eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷| برای کارهای فرهنگی از جان و دل مایه می گذاشت از خواب و خوراکش می زد تا بتواند بهترین را داشته باشد ماه رمضان تا ساعت ۱۲ شب در مسجد می ماند و کارهای فرهنگی می کرد ، سفره افطار، حلقه صالحین و برنامه های مذهبی و .... برای هر کدام از جان و دل مایه می گذاشت |🌷 🍃🌹 💠 خادم ╔═.🍃.═══════╗ 🌼@khademngoo🌼 ╚═══════.🍃.═╝
فرق‌مراتوطاقت‌دیدن‌نداشتی هجده‌سَرِبریده‌ببینی‌چہ‌میکنی؟😭💔 اینجاهمہ‌بہ‌گریہ‌ی‌توگریہ‌میکنن خنده‌بہ‌اشکِ‌دیده‌ببینی‌چہ‌میکنی؟😭💔
حسین علیه السلام با نگرانى بر در خیمه ایستاده، اسبش آماده است، لجام اسب را در دست دارد، مثل اینکه انتظار مى‏کشد. ناگهان فریاد «یا عماه‏» در فضا پیچید، عموجان من هم رفتم، مرا دریاب! مورخین نوشته‏اند حسین مثل باز شکارى به سوى قاسم حرکت کرد. کسى نفهمید با چه سرعتى بر اسب پرید و با چه سرعتى به سوى قاسم حرکت کرد. عده زیادى از لشکریان دشمن (حدود دویست نفر) بعد از اینکه جناب قاسم روى زمین افتاد، دور بدن این طفل را گرفتند براى اینکه یکى از آن‌ها سرش را از بدن جدا کند. یک‌مرتبه متوجه شدند که حسین به سرعت مى‏‌آید. مثل گله روباهى که شیر را مى‌‏بیند فرار کردند و‌‌ همان فردى که براى بریدن سر قاسم پایین آمده بود، در زیر دست و پاى اسب‌هاى خودشان لگدمال و به درک واصل شد. آنقدر گرد و غبار بلند شده بود که کسى نفهمید قضیه از چه قرار شد. دوست و دشمن از اطراف نگران هستند. «فاذن جلس الغبرة‏» تا غبار‌ها نشست، دیدند حسین بر بالین قاسم نشسته و سر او را به دامن گرفته است. فریاد مردانه حسین علیه السلام را شنیدند که گفت: «عزیز على عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک‏ / فرزند برادر! چقدر بر عمو‌ تو ناگوار است که فریاد کنى و عموجان بگویى و نتوانم به حال تو فایده‏اى برسانم». راوى گفت: در حالى که سر جناب قاسم به دامن حسین است، از شدت درد پاشنه پای را محکم به زمین مى‏‌کوبد. در همین حال ‏ «فشهق شهقة فمات‏» فریادى کشید و جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک وقت دیدند ابا عبدالله بدن قاسم را بلند کرد و بغل گرفت. دیدند قاسم را مى‏‌کشد و به خیمه‏‌گاه مى‌آورد. خیلى عظیم و عجیب است: وقتى که قاسم مى‏خواهد به میدان برود، از ابا عبد الله خواهش مى‏کند. ابا عبد الله دلش نمى‏خواهد اجازه بدهد. وقتى که اجازه مى‏دهد، دست ‏به گردن یکدیگر مى‏اندازند، گریه مى‏کنند تا هر دو بی حال مى‏شوند. اینجا منظره بر عکس شد، یعنى اندکى پیش، حسین و قاسم را دیدند در حالى که دست ‏به گردن یکدیگر انداخته بودند ولى اکنون مى‏بینند حسین قاسم را در بغل گرفته اما قاسم دست‌هایش به پایین افتاده است چون دیگر جان در بدن ندارد. قاسم بن الحسین ـ علیه السلام ـ به عزم جهاد قدم به سوی معرکه نهاد، چون حضرت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ نظرش بر فرزند برادر افتاد که جان گرامی بر کف دست نهاده آهنگ میدان کرده، بی‌توانی پیش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر کشید و هر دو تن چندان بگریستند که در روایت وارد شده حَتّی غٌشِی عَلَیْهِما، پس قاسم گریست و دست و پای عم خود را چندان بوسید تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم ـ علیه السلام ـ به میدان آمد در حالی که اشکش به صورت جاری بود و می‌فرمود؛ سِبْطِ النَّبِیّ الْمُصْطَفی الْمُؤْتَمِن هذا حُسَیْنٌ کَالْاَسیرالْمُرْتَهَن اِنْ تَنْکرُوٌنی فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ بَیْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ پس کارزار سختی نمود و به آن صغر سن و خردسالی سی و پنج تن را به درک فرستاد. حمید بن مسلم گفته که من در میان لشکر عمر سعد بودم پسری دیدم که به میدان آمده گویا صورتش پاره ماه است و پیراهن و ازاری در برداشت و نعلینی در پا داشت که بند یکی از آن‌ها گیسخته شده بود و من فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود، عمرو بن سعد ازدی گفت: به خدا سوگند که من بر این پسر حمله می‌کنم و او را به قتل می‌رسانم، گفتم سبحان الله این چه اراده است که نموده‌ای؟ این جماعت که دور او را احاطه کرده‌اند از برای کفایت امر او بس است، دیگر تو را چه لازم است که خود را در خون او شریک کنی؟ گفت به خدا قسم که از این اندیشه برنگردم، پس اسب برانگیخت و رو برنگردانید تا آنگاه که شمشیری بر فرق آن مظلوم زد و سر او شکافت پس قاسم به صورت بر ‌زمین افتاد و فریاد برداشت که یا عماه چون صدای قاسم به گوش حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ رسید تعجیل کرد مانند عقابی که از بلندی به زیر آمد صف‌ها را شکافت و مانند شیر غضبناک حمله بر لشکر کرد تا به عمرو (لعین) قاتل جناب قاسم رسید، پس تیغی حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پیش داد حضرت دست او را از مرفق جدا کرد پس آن ملعون صیحه عظیمی زد. لشکر کوفه جنبش کردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام ـ علیه السلام ـ بربایند همین که هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و کشته شدپس چون گرد و غبار معرکه فرو نشست، دیدند امام ـ علیه السلام ـ بالای سر قاسم است و آن جوان در حال جان کندن است و پای به زمین می‌ساید و عزم پرواز به اعلی علیین دارد و حضرت می‌فرماید، سوگند با خدای که دشوار است بر عم تو که او را بخوانی و اجابت نتواند و اگر اجابت کند اعانت نتواند و اگر اعانت کند ترا سودی نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتی که ترا کشتند. هذا یَوْم وَاللهِ کَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ. 👇👇 ... 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
وَ فی اَسَدٍ اُخْری تُعَدُّو تُذْکَرُ وَ عِنْدَ غَنِیّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا شب عاشورا، امام حسین به اصحاب فرمود: فردا همه‌ی شما کشته خواهید شد، قاسم علیه السلام نزد عمویش آمد و عرض کرد: عمو جان من هم فردا کشته خواهم شد؟ امام او را به سینه‌اش چسباند و فرمود: مرگ در نظر تو چگونه است؟ قاسم علیه السلام جواب داد: از عسل شیرین‌تر است. امام به او فرمود: تو بعد از بلایی عظیم کشته می‌شوی و عبدالله شیرخوار هم شهید می‌شود. روز عاشورا قاسم علیه السلام خود را آماده‌ی جنگ کرد و به حضور امام حسین علیه السلام آمد تا از او اجازه‌ی جهاد بگیرد، امام او را در آغوش گرفت و مدتی با هم گریه کردند، سپس قاسم اجازه‌ طلبید و امام به او اجازه نمی‌داد. هرچه آن امامزاده‌ی بزرگوار در اجازه‌ی جهاد، مبالغه می‌کرد، حضرت مضایقه می‌فرمود تا آنکه بر پای عموی خود افتاد و چندان بر آن بوسه زد و گریست تا از امام اجازه گرفت. بعضی نقل می‌کنند که امام حسین هنگام روانه کردن قاسم علیه الس به میدان، عمامه‌اش را دو نصف کرد نیمی از آن را مانند کفن بر تن قاسم نمود و نیمی دیگر را بر سر قاسم بست. شاید اینکه در سخن حمیدبن مسلم چهره‌ی قاسم به نیمه‌ی قرص ماه تعبیر شده از این رو بود که پارچه‌ی عمامه نیمی از صورت او را پوشانده بود. آنگاه حضرت قاسم به سوی میدان رفت و در حالیکه اشک بر گونه‌های مبارکش روان بود فرمود: اگر مرا نمی‌شناسید، من قاسم پسر حسن و نوه‌ی پیامبر هستم که برگزیده‌ای از سوی خداوند است، این عمویم حسین علیه السلام است که مانند اسیران، گروگان گرفته شده و در بین مردم گرفتار شده است. خدا این مردم را از باران رحمتش سیراب نسازد. سپس کارزار سختی نمود، به طوری که با آن کمی سن، تعدادی از دشمنان را کشت. حمیدبن مسلم نقل می‌کند: پسری را دیدم که برای جنگ از خیمه‌ها بیرون آمد، گویی رخسارش همچون پاره‌ی ماه بود، شمشیری در دست و پیراهن و شلواری بر تن و نعلینی در پای خود داشت که بند یکی از آنها پاره شده بود و فراموش نمی‌کنم که بند نعلین چپش بود… سپس عمروبن سعد بن نفیل اَزُدی گفت: به خدا سوگند به این پسر حمله می‌کنم، گفتم سبحان‌الله این چه قصد و اراده‌ای است که نموده‌ای؟ این گروهی که پیرامون او را فراگرفته‌اند، برای او بس است آن مرد گفت: سوگند به خدا، بر او می‌تازم. پس بر قاسم تاخت تا آنگاه که شمشیری بر فرق مبارک آن مظلوم زد و سر او را شکافت، حضرت قاسم با صورت روی زمین افتاد و فریاد زد: ای عمو! به فریادم برس… حمیدبن مسلم می‌گوید: چون صدای قاسم به گوش امام حسین رسید، آن حضرت با شتاب سربرداشت و به قاسم نگاه کرد، آنگاه به عمرو حمله کرد و با شمشیری دست او را جدا نمود. عمرو فریادی کشید به طوری که لشکریان صدای او را شنیدند، سواران اهل کوفه حمله کردند تا عمرو را از دست امام رها کنند ولی همین که هجوم آوردند، بدن عمرو با سینه‌ی اسب‌ها برخورد کرد و او زیر پای اسبان لگدکوب و کشته شد. حمیدبن مسلم می‌گوید: چون گرد و غبار فرو نشست، دیدم امام بالای سر قاسم است و و پای بر زمین می‌ساید. حضرت فرمود: سوگند به خدا که دشوار است بر عموی تو که او را بخوانی و او نتواند اجابت کند و اگر اجابت کند، تو را سودی نبخشد. دور باشند از رحمت خدا، جماعتی که ترا کشتند. آنگاه امام حسین قاسم علیه السلام را از زمین برداشت و در بر کشید و سینه‌ی او را به سینه‌ی خود چسباند و به سوی خیمه‌ها روان گشت، در حالیکه پاهای قاسم بر زمین کشیده می‌شد. سپس او را در نزد پسرش، علی‌بن‌الحسین در میان کشته شدگان اهل‌بیت خود، جای داد. روایت شده است که امام حسین علیه السلام فرمود: خدایا این گروه را نابود و پراکنده گردان و هیچیک از آنها را باقی نگذار و هرگز آنان را نبخشای. ای عموزادگان من، بردباری کنید. ای اهل‌ بیت من، شکیبایی کنید و بدانید که پس از امروز، دیگر هرگز خواری نخواهید دید. کثرت علاقه‌ی امام حسین نسبت به قاسم علیه السلام در علاقه‌ی زیاد امام حسین به قاسم علیه السلام ، شواهد بسیاری ذکر شده از جمله اینکه حضرت سیدالشهداء در وداع هیچیک از شهدا غش نکرد مگر در وداع حضرت قاسم و منجمله حضرت سیدالشهداء در ابتدای امر، اجازه نداد که حضرت قاسم به میدان برود مگر بعد از التماس و بوسیدن دست و پای عموی بزرگوارش. هنگامی که امام حسین علیه السلام ناله‌ی حضرت قاسم علیه السلام را شنید، با شتاب به بالین او آمد و اینگونه به بالین شهیدی نشتافته بود و وقتی به بالین قاسم آمد، لشکر را نفرین نمود. امام حسین علیه السلام همانطور که صورت به صورت علی‌اکبر گذارد، وقتی که به بالین حضرت قاسم آمد سینه‌اش را به سینه‌ی او چسباند. حاصل اینکه از آنچه گفته شد، معلوم می‌شود که حضرت سید‌الشهداء به حضرت قاسم علیه السلام و علی‌اکبر به یک نحو محبت داشت و به یک چشم نظر می‌فرمود. 👇👇 ... 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademng
لا اُفارق عنک...😭 چپ و راست روضه ی کربلا، برای ما ناامید ها، امید می پاشد... ببین فرزند حسن را، مگر از دستهای کوچک شش ساله ها میان چُنان جنگی کاری برمی آید؟ بر میاید...  ...😭
