#صبحتبخیرمولایمن
منکہباشمڪہبرآنخاطرعاطرگذرم
لطفهامےکنےاےخاڪ درتتاجسرم
اےنسیمسحرےبندگےمنبرسان..
ڪہفراموشمکنوقتدعاےسحرم
خرمآنروز،کزاینمرحلہبربندمبار
وزسرڪوےتوپرسندرفیقانخبرم
حافظشیرازے
🏝هر صبح که عهدم را
با حضرت موعود تازه میکنم
به هنگامهی فراز [اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ]
چشمانم آغشته به اشکِ حسرت میشوند،
که سالهاست در انتظار آن [اَلْغُرَّةَ الْحَمِيدَة]،
آرزوی سرمه کشیدن نگاهِ آن یگانه را
به گوشهی چشمانِ دنیا،
در پشت پلکهایی غبارآلود
به دوش میکشند؛
تا در لحظهای که نزدیکتر از نزدیک است
بیاید و نفسهای دنیا را
عطرآگین کند...🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
داستان ازدواج پیامبر با زینب.mp3
3.61M
🎙هرشب #تفسیر یک آیه/ ۱۳۶
حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
🔹 داستان ازدواج پیامبر اعظم ص با زینب بنت جحش (سوره احزاب آیه ۳۶)
🔻 پاسخ به شبهه معاندان درباره ازدواج پیامبر با عروس خود
11.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انچه__باید_بدانیم(❤️#کلاس_مجردها❤️)
💠موضوع :خواستگار در نگاه والدین
🍂اولویت اول در انتخاب خود فرد است
🍂کمک آنها در انتخاب درست
🍂لزوم رعایت احترام با وجود نظرات مخالف
🔹️#ازدواج
🔸️#محسن_پوراحمد_خمینی
🍎#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
آقا فرموده بود بشار اسد باید بماند
#حاجقاسم گفت چَشم
این چَشم هشت سال خواب را از
چشمش گرفت...
یک چَشم میگویی
همه چشمها را برایت گریان میکند،
همهاش در این چَشم است بچهها ...👌👌
#لبیک_یا_خامنه_ای
✍سرتان را بالا بگیرید؛
شما مایهی افتخار این زمینید!
سرتان را بالا بگیرید؛
همینکه در هجوم رسانههای فریبنده، محکم ایستادید، نفس زدید، دویدید،
و از همه مهمتر یک ملّت را که دشمن در کمینِ غارتِ همدلیشان بوده و هست، در پسِ اقتدار خود، یکدل و همصدا کردید، شما قهرمان آن میدانید.
باید زیر پاهای شما تمام قد ایستاد؛
که هیبت مقاومت و دلاوریتان، ترس به جان بدخواهانمان انداخت!
✦ یک ملّت، یک خانواده بزرگ است!
ما در دامان طاهر پدران و مادرانمان و بر سفرههای حلالشان آموختیم؛
۱ـ مشکلات خانهمان، به ما مربوط است، و آنکس که از بیرون خانه بر موج مشکلات سوار میشود تا سودی عائدش شود، کفتاری بیش نیست!
۲ـ کسی که در حریم داخلی خانه، خیانت کند، از نظر خداوند اهلِ آن خانه نیست، مثل فرزند نوح و همسر لوط،
و بزودی از جریان آن خانه، سقط خواهد شد.
✦دنیا در حال خطکشی است!
و تمدنها روبروی هم صفآرایی میکنند!
قلب شما پذیرای کدام تمدن است؟
اهلِ همان خانه حساب میشوید!
آخرین تکانهای دنیا قبل از آرامش مطلقش در حاکمیت الله در زمین است؛
و ایران در حال استفراغِ غیر اهل...
💫 به خدا اعتماد کنیم، نصرتش از راه میرسد!
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
از لحظهای که در یکی از اتاقهای
بیمارستان بستری شده بودم
زن و شوهری در تخت روبروی من
مناقشه بی پایانی را ادامه میدادند
زن میخواست از بیمارستان مرخص شود
و شوهرش میخواست او همان جا بماند
از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن
یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است
در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه
دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده
و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند
و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک
شش گوسفند و یک گاو است
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود
و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان
زنگ میزد صدای مرد خیلی بلند بود
و با آنکه در اتاق بیماران بسته بود
اما صدایش به وضوح شنیده میشد
موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با
پسرش هیچ فرقی نمیکرد:
گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟
وقتی بیرون میروید یادتان نرود در خانه
را ببندید درسها چطور است؟
نگران ما نباشید حال مادر دارد بهتر میشود
به زودی برمیگردیم
چند روز بعد پزشکها اتاق عمل را برای
انجام عمل جراحی زن آماده کردند
زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود
ناگهان دست مرد را گرفت و در حالیکه
گریه میکرد گفت: اگر برنگشتم
مواظب خودت و بچهها باش
مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده
حرفش را قطع کرد و گفت:
این قدر پرچانگی نکن
اما من احساس کردم که چهرهاش کمی
درهم رفت، بعد از گذشت ده ساعت
پرستاران زن بیحس و حرکت را به اتاق
رساندند
عمل جراحی با مؤفقیت انجام شده بود
مرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت
و وقتی همه چیز رو به راه شد بیرون رفت
و شب دیر وقت به بیمارستان برگشت
مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه
زنگ نزد، فقط در کنار تخت همسرش نشست
و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود
صبح روز بعد زن به هوش آمد
با آنکه هنوز نمیتوانست حرف بزند
اما وضعیتش خوب بود از اولین روزی که
ماسک اکسیژنش را برداشتند
دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد
زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود
و مرد میخواست او همان جا بماند
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد
هر شب مرد به خانه زنگ میزد همان صدای
بلند و همان حرفهایی که تکرار میشد
روزی در راهرو قدم میزدم وقتی از
کنار مرد میگذشتم داشت میگفت:
گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به
آنها برسید حال مادر به زودی خوب میشود
و ما برمیگردیم
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم
که اصلاً کارتی در داخل تلفن همگانی نیست!
همچنان با تعجب به مرد روستایی نگاه
میکردم که متوجه من شد، مرد در حالیکه
اشاره میکرد ساکت بمانم حرفش را
ادامه داد تا اینکه مکالمه تمام شد
بعد آهسته به من گفت:
خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو
گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروختهام
برای اینکه نگران آیندهمان نشود
وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفنهای
با صدای بلند برای خانه نبود! بلکه برای
همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود
از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی
که بینشان بود تکان خوردم
عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک
و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد
نداشت اما قلب دو نفر را گرم میکرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبها دستهایمان
به خدا نزدیکتر میشود
پس بیا دعا کنیم
پروردگارا امروزمان را
باز هم به کرمت ببخش
و یاری کن در پیشگاهت
رو سفید باشیم
شبـ🌙ـتون پـر از عطـر خـدا🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
ویدیوی بالا رو دیدی؟
اهنگ جدید حامد زمانی اومد. 😱😱
ویدیوی کامل اهنگ تو این کانال 👇
https://eitaa.com/hamedzamanioriginal_eitaa/602
بدو بیا
کانال حامد زمانی در ایتا 🌹
حتما عضو شوید 😉
با ما همراه باشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2973958317Cabe18b486a
سلام
آموزش کشاورزی حامد زمانی رو دیدی؟
استاد زمانی متخصص کشاورزی👍😆😜
ای جوونی
سریع بیا اینجا سنجاقه 👇👇
https://eitaa.com/hamedzamanioriginal_eitaa/147