمهای گرد شده سربلند کرد صورتش حسابی سیاه بودو من آروم خندیدم به قیافه بانمکش!! باشیطنت گفتم: _جواب سلام واجبه ها!! به خودش اومد - سلام ...تو اینجا چیکار می کنی؟؟کیک و کیفم رو روی میز نزدیکم گذاشتم و با برداشتن گل با قدمهای کوتاهم رفتم نزدیک خجالتم دیگه ریخته بود و دلم ضعف میرفت برای دیدنه صورتش ازنزدیک.... گونه سیاهش رو بوسیدم و گفتم: _تولدت مبارک!! خواستم اولین کسی باشم که بهت تبریک می گه!! گل رز غنچه رو گذاشتم توی جیب لباس کارش ... نگاه متعجب و خندونش و دوخت توی چشمهام _محیا؟؟!!! خندیدم: –جونم آقا؟! نگاه مهربونش چشمهامونشونه رفت وبا نفس عمیقی گل رو بو کشید –ممنونتم... داشتم ذوب میشدم زیر نگاهش ... گفتم: کمک نمی خوای؟؟ خندید _شما بلدی؟ با شیطنت گفتم: _من نه ولی آقامون بلده! بازم خندید –اونوقت این میشه کمک باز که رسید به خودم!! لبخندی زدم و نگاهی به در تعمیرگاه انداختم... شب بود و خیابون خلوت ... جلو رفتم امشب شب من بود و این تولد ساده دنیایی از لذت بود! لباس کارش روغنی شده بودوبوی تند روغن میداد .. اروم گفتم:الهی صدهزارساله بشی وسایه ات همیشه بالاسرم باشه! سرش و پایین آورد و از روی چادر کنار گوشم گرم ومهربون گفت: _ممنون عزیزدلم واقعا غافلگیر شدم...! بانفس عمیقی عطر چادرم رو بلعید و ادامه داد -ببخشید دستهام خیلی کثیفه نمیتونم....!! با خجالت لبم گزیدم و با اعتراض گفتم: امیرعلییییی !؟؟ خندیدو گونه زبرش رو به صورتم کشید: _جونِ امیرعلی؟! خندیدم...و سرم و زیرانداختم! اولین صبح عید وقتی امیرعلی اومده بود خونه ما تا باهم بریم خونه بابابزرگ طبق رسم هرساله ,عید دیدنی.. توی حیاط که رفتم استقبالش با اینکه پریدم توی بغلش بازم خجالت کشیدم صورتش و ببوسم و بوسه ام رو کاشتم روی دستهاش ... ولی امیرعلی با خنده گونه ام و بوسیده بود ومن با یادآوری حرف دیشبم چه قدر خجالت کشیده بودم... آروم عقب اومدم و امیر علی با دیدن صورتم شروع کرد به خندیدن -به چی می خندی؟ من خنده دارم؟ لبهاش و جمع کرد توی دهنش – اگه بدونی چیکار کردم باصورتت؟ راه افتاد – بیا ببینم! دنبالش راه افتادم که من و برد پشت یک دیوار که یک روشویی بود دستهاش رو صابون زد و شست – بیا صورتت رو بشورم با خوشحالی نزدیک رفتم ... چه خوب که سیاه شدن صورتم ختم میشد به دستهای امیرعلی و این لحظه های خوش... حوله روبه دستم دادو گفت میره لباس عوض کنه .... صورتم رو که خشک کردم رفتم کنار میز و کادوش رو از کیفم درآوردم ... با صدای قدمهاش که نزدیک شده بود چرخیدم وکادو رو گرفتم سمتش! -ناقابله امیدوارم خوشت بیاد!! گردنش رو کج کردو نگاهش توی چشمهام -این چه کاریه آخه ...همین که یادت بودبرام دنیاییه!! گل رز دستش رو نشونم داد و حرفش رو ادامه داد... ... @khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 - تازه این گل خوشگل هم برام بهترین هدیه است!! با گفتنِ ممنون ...کادوش رو گرفت و آروم درجعبه کوچیک رو باز کرد.... بادیدن انگشتر با نگین شرف الشمسی که روش می درخشید تشکر آمیز گفت: خیلی قشنگه خانومی...دستت دردنکنه...