ای حرمت خانه‌ی معمور دل ای شجر عشق تو در طور دل نجل علی ،دُرّ یتیم حسن باب همه خلق زمین و زَمَن همچو عمو ماه بنی هاشمی اگه ماه نبود که صورتش رو نمی بست حسین … تو صفین هم امیرالمومنین صورت عباسش رو بست..😭 همچو عمو ماه بنی هاشمی چشم و چراغ شهدا قاسمی...😭 ...😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از مقدمه چینی ترور حاج قاسم توسط سربازان تروریستی امریکا و مزدورانش در منطقه! آنجا که ظریف سخنانی میگوید تا دشمنان خوشحال شوند نقطه دردناک این فیلم است.... 🌹🍃 ....🌹🍃 ....🌹🍃 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
شب شد، دورهم جمع شدیم به هم دیگه گفتیم ما یه عمر روضه (ابوالفضل) خوندیم ، یه عمر باروضه های فرات ولب
مجلس روضه شد خیلی از اون سوری هایی که با ما بودن اصلا شیعه نبودن اونا دلاشون ابوالفضلی شد رفتن آب وآذوقه شون روآوردن دادن مردم روستا محاصره تنگ شد … امشب تواین مجلس چه خبره ؟! اگه کسی بین مانشسته که آبرویی داره به اون آقای باوفا بگه ماقبولت داشتیم امشب اومدیم ، ما با امید اومدیم … به یاد حاج قاسم اومدیم..😭 خلاصه محاصره تنگ ترشد اکثر رفقام بالب تشنه شهید شدن دیگه موقعیت موندن نبود … دستور اومد برگردید ، تلفات بالا بو…مامنطقه روخالی کردیم ، مجبور بودیم…اما ماکه رفتیم این داعشی ها اومدن حمله کردن …مردها رو ، زن هارو ، بچه هارو همه روصف کردن دونه دونه سر بریدن به خاک وخون کشیدن…😭 ...😭 ...😭
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
حالا بریم کربلا…😭 صلی الله علیک یا سیدناالمظلوم...😭 السلام علیک یا فاطمه الزهرا...😭 السلام علیک
به یاد تمام قدیمی ها... به یاد شهدا... به یاد حاج قاسم... ای ساقی لب تشنگان۲ ای جان جانانم …سقای طفلانم ۲ داغت شکسته پشت من۲ ای راحت جانم… سقای طفلانم ای ساقی لب تشنگان ای جان جانانم سقای طفلانم من بی برادر چون کنم؟! با این سپاهِ دون ….در دامنِ هامون بینم تو را در ابر خون ای ماه تابانم… سقای طفلانم ای ساقی لب تشنگان ۲ ای جان جانانم.‌.. سقای طفلانم ۲ خواهم برم درخیمه گه ۲ ای گل تنِ پاکت… پیکر صد چاکت… ممکن نباشد یا اخا....😭 یاحسین...😭 ...😭
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🕊🌷بسم رب الشهدا والصدیقین🌷🕊 هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. برنامه حاجی این بود که شب اول و آخر روضه
یازهرا...😭 السلام علی الحسین..😭 و علیٰ علی ابن الحسین..😭 و علیٰ اولاد الحسین..😭 و علیٰ اصحاب الحسین..😭 السلام علیک یا اباالفضل العباس...😭 همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است چرا که حضرت مشکل گشا اباالفضل است دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب اگر که معنی دست خدا اباالفضل است به جمله جمله ی یا کاشف الکرب قسم که استجابت صدها دعا اباالفضل است نمونه است اباالفضل و در مسیر حسین کسی که شد همه چیزش فدا اباالفضل است از ابتدا به من آموخت مادرم تنها دوای درد گرفتارها اباالفضل است چه ترس دارد از آتش چه ترس از دوزخ اگر شفاعت هر شیعه با اباالفضل است..😭 ...😭
تاسـوعـا رفـت عـاشـورا رفـت در برخی موارد عکس پروفایل‌ها عوض شد اسم گروهها تغییر کرد خیلی‌ها از کانال‌های مذهبی لفت دادن پیراهن مشکیا دراومد جوک‌ها شروع شد آهنگ گوش کردن‌ها شروع شد ولی غم‌های زینب تازه شروع شد یتیمی تازه شروع شد اسیر بودن تازه شروع شد کتک خوردن تازه شروع شد 💔 فقط یادمون باشه هی نگیم ان شاءالله بریم کربلا چون کربلا رو باید از بی‌بی زینب خواست که پیشش رو سیاهیم! التمــاس تفکــر ... ‌‌