eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
172 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - خورشیدِ شب -
✨ ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــ♥️ـــــــــــــــــــ 🌼نام و نام خانوادگی:مصطفی صدرزاده 🌼 🌼نام پدر:محمد 🌼 🌼نام جهادی:سیدابراهیم 🌼 🌼محل تولد:خوزستان-شوشتر 🌼 🌼تاریخ تولد:۱۳۶۵/۰۶/۱۹ 🌼 🌼تاریخ شهادت:۱۳۹۴/۰۸/۰۱ 🌼 🌼محل شهادت:سوریه 🌼 🌼ادرس مزار:شهرستان شهریار-بهشت رضوان 🌼 ــــــــــــــــ💕ــــــــــــــــــ 🌼وضعیت تاهل:متاهل 🌼 🌼تعداد فرزندان:دو فرزند-یک دختر و یک پسر 🌼 🌼تاریخ ازدواج:۱۳۸۶ 🌼 🌼رشته:ادیان و عرفان 🌼 🌼شغل:آزاد 🌼 @shidms313
♥️🎙 دو سه سالش بیشتر نبود وقتی پای روضه می‌نشست شش دانگ حواسش تو ماجرا بود! –مادر بیا خوراکی برات آوردم، تشنه‌ات نیست پسرم!؟ زل می‌زد تو چشم‌های مادر... هم چشم‌هایش پر از اشک بود😭 هم صورتش خیسِ خیس💦 +نمی خوام، دارم گوش می‌دم🙃✨ آخه همش دو سه سالش بود! ♥️ ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
🎤♥️ مصطفی از کودکی به طلبگی علاقه‌مند بود که البته ریشه در خانواده دارد؛ چون جد پدری و جد مادری و پدرشان روحانی بودند. ✨ او خیلی علاقه داشت برای فرا گرفتن درس طلبگی به نجف برود ما هم در این قضیه همراهی اش کردیم🕊 ولی از آن طرف نپذیرفتند، چون زمان صدام بود و سخت گیری‌ها زیاد ☹️ اما همین جا در حوزه امام جعفر صادق علیه السلام چهار سال درس طلبگی خواندند و چند ماهی هم مشهد رفت🚶🏻‍♂ اما به قول خودش گمشده‌ای داشت و دنبال گمشده اش بود :) 🥀 مصطفی تمام ذهنش درگیر کارهای فرهنگی بود و علاقه داشت در زمینه ادیان و عرفان از طریق کارهای فرهنگی با بچه‌ها ارتباط برقرار کند اصلا بیشتر نیروهایش نوجوان بودند 🌿 ♥️ ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
❤️⃟⃟🌿 ... شهید مصطفے‌ صدرزادھ: اگر یـڪ روز فڪر از ذهنت دورشـد.. وآنــ را فـرامـوش ڪردے؛ حتماََ فرداےِ آنـ روز را روزه بگیر ✌️🏻 ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
✨🎙 علاقه عجیبے به روضه داشت....🏴 همیشه به بحث معنویات عنایت داشت خصوصا روضه، کاری به مستمعین متنوع نداشت ! تنهایی برای خودش می‏‏‌خواند اغلب اوقات که در ماشین هم مسیر می‏‌شدیم می‏‌گفت؛ شیخ یک روضه و یا مدح مولا را برایم بخوان :) 🥀 ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
🎙💕 یکی از آشنایان خواب شهید «احمد پلارک» را می بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک در جواب می گوید: «من نمی توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه و عنایت داشته باشید، هم چنین زبان هایتان را نگه دارید. در غیر این صورت، هیچ کاری از دست من بر نمی آید.» 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
مجروح شده بود؛ دکتر‌ بهش گفته بود:‌ به‌ اندازه‌ یک‌ دم‌ و بازدم‌ با‌ مُردن‌ فاصله‌ داشتی! مصطفی‌ جواب‌ داد: شما به‌ اندازه یک دم‌ و بازدم‌ می‌بینید اونی‌ که‌ باید شهادت‌ را می‌داد، یک کوه‌ گناه‌ دیده!💔 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
زمانے که حوزه علمیه بود در هفته چند بار به بهانه های مختلف می رفتیم و بهش سر می زدیم که براش غذای گرم ببریم ویا اینکه باهم بریم بیرون شام بخوریم...🍃 یه شب دیر شده بود، گفت : "مامان الان نمیذارن برم داخل! میگن کجا بودی؟" منم به شوخی گفتم: "بگو با ولی ام بودم😁" از این فکر که نمی تونه غذای گرم بخوره در عذاب بودم...💔 می گفت: "اینجا برای ساختن جسم و روح است!🖐🏻✨" حتی شهریه حوزه را قبول نمی کرد... اعتقاد داشت این برای کسانے است که ریاضت می کشن و درست حسابی درس می خونن! یکی از ویژگی‌ های مصطفے مبارزه با نفس بود.💯♥️
🌿° ⁴ °🌿 •.📕🔗'↯ ♥️🎙 مصطفے دوران بچگیش خیلے شیطونی میکرد و سر نترسی داشت بخاطر همین همیشه یه بلایی سرش میومد و همیشه دراسترس بودم... انقدر پرجنب و جوش بود و آروم قرار نداشت که تو سن چهارسال و نیم بردمش پیش دکتر مغز و اعصاب! بعد از نوار مغز و عکس و یکسری آزمایشات دیگه، دکتر گفت: «خانم دیگه این بچه رواین جا نیار! این از من و شما سالمتره!💯 تنها مشکل این بچه روح بزرگشه که توے این جسم نمیگنجه!🙃✨» این حرفی بودکه دکترش به من گفت...  راوی مادرشهید اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