روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🌱🌸به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱 #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #قسمت_سی_ام 🔴امروز میخواهیم دربا
به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#قسمت_سی_و_یکم
🔴امروز می خوایم درباره احکام #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر صحبت کنیم🤗
🔹واجب بودن #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر چیز جدیدی نیست
و هیچ فقیهی تاکنون نبوده که این عمل رو واجب ندونه😌
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر از اولین روزی که به سن تکلیف میرسیم تا آخرین روز عمرمون بر ما واجبه😇
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر تعداد واجب بودنش در زندگی ما خیلی بیشتر از واجب های دیگره
برای مثال :
✔️ما در روز پنج بار نماز میخونیم🤲📿
✔️تو سال سی روز روزه میگیریم 🍚🍞=❌
✔️در سال یکبار خمس میدیم 💵
ولی👇👇
✅#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر هر موقع مطلع بشیم واجبی ترک شده یا گناهی انجام میشه ،به ما واجب میشه👌👌
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر واجبی فوریه💣
یعنی اینکه :
✅به محض این که دیدیم کسی در حال انجام گناهه یا واجبی رو ترک کرده باید بهش تذکر بدیم😎
🔹سفارش از ائمه علیهم السلام داریم که میفرمایند:
✅بعد از این که گناه را دیدیم باید قبل از پلک زدن 👁👁
آن را از بین ببریم و از آن نهی کنیم
🔹این فرموده نشان دهنده "فوری" بودن #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ست
این پیام را منتشر کنید...🌹
#رهایی_از_رابطه_حرام
#قسمت_سی_و_یکم
🔶 یه سوالی که پیش میاد اینه که آیا بهتر نیست کلا بریم توی یه مکان دور افتاده که دیگه هیچ امکانی برای ارتباط با نامحرم برامون پیش نیاد؟🤔
⭕️ خیر این کار درستی نیست. به طور کلی هدف خداوند متعال از این که زمینه گناهان مختلف رو برای انسان فراهم کرده این بوده که "انسان با مدیریت علاقه های خودش بتونه قدرتمند بشه".
اگه قرار بود که انسان هیچ دسترسی به هیچ حرامی نداشته باشه که دیگه نیازی به خلقت انسان نبود! فرشته ها این مدلی هستند.
✅ هنر اینه که ادم توی جامعه زندگی کنه و از خودش #مراقبت کنه تا بزرگ و قوی بشه.
☢️ مثلا شما هر یک باری که از پیام دادن به نامحرم خودداری میکنی یا از دیدن عکس مستهجن چشم پوشی میکنی یا هر گناهی رو بی خیال میشی یه درجه به "قدرت روحی" تو افزوده میشه...
خدا خیلی باحال تر و با کلاس تر و حکیم تر از اونی هست که ما فکر میکنیم!
⭕️ خدا معطل این نیست که ما صرفا فقط کارای خوب کنیم! بلکه دنبال این هست که ما به "قدرت روحی" برسیم.
👈🏼 داشتن قدرت روحی مهم ترین علامت رشد معنوی انسان هست.
بله انسان تا یه حدی باید زمینه های گناه رو در اطراف خودش از بین ببره. مثلا اگه کار ضروری ندارید از نصب کردن تلگرام و اینستاگرام خودداری کنید.
اما اینکه دیگه کلا همه چیز رو کنار بذارید و هیچ زمینه ای برای گناه نباشه اولا امکانش نیست و ثانیا درست هم نخواهد بود و موجب رشد انسان هم نخواهد شد......
🌱🌸 به نام خداوند مهربانی ها🌸🌱
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#قسمت_سی_و_یکم
🔴امروز می خوایم درباره احکام #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر صحبت کنیم🤗
🔹واجب بودن #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر چیز جدیدی نیست
و هیچ فقیهی تاکنون نبوده که این عمل رو واجب ندونه😌
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر از اولین روزی که به سن تکلیف میرسیم تا آخرین روز عمرمون بر ما واجبه😇
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر تعداد واجب بودنش در زندگی ما خیلی بیشتر از واجب های دیگره
برای مثال :
✔️ما در روز پنج بار نماز میخونیم🤲📿
✔️تو سال سی روز روزه میگیریم 🍚🍞=❌
✔️در سال یکبار خمس میدیم 💵
ولی👇👇
✅#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر هر موقع مطلع بشیم واجبی ترک شده یا گناهی انجام میشه ،به ما واجب میشه👌👌
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔹#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر واجبی فوریه💣
یعنی اینکه :
✅به محض این که دیدیم کسی در حال انجام گناهه یا واجبی رو ترک کرده باید بهش تذکر بدیم😎
🔹سفارش از ائمه علیهم السلام داریم که میفرمایند:
✅بعد از این که گناه را دیدیم باید قبل از پلک زدن 👁👁
آن را از بین ببریم و از آن نهی کنیم
🔹این فرموده نشان دهنده "فوری" بودن #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر ست
این پیام را منتشر کنید...🌹
#هوالعشق ❤️
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_یکم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
به روایت حانیه
.........................................
