✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍ حکایت طیّب حاج رضایی
و ارادت به سادات
زیر بارون میوه شو گرفته
لاتِ میدون شوشِ برا خودش
از تو هجرهش زده بیرون داره میره خونه
یه دفعه دید اثاث طرفو ریختن زیر بارون
یه زن و دخترم کنار خیابون وایسادن
رو به دیوار کردن مردم نبیننشون
خجالت بکشن
یه بنده خداییام هی افتاده به پای یکی
آقا تورو خدا بزار یه ماهی اثاثم اینجا بمونه
زن و بچم اسیر نشن
اومد جلو گفت: چه خبره؟
گفت طیب خان یه ساله کرایه نداده
یه نگاه کرد طیب، دید زن و بچهش
روشونو به دیوار کردن از خجالت
داشت فکر میکرد با خودش
یه مرتبه صاحب خونه اومد گفت:
سید بیا این وسیلهتم جا مونده
تا گفت سید بیا ... تموم شد
".... سیدِ ...."
هر چی پول داشت داد
گفت الباقیشم بیا دم هجره بگیر
کرایه یه سالش رو میدم
سال دیگه شم من میدم
بزار وسایلشونو تو خونه
خودشم کمک کرد
همه وسائل رو گذاشت تو خونه به زن و
بچهشم گفت برید تو خونه اینجا واینسید
در رو بست زیر بارون داشت میرفت
سید در خونه رو وا کرد دنبالش دوید
گفت هر چی هستی باش
آبرومو خریدی مادرم آبروتو بخره
دیدی مادرش آبروشو خرید ؟؟؟
الآن زیر پای سیدالکریم علیهالسلام دفن شده
یکی از بزرگان و علما سوال کرد:
یه کلید و راهی به من نشون بدید
با همون برم جلو ...
یه جمله گفت: ایام فاطمیه هم بود
گفت فقط بهت میگم یه کاری کن
به چشم مادر سادات بیای
تو فاطمیه باید بیای پیچ و مهرههای شُلت
رو سفت کنی باید بیای خرابیهاتو درست کنی
تو باید بیای خدمت حضرت زهرا سلام الله
بشینی دو زانو، بگی ای مادر سادات که اگه
به کسی نگاهی بکنی کسی رو بخری
همه چی حلّه
آی اونایی که فکر میکنید
خیلی خرابه وضعتون
اگه فاطمه نبود بهت میگفتم
برو ناامید شو اما فاطمه هست
شهادت مادر سادات🖤
#فاطمهزهراسلاماللهعلیها
🕯🥀تسلیت باد🥀🕯
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍ حکایت طیّب حاج رضایی
و ارادت به سادات
زیر بارون میوه شو گرفته
لاتِ میدون شوشِ برا خودش
از تو هجرهش زده بیرون داره میره خونه
یه دفعه دید اثاث طرفو ریختن زیر بارون
یه زن و دخترم کنار خیابون وایسادن
رو به دیوار کردن مردم نبیننشون
خجالت بکشن
یه بنده خداییام هی افتاده به پای یکی
آقا تورو خدا بزار یه ماهی اثاثم اینجا بمونه
زن و بچم اسیر نشن
اومد جلو گفت: چه خبره؟
گفت طیب خان یه ساله کرایه نداده
یه نگاه کرد طیب، دید زن و بچهش
روشونو به دیوار کردن از خجالت
داشت فکر میکرد با خودش
یه مرتبه صاحب خونه اومد گفت:
سید بیا این وسیلهتم جا مونده
تا گفت سید بیا ... تموم شد
".... سیدِ ...."
هر چی پول داشت داد
گفت الباقیشم بیا دم هجره بگیر
کرایه یه سالش رو میدم
سال دیگه شم من میدم
بزار وسایلشونو تو خونه
خودشم کمک کرد
همه وسائل رو گذاشت تو خونه به زن و
بچهشم گفت برید تو خونه اینجا واینسید
در رو بست زیر بارون داشت میرفت
سید در خونه رو وا کرد دنبالش دوید
گفت هر چی هستی باش
آبرومو خریدی مادرم آبروتو بخره
دیدی مادرش آبروشو خرید ؟؟؟
الآن زیر پای سیدالکریم علیهالسلام دفن شده
یکی از بزرگان و علما سوال کرد:
یه کلید و راهی به من نشون بدید
با همون برم جلو ...
یه جمله گفت: ایام فاطمیه هم بود
گفت فقط بهت میگم یه کاری کن
به چشم مادر سادات بیای
تو فاطمیه باید بیای پیچ و مهرههای شُلت
رو سفت کنی باید بیای خرابیهاتو درست کنی
تو باید بیای خدمت حضرت زهرا سلام الله
بشینی دو زانو، بگی ای مادر سادات که اگه
به کسی نگاهی بکنی کسی رو بخری
همه چی حلّه
آی اونایی که فکر میکنید
خیلی خرابه وضعتون
اگه فاطمه نبود بهت میگفتم
برو ناامید شو اما فاطمه هست
شهادت مادر سادات🖤
#فاطمهزهراسلاماللهعلیها
🕯🥀تسلیت باد🥀🕯