واقعا ممنون! خوشحال شدم که خوشش اومده -ببخش ناقابله! حاالامیشه من دستت کنم؟! دست چپش رو آورد جلو و من انگشتر رو توی انگشتش فرو کردم و جای حلقه طلایی رو که دیگه بعد از شب عقدمون توی دستش ندیدم رو با این انگشتر پر کردم ! انگشتهام رو بین انگشتهاش فرو کردم وحلقه من و انگشتر امیرعلی با صدای تیکی بهم خورد نگاه مهربونش رو از دستهامون گرفت و به چشمهام دوخت ... تاب نیاوردم نگاهش رو وقتی اینجوری خاص میشدو هزار تا جمله عاشقی رو داد میزدو من نمی دونستم چطوری باید با نگاهم جوابش رو بدم! به کیک اشاره کردم _اینم کیک تولد! خندید –مگه من بچه ام محیا جان؟! لبهام رو غنچه کردم – خودم برات پختم! -وای ممنون... پس این کیک خوردن داره! - مطمئن نیستم خوب شده باشه ... عطیه و محمد و محسن کلی اذیتم کردن گفتن اگه کیک و بخوری مسموم میشی! به لحن دلواپسم بلند بلند خندید - خیلی هم خوبه...حاالامیشه این کیک و ببریم خونه بخوریم؟! چون کلی ذوق کردم این اولین دفعه ای که یکی برام تولد میگیره و کیک میپزه خوشحال از ته دل خندیدم و بچگانه گفتم: _اگه واقعا کیک و خوردی و مسموم نشدی قول میدم هرسال برای تولدت کیک بپزم ! فقط اینکه خیلی کوچیکه! بازم خندید - عیبی نداره... حالا شما این کیک خوشگلت و بردار که تعطیل کنم بریم...! ‌‌‎• @khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 عطیه با دیدن من وجعبه کیک توی دستم قیافه اش روترسیده کرد _ وای خدای مهربون کیکت روآوردی اینجا... راست بگو چی توش ریختی؟؟! اومدی همه خانواده شوهرت و باهم نابود کنی؟! هم خنده ام گرفته بود هم عصبانی شده بودم از حرفهای مسخره اش جلوی بقیه بخصوص امیرمحمدی که امشب زودتر از همه اومده بود! نفیسه خنده اش رو جمع کرد حال و روزش بعد از چهلم بهتر شده بود و از سرسنگین بودن با امیرعلی بیرون اومده بود - واقعا خودت درست کردی محیا جون؟؟! چپ چپ به عطیه نگاه کردم -آره ولی واقعا نمیدونم مزه اش چطوری شده؟؟! -من میدونم،افتضاح! دوباره همه خندیدن به حرف عطیه که عمو احمد من رو پهلو خودش نشوند - ظاهرش که میگه خیلی هم خوبه! لبخند خوشحالی روی لبم جا خوش کرد که باز عطیه گفت: خب بابا جون مثل خودشه دیگه ظاهرسازی عالی! از درون واویلا! این بار امیرعلی که تازه وارد هال شده بود به عطیه چشم غره رفت -عطیه اذیتش نکن ... اصلا به تو کیک نمیدیم! ابروهای عطیه بالا پرید - نه بابا !دیگه چی؟ امیرعلی خندید و بدجنس گفت: _کیک مال منه ...منم بهت نمیدم! خوشحال شده برای عطیه چشم و ابرو اومدم که گفت: _بهتر.. بالاخره باید یکی بیاد بالا سرتون باشه تو بیمارستان یانه؟! عمه با یک سینی چایی و کلی بشقاب کوچیک بلور بند انگشتی اومد توی هال: –اینقدر اذیت نکن عطیه... خودت از این هنرها بلد نیستی حسودیت شده!!؟ عطیه چشمهاش رو گرد کرد - نه بابا چند نفر به یک نفر ببینم امیر محمد تو که جمله ای نداری در طرفداری از زن داداشتون بفرمایین؟!؟ رو کردبه نفیسه که داشت با انگشت شکلاتهای روی کیک رو به امیرسام میداد: -خانومت که موضعش مشخصه زودتر ازهمه هم کنار کیک برا خودش و پسرش جا گرفته! همه می خندیدیم از ته دل و عطیه باصدای زنگ در بلند شدو بیرون رفت ...! عمه هول کرده بلند شد و چادر رنگیه روی پشتی رو برداشت - فکر کنم مهمونها اومدن!! پشت سر عمه عمو هم بیرون رفت و صدای احوال پرسی ها بالا گرفت.... عمه هدی، عمو مهدی،باعروس و دوماداش ... مامان بزرگ و بابابزرگ ومامان بابا ... خیلی خوب بود که شبهای عید مثل همیشه دورهم جمع میشدیم وصدای شوخی و خنده بالا میگرفت!! عمه هدی _ خوبی عمه؟!؟ لبخندی به خاطر محبت عمه هدی زدم _ممنون ...حنانه خوب بود؟! چرا امشب نیومد؟ عمه هدی –چی بگم عمه ! اونه و کتاباش و از حالا کنکور خوندنش! من که حسابی از دست عطیه شاکی بودم محکم زدم تو پهلوش و گفتم: _یاد بگیر نصف توعه از یک سال قبل برای کنکور میخونه! از درد صورتش جمع شد ولی به خاطر اینکه جلب توجه نکنه لبخند زد -الهی بشکنه دستت...کجاش نصف منه آخه؟! اصلا چرا خودت یاد نمیگیری؟ فکرکردی خیلی رشته خوبی قبول شدی؟!! -خیلی هم خوبه حسود! -وای محسن کیک محیاهنوز اینجاست خدا بخیر کنه!! با صحبت بلند محمد سکوت مطلق شدو بعضی قیافه ها متعجب و بعضی خندون... نگاه منم کیکم رو تو طاقچه نشونه رفت که یادم رفته بودببرمش آشپزخونه! امیرعلی هم مشخص بودحسابی آماده به خندست ولی به خاطر من خودش رو کنترل میکنه نخنده!! ‌‌@khademngoo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا؛ نمونه کامل جاهلیت مدرن رهبر انقلاب: جاهلیّت مدرن در همه جای دنیا یکسان نیست. به نظر من نمونه‌ی واضح و کامل جاهلیّت مدرن، آمریکا است؛ از همه جای دنیا این جاهلیّت در آنجا شدیدتر و سهمناک‌تر است. ۱۴۰۰/۱۲/۱۰
💓باید به فرزندم دیکته بگویم...! 🔹 یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. 🔸 ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمی‌پذیرم، مگر این‌که امام(ره) به من تکلیف بفرمایند، ولی اگر ایشان این تکلیف را نمی‌کنند، نمی‌پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. 🔹 در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درس‌ها به آن‌ها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است... 📚 سیره شهید بهشتی، ص۷۰
پنجره را باز می‌کنم ذره‌های هوا را سر می‌کشم شاید بوی پیراهنت، همین حوالی‌ها باشد!! من آموخته‌ام آن گونه تو را بو بکشم تا در عمق جانم نفوذ کنی... 🌙ماه شعبان شده و من هر روز آمدنت را به دلم قول می‌دهم.... شعبان ، تمام عظمت و زیبایی‌اش را مدیونِ قدم‌هایِ سبز توست...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ مادربزرگ خودت باش! هر آدمی در وجودش یک مادربزرگ دارد که به وقت دلتنگی می‌تواند به کمکش بیاید مادربزرگی که سماور را جوش می‌کند چای دارچین و هل دم می‌کند قوری و قندان میبدی اش را می‌آورد با مرغ های آبی آوازخوانش کنار استکان کمر باریک و نعلبکی گل گلی پولکی اصفهان می‌گذارد توی پیاله تاجیکی می‌رود نان سنگک می‌گیرد و نخود و لوبیا و سبزی پاک می‌کند و آش رشته بار می‌گذارد او بوی نعنا داغ و ‌پیاز داغ را با هیچ عطری عوض نمی‌کند از ‌وانتی سبزی خوردن تازه میخرد پاک می‌کند و تربچه نقلی و پیازچه‌ها را گلچین می‌کند و از زرشکی تربچه‌ها و سفیدی پیازها شادی و شور می‌چیند زیتون سوغات لاهیجان و گردوهای باغ آهار و پنیر خانگی هم در پیشدستی سفالینش می‌گذارد و دل می‌دهد به صورتی گل کوکبی که پیازش را خودش کاشته و آن برگ‌های سبز و عنابی بوته زرشک که در گلدان شیشه‌ای قدیمی‌اش گذاشته است هر آدمی مادربزرگی دارد که به وقتش برایش قصه می‌گوید مَتَل و حکایت و خاطره تعریف می‌کند شعر و ترانه و لالایی می‌خواند من چنین مادربزرگی ندارم مادربزرگ هایم سال‌هاست که رحمت خدا رفته‌اند برای همین است که خودم مادربزرگ خودم شده‌ام حالا سال‌هاست که ما نوه و مادربزرگی هستیم که در یک پیراهن زندگی می‌کنیم صفائی دارد مادربزرگانه زیستن تو هم بلند شو مادربزرگ خودت باش! ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و امشب آسمان مست از سبوی ماه شعبان است خـ♡ـدایا در شب‌های مبارک شعبان 🌸 پاکی محمدی 🌟 عدالت علوی 🌸 عفت فاطمی 🌟 ذکاوت حسنی 🌸 شجاعت حسینی 🌟 عشق سجادی 🌸 علم باقری 🌟 صداقت صادقی 🌸 کظم غیظ کاظمی 🌟 بخشندگی رضوی 🌸 تقوای تقوی 🌟 راهنمایی کننده نقوی 🌸 و تحمل عسکری را 🌟 به همه ما عنایت بفرما ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Panahian-Clip-EmamReza.mp3
2.57M
رزق معنوی‌اولین شب ♥️🌿:) ترجیحاقبل‌خواب‌گوش‌کنین🦋🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش امروزم را به اقیانوس الهی گره می‌زنم تا در طوفانی‌ترین ایام روزگار سوار امواج باشم نه در مقابل آن شروع هفته را با یاد و نام خدا شروع می‌کنیم 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 🌷به نام پروردگار بی‌همتا و مهربان🌷 🌸 الهـی بـه امیـد تـو 🌸 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔹🔶🔹🔶🔹 🔶🔹🔶🔹 🔹🔶🔹 🔶🔹 🌼🍃وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً🍃🌼 🌸🍃(بندگان خاص خدا) کسانى هستند که با خداوند، خداى دیگرى را نمى‏ خوانند و انسانى که خداوند (خونش را) حرام کرده است، جز به حقّ نمى‏ کشند، و زنا نمى‏ کنند، و هر کس چنین کند عقوبت گناهش را خواهد دید.🍃🌸 {سوره ی فرقان ، آیه ۶۸ } 💠 نکته ها : «اِثم» گناه و «اثام» کیفر گناه است. در این آیات در کنار کارهاى مثبتِ بندگان ویژه‏ خدا، کارهاى منفى که از آن دورى مى‏ کنند نیز ذکر شده است. در این آیه شرک، قتل و زنا مطرح شده است که در روایات از بزرگ‏ترین گناهان شمرده شده ‏اند. قتل نفس، از گناهان کبیره است، ولى جمله‏ى «الاّ بالحقّ» مى‏گوید: قتل، در مواردى لازم و حقّ است از جمله: ۱- قصاص قاتل. ۲- زناى با محارم. ۳- زناى کافر با زن مسلمان. ۴- زناکارى که زن را مجبور کند. ۵ - زناى کسى که همسر دارد. ۶- مدعى نبوّت. ۷- سَبّ و توهین و دشنام به پیامبر و ائمه اطهارعلیهم السلام. ۸ - مسلمان ساحر. ۹- مُفسد و محارب. ۱۰- مرتد. ۱۱- کسى که بر امام عادل زمان خروج کند. ۱۲- مشرکِ محارب 💠 پیام آیه : ۱- خطرناک‏ترین غریزه‏ اى که انسان را به گناه وادار مى‏ کند، غریزه غضب و شهوت است و مؤمن باید بر غرائز خود مسلط باشد. «لا یقتلون - لا یزنون» ۲- خداوند در برخى از موارد به قتل و کشته شدن بعضى از انسان‏ها راضى است. «الا بالحق» ولى به هیچ عنوان و در هیچ شرایطى رضایت نمى‏ دهد که فردى به شرک و زنا آلوده شود. «لا یزنون» ۳- دستور قرآن در زمینه‏ دورى از شرک، زنا وقتل، تنها یک موعظه نیست، قانونى است که تخلّف از آن کیفرى شدید دارد. «ومن یفعل ذلک یلق اثاما» ۴- کیفرهاى الهى استثنا بردار نیست، هر کس تخلّف کند کیفر مى‏ شود. «و من یفعل ذلک یلق اثاما 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
﷽❣ ❣﷽ خوشاصُبحے‌ڪہ‌خیرَش را تو باشے❣️ ردیـفِ نـابِ شِعـــرش را تـــو باشے🌻 خوشـا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروبش🌿 دعـاےِ خوب و ذڪرش را تو باشے🌺 🪴 🌼 🍃
روزهای آخر اسفند می‌تواند يادم بیاندازد كه زندگی همين است همين روزهای تند و تند دويدن‌ها بشورها و بساب‌ها از نو، نو شدن‌ها با خودم می‌گویم آدمیزاد هم موجود عجيبی‌ست می‌داند همين چند صباح ديگر صدای ساز و دهل تحويل سال كه بيايد و بگذرد دوباره شروع می‌كند به آرام شدن‌ها و در خود راكد ماندن‌ها شلوغ و درهم و شلخته و كثيف كردن‌ها و هر روز كهنه تر شدن‌ها اما هنوز مثل هر سال راه خودش را می‌رود دوباره از نو برای نو شدن ذوق می‌كند و از فكر آمدن فروردين توی دلش قند آب می‌شود گندمش را سبز می‌كند هفت سينش را می‌چیند و بعد می‌نشیند كنار قرآن و آئينه آرزوهای شاد و رنگی‌اش را توی ذهنش مرور می‌كند كه انگار هنوز هم از لابلای آن همه تاریکی كه بر زندگی خودش و اطرافيانش بارها و بارها سایه انداخته است روزنه‌های اميد را می‌بیند و به آن دلخوش است خدا اين دلخوشی‌ها را همين روزنه‌های کوچک اميد را از هیچ کس نگیرد كه نگیرد ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️