حرفای امیرعلی رو باور داشتم ولی من همین جوری هم به زور شال سرم میکردم دیگه چه برسه به این که بخوام ده دور دور خودم بپیچمش. هوف. ولی چاره ای نبود ، آدمی نبودم که حرف مردم برام مهم باشه. ولی ظاهرا تنها برداشتی که از ظاهر من میشد داشت این بود که از خدامه موردتوجه پسرای لات قرار بگیرم ؛ از طرفی دلم نمیخواست همش نگران تیکه های پسرا باشم. پس بلاخره بعد از کلی فکر کردن و درگیری ذهنی تصمیم گرفتم یه مانتوی بلندتر بپوشم و حداقل یکم شالمو بکشم جلوتر .
_ ماااماااان. مااااماااان.
مامان_ جونم ؟
_ میای بریم خرید؟
مامان_ باهم؟؟؟؟؟؟؟
از این لحن متعجبش خندم گرفت خب حق داشت؛ من کی با مامان رفته بودم خرید که این دفعه دومم باشه ؟ همیشه با بچه ها میرفتم.
_ اره . میخوام مانتو بخرم.
مامان_ خب چرا با یاسمین اینا نمیری؟ چیزی شده؟
_ واه چی شده باشه؟ میخواستم مانتوی بلند بگیرم .نمیای با اونا برم.
مامان_ تو ؟ مانتوی بلند؟
_ مامانی بیست سوالی میپرسی حالا؟
مامان_ خیلی خب برو حاضر شو بریم.
وقتی با مامان بودم که کسی نمیتونست حرفی بزنه پس نیاز به پوشیده تر بودن نبود.
یه بلوز سفید آستین سه ربع با یه کت حریر نازک مشکی با یه ساپورت مشکی وشال و سفید. مثله همیشه پرفکت. مامان با دیدن من دوباره شروع کرد به سوال پرسیدن
مامان_ حالا مانتوی بلند میخوای چیکار؟
_ میخوام بخورمش.
مامان _ نوش جونت 😒. خب مثله ادم برای چی میخوای ؟
_واه مامان خوب میخوام هروقت تنها رفتم بیرون بپوشم که انقدر بهم گیر ندن. حالا بیا بریم. راستی ددی برده ماشینو؟
مامان_ هوف. از دست تو. اره برده. زنگ زدم آژانس
_ فداااات شم مامی جونم .
.
.
.
.
نمیدونم امروز مردم تغییر کردن یا من حساس شدم. انگار قبلا اصلا این پسرای هیزو نمیدیم از در خونه که اومدیم بیرون تا الان 10.20 نفر یا چشمک زدن یا تیکه انداختن. هوف. خوبه مامان همرامه. فکر کنم باید تجدید نظر کنم و همیشه از این مانتو مسخره ها بپوشم.
مامان _ حانیه بگیر بریم دیگه. الان دو ساعته داری میگردی فقط یه روسری گرفتی.
_ عه به من چه هیچکدومشون خوشگل نیستن. عه عه عه مامان اونجا رو نگاه کن. اون مانتو مشکیه خوشگله . بیا.....
و بعد دست مامان رو گرفتم و دنبال خودم کشیدم به سمت اون مغازه . مانتوهاش عالی بود. یه مانتوی سفید بود که قسمت سفیدش تا روی زانو بود و روش پارچه حریر مشکی که تا زیر زانو بود جلوه خاصی بهش داده بود به خصوص حویه کاری های پایین پارچه مشکیه. با روسری مشکی که گرفته بودم عالی میشد. بلاخره بعد از 2 ساعت گشتن موفق شدم.
.
.
.
مامان در خونه رو باز کرد و منم دنبالش وارد خونه شدم. کفشای امیرعلی پشت در نشونه حضورش تو خونه بود با ذوق و انرژی دوباره که گرفته بودم مثله جت از کنار مامان رد شدم و کفشام رو در اوردم و رفتم تو . امیر رو مبل نشسته بود و تلویزیون نگاه میکرد.
_ سلااااام.
امیرعلی_ علیک سلام. چی.....
حرف امیرعلی تموم نشده بود که دستشو کشیدم و بردمش تو اتاق.
امیرعلی_ چته؟؟؟؟
_ چشاتو ببند. سرررریع
سریع کت حریر رو لباسم رو در اوردم و مانتو و روسری که گرفته بودم رو سرم کردم. نمیشد موهامو نریزم بیرون که یه دسته از موهای لختمو انداختم رو پشینیم و رو به روی امیرعلی وایسادم .
_ خب . باز کن.
با دیدن من لبخند زد و حالت چهرش رنگ تحسین گرفت و بعد بلند شد رو به روم ایستاد و موهام رو هل داد زیر روسریم.
امیرعلی_ اینجوری بهتره.
یه لبخند دندون نما تحویلش دادم و گفتم _ خب دیگه تشریف ببر بیرون میخوام استراحت کنم.
.........................................................
بیا دل را بده صیقل بدین سان
که بیعفت بدان بیشک به خواب است!
.........................................................
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_یکم
#ح_سادات_کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد