eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
161 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🏝سلام حضرت آرامش، مهدی جان هر کجای زندگی را که نگاه می‌کنم، هر صفحه‌ی عمرم را که ورق می‌زنم ، هر گوشه‌ی دلم را که سرک می‌کشم جای معطر شما خالیست انگار همیشه، میان تمام دلخوشی‌ها، بغضی مدام گلوی شادی‌هایم را می‌فشرده است انگار، نبودنتان هرگز نمی‌گذارد که این دم، نوش شود بیایید و مثل عطر بهارنارنج، کام جان‌ها را مصفا کنید🏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خبر خوش: مردم کشته شدند تا علی کریمی ویزای آمریکا بگیره!! تا انتها ببینید 😳😳
مگه کار رژیم تموم نبود؟! پس علی کریمی چرا ویزای آمریکا گرفت؟ مگه قرار نبود دو روز دیگه برگردن؟!
📸 واکنش سخنگوی دولت به حذف ایران از کمیسیون مقام زن
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣3⃣ وقتى فاطمه (س) متوجّه مى شود كه خليفه براى كشتن على (ع) نقشه ريخته است بسيار ناراحت مى شود. آنها حقّ على (ع) را گرفتند، فدك را غصب كردند، اكنون مى خواهند على (ع) را هم از فاطمه (س) بگيرند. ديگر نمى توان سكوت كرد، وقت فرياد است، فريادى به بلندى تاريخ! فريادى كه حق وحقيقت را يارى كند. فاطمه (س) مى داند كه امروز تمام حقّ در قامت على (ع) جلوه كرده است و او براى يارى على (ع) مى آيد. او چادر خود را بر سر كرده و همراه با زنان بنى هاشم به سوى مسجد حركت مى كند. وقت نماز نزديك است، مسجد پر از جمعيّت است. همه مسلمانان، در فكر اين هستند كه فاطمه (س) براى چه كارى به مسجد آمده است. فاطمه (س) در گوشه اى از مسجد مى نشيند، در همان جا پرده اى مى زنند. سكوت بر فضاى مسجد، سايه افكنده است. فاطمه (س) آهى از عمق وجودش مى كشد، نمى دانم اين «آه» چه بود كه همه مردم را به گريه انداخت. براى لحظاتى همه مردم گريه مى كنند. آهِ فاطمه (س)، قيامتى بر پا كرده و موجى از اشك را در بين مردم مى افكند. اين آه، جلوه تمام مظلوميّت است. 174 لحظاتى بعد، سكوت به مسجد باز مى گردد وفاطمه (س) سخن خود را آغاز مى كند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ من خداى بزرگ را براى همه آن نعمت هايى كه به ما ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه75) داده است شكر مى كنم. من گواهى مى دهم كه پدرم، محمّد فرستاده اوست، خدا او را براى هدايت مردم فرستاد و او در اين راه، تلاش زيادى نمود تا آن زمان كه به جوار رحمت الهى رفت. اى مردم! پيامبر، قرآن را در ميان شما به يادگار گذاشت و شما مى دانيد كه در اين قرآن، همه دستورهاى آسمانى آمده است، اگر شما به قرآن عمل كنيد به سعادت خواهيد رسيد. اين دستورات قرآن است كه براى سعادت شماست: توحيد، قلب شما را از شرك و بت پرستى پاك مى كند. نماز، نشانه فروتنى و تواضع ما نسبت به خدا است. روزه، سياهى‌ها را از دل هاى شما بر طرف مى كند. حج، باعث تقويت ايمان و خداپرستى شما مى شود. ولايت ما، از اختلاف در ميان امّت اسلامى جلوگيرى مى كند... اى مردم! شما مى دانيد كه من فاطمه هستم و پدرم محمّد است. شما، آب هاى آلوده و غذاهاى پست مى خورديد و زبون و خوار بوديد، پدر من بود كه شما را از آن وضع نجات داد و شما را عزيز نمود. آيا به ياد داريد هرگاه كه دشمنان اسلام به جنگ شما مى آمدند پدرم، على را براى مقابله با آنها مى فرستاد؟ على مى رفت و هيچ گاه ميدان را ترك نمى كرد و تا دشمنان را نابود نمى كرد از ميدان باز نمى گشت، براى همين او عزيزترين شخص نزد پدرم بود، آرى، هنگامى كه جنگ سخت مى شد شما فرار مى كرديد.چه شد كه وقتى پيامبر از دنيا رفت كينه هاى خود را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه76)آشكار ساختيد و به دنبال شيطان دويديد؟ چه شد كه فريب شيطان را خورديد و راه خود را گم كرديد؟ چقدر زود، عهد و پيمان خود را كه در غدير بسته بوديد فراموش كرديد. هنوز پيكر پاك پيامبر روى زمين بود كه در سقيفه دور هم جمع شديد و كارى را كه نبايد مى كرديد انجام داديد. شما مى گوييد كه از ترس فتنه، عجله كرديم و براى خود، خليفه انتخاب نموديم، چرا دروغ مى گوييد؟ شما به دنبال فتنه‌ها رفتيد، شما دعوت شيطان را اجابت كرديد و گمراه شديد. شما سخن پيامبر خود را در مورد على رها كرديد و به دنبال هوس هاى خود رفتيد، شما به خاندان پيامبر خود خيانت كرديد. 175 📚 پی نوشتها👇 174. نصب الراية، عبد اللّه بن يوسف الحنفي الزيلعي (ت 762 ه)، القاهرة: دار الحديث، 1415 ه. 175. نظم درر السمطين، محمّد بن يوسف الزرندي (ت 750 ه)، إصفهان: مكتبة الإمام أمير المؤمنين، 1377 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣3⃣ آقاى نويسنده، بلند شو، چقدر مى خوابى؟ صداىِ اذان صبح مى آيد. من خيلى خسته ام، ديشب تا دير وقت، مشغول نوشتن بودم. ما بايد به مسجد برويم، مگر يادت رفته است كه خالد مى خواهد مولايمان را به قتل برساند؟ خداى من، اصلاً يادم نبود. به سوى مسجد حركت مى كنيم، گويا دير كرده ايم، نماز شروع شده است، خالد در كنار على (ع) در صفّ اوّل ايستاده است، ما هيچ كارى نمى توانيم بكنيم. على (ع) مجبور است كه در نماز جماعت شركت كند، شركت كردن على (ع) در اين نماز جماعت، هرگز به معناى تاييد اين حكومت نيست. آخرِ نماز است، ابوبكر دارد تشهد مى خواند. الآن موقع آن است كه ابوبكر سلام نماز را بدهد. امّا چرا او سكوت كرده است؟ گويا او نمى داند چه كند. سلام نماز را بدهد يا نه؟ اگر سلام بدهد خالد شمشير خواهد كشيد. ابوبكر مى داند كه على (ع) خيلى شجاع است، خالد نخواهد توانست اين نقشه را عملى كند. او با خود مى گويد: «حالا من چه كنم؟ عجب اشتباهى كردم كه به حرف عُمَر گوش دادم». چند دقيقه مى شود كه ابوبكر سكوت كرده است، مردم بيچاره نمى دانند چه شده است، چرا ابوبكر سلام نماز را نمى دهد؟ رنگ ابوبكر زرد شده است. ناگهان، راه حلّى به ذهن او مى رسد. او قبل از سلام مى گويد: لاتَفْعَلَنَّ ما أَمَرْتُكَ: آنچه گفتم انجام نده. و سپس مى گويد: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه73) السَلامُ عَلَيْكُم وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَكاتُهُ. همه مردم تعجّب مى كنند، اين ديگر چه نمازى بود؟ منظور خليفه از اين سخن چه بود؟۵ آرى، اين نمازِ جديد خليفه است، آرى، شما مى توانى قبل از سلام، هر چه دل تنگت خواست بگويى. اكنون على (ع) از جاى خود برمى خيزد، و رو به خالد مى كند: اى خالد، خليفه به تو چه دستورى داده بود؟ به من گفته بود كه گردن تو را بزنم. و تو مى خواستى اين كار را بكنى؟ اگر خليفه مرا از اين كار باز نمى داشت تو را مى كشتم. در اين هنگام، على (ع) دست مى برد و با يك حركت، خالد را بر زمين مى اندازد و گلوى او را مى گيرد. خالد فرياد مى زند و مردم را به كمك مى طلبد، هيچ كس جرأت ندارد نزديك شود، خالد دست و پا مى زند. ابوبكر چه كند؟ الآن خالد كشته مى شود، ما به او نياز داريم، او شمشير اسلام ما مى باشد!! بايد هر طور هست او را نجات داد. عُمَر به طرف عبّاس، عموى پيامبر مى رود، و از او مى خواهد كه نزد على (ع) برود و شفاعت خالد را بكند. عبّاس جلو مى آيد، نگاهى به على (ع) مى كند و با دست اشاره به قبر پيامبر مى كند و مى گويد: «فرزندِ برادرم، تو را به حقّ صاحب اين قبر، قسم مى دهم خالد را رها كن». على (ع) به ياد وصيّت هاى پيامبر مى افتد، گويا پيامبر را مى بيند كه به او مى گويد: «على جان! بعد از من بايد بر همه سختى‌ها و ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه74) بلاها صبر كنى». اكنون، على (ع) دستش را از روى گلوى خالد برمى دارد، خالد برمى خيزد و فرار مى كند. نگاه كن! عبّاس جلو مى آيد و على (ع) را در آغوش گرفته، پيشانى او را مى بوسد. 173 📚 پی نوشتها👇 173. مؤتمر علماء بغداد، بين السنّة والشيعة، تحقيق السيّد مرتضى الرضوي، القاهرة: 1399 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚
🔴 آفرین به غیرت یزدی ها 🔹 چندروز پیش یک نانوایی در یزد به یک زن بی حجاب نان نفروخته وبهش گفته از صف برو بیرون ... زن بی حجاب سروصدا کرده و اعتراض کرده که حجابم به خودم مربوطه چه ربطی به نون داره ... و نانوای غیرتی وشجاع محله باز تکرار میکنه مغازه خودمه نمیخوام به بی حجابها نون بفروشم برو بیرون ..💪👏👏 حالا چند نفر از مردم رفتن پیش این نانوای غیرتمند و ازش تشکر کردن نانوا هم گفت: ممنونم ولی این وظیفه همه مردمه که اینطور برخورد کنند ... حجاب خط قرمز و خط مقدم همه ارزشهاست✌️ کوتاه نمیائیم🚨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 : ✅ 💢تمرینات آمادگی جسمانی با وسایل منزل 🏃‍♂🏃‍♂ 🏃‍♂تمرینات ورزشی در خانه برای بالا بردن ایمنی بدن 🏃‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴(ع) 💐 👋 🕊 ❤️ روبفرستیم کنار ضریح (ع) 🌹چشماتو ببند🌸خیال کن الآن کربلایی 🌹وقتی عاشقی🌸تو همون جایی 🤲التماس دعا🤲
🔍(❤️❤️) 🔘نشانه های فردی که قصد ازدواج با شما را ندارد 🔸️اگر در رابطه‌ای قرار دارید و این نشانه‌‌ها رو میبیند،‌ از کنارشون ساده عبور نکنید! 🚫معمولا این افراد قصد ازدواج با شما رو ندارن و یا به سختی میتونن با خودشون کنار بیان. 🍎
هر وقت دلت گرفت توی خیالت یه خونه بساز بالای یه درخت🌳 پنجره‌هاش رو به مـ🌙ـاه دلتو بسپار به خـ♡ـدا فقط یاد خداست که دلتو آروم می‌کنه 💚 امیدوارم امشب چراغ زندگیتون مدام حول محور عشق و شادی و آرامش در حرکت باشد شبتـ🌙ـون منـور بـه نـور خـدا🌟
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ امروز سر چهار راه کتک بدی از یه دختربچه هفت ساله خوردم، کمی حوصله کنید تا براتون تعریف کنم پشت چراغ قرمز داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه می‌کشیدم که نابودت می‌کنم، به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی، زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی خلاصه فریاد میزدم یه دختر بچه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ماشین نمی‌رسید هی می‌پرید بالا و میگفت آقا گل آقا این گل رو بگیرید منم در کمال قدرت و صلابت و عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمی‌گفتم به این بچه مزاحم اما دخترک سمج اینقدر بالا پایین پرید که کاسه صبرم لبریز شد، سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم بچه برو پی کارت من گل نمیخرم چرا اینقدر پر رویی! دخترک ترسید کمی عقب رفت رنگش پریده بود وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم نفهمیدم چرا یه دفعه زبونم بند اومد؟ البته جواب این سوال رو چند ثانیه بعد فهمیدم ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم دخترک اومد جلو و گفت آقا من گل نمی‌فروشم آدامس می‌فروشم دوستم اونور خیابون گل میفروشه این گل رو برا شما ازش گرفتم که اینقدر ناراحت نباشین، اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من می‌برنتون بیمارستان دخترتون گناه داره دیگه نمی‌شنیدم خدایا چه کردی با من این فرشته چی میگه؟ حالا علت سکوت چند ثانیه قبلم رو فهمیده بودم کشیده‌ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود توان بیان رو ازم گرفته بود و حالا با حرفهاش داشت خورده‌های غرور بی‌ارزشم رو زیر پاش له می‌کرد یه صدایی در درونم ملتمسانه می‌گفت: رحم کن کوچولو، آدم که از همه قدرتش برای زدن یه نفر استفاده نمیکنه اما دریغ از توان و نای سخن گفتن تا اومدم چیزی بگم دخترک بی ادعا ازم دور شد حتی بهم آدامس هم نفروخت هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبم مونده مواظب باشید با کی درگیر میشید ممکنه خیلی قوی باشه و کتک بخورید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا