✍ #نکات_دعای_عهد 1
🌐 چرا بهتره "دعای عهد" رو صبح ها بخونیم؟
💢طبیعتا با توجه به اینکه
«دعای عهد» به نوعی تجدید بیعت و اعلام وفاداری نسبت به امام زمان ارواحنا فداه هست بهتره که ←بعد از نماز صبح→ و قبل از طلوع آفتاب خونده بشه.
🍃 اللّٰهم اِنّی اُجَدِّدُ لَه فی صَبیحةِ یَوْمیٖ هٰذا وَ ما عِشْتُ مِن اَیّٰامیٖ عَهداً و عَقْداً و بَیْعَةً لَهُ فی عُنُقیٖ...
🔰خدایا من تجدید عهد میکنم با امام عصر ارواحنا فداه در بامداد امروزم و در تمام روزهایی که زندگی کرده ام...
❇️ اگرچه مستحبات رو عموما در هر زمانی از روز میشه انجام داد و اگه کسی در زمان صبح نتونست بخونه، در ساعات دیگه تجدید عهد کنه💯
💕💕💕
⭕️راه مقابله با افکار مزاحم⭕️
شاگردی نزد استادش رفته و می گوید:که ذهنش دائما نشخوار فکری دارد و از دست این افکار خلاصی ندارد.
استاد: از امشب سعی کن اصلا به میمون های جنگل فکر نکنی!
شاگرد : من اصلا مشکل ندارم .من که اصلا به این موضوع فکر نکرده ام تا حالا...!!!
استاد : خوب حالا تلاش کن که باز هم فکر نکنی.شب شاگرد دید هر چه بیشتر تلاش می کند که به میمون فکر نکند، بیشتر به ذهنش می آید!
فردا صبح نزد استاد رفته و واقعه را برایش شرح می دهد.
استاد گفت:وقتی تلاش می کنی به چیزی فکر نکنی، آن موضوع به صورت متوالی و با شدت بیشتری به سراغت می آید...
بنابراین به جای اجتناب از چیزهای ناخواسته سعی کن به چیزهای خواسته و آن چه دوست داری متمرکز شوی!
آن گاه افکار ناخواسته فرصتی برای ظهور پیدا نمی کنند.
💕💕💕
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۲۸ آذر ۱۳۹۹
میلادی: Friday - 18 December 2020
قمری: الجمعة، 3 جماد أول 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
- یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه)
- یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
۱۲۹۰ - آغاز اشغال تبریز بدست قوای روس (۱۲۹۰) پس از پیروزی مشروطه.۱۳۶۱ - حملهٔ موشکی ارتش عراق، به شهر دزفول.
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
▪️10 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
▪️30 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز)
▪️40 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
▪️47روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
امام محمد باقر علیه السلام:
خداوند عزوجل بهواسطه تقوا آنچه را که عقل بنده به آن نمىرسد، از وى دور مىگرداند و بهوسیله تقوا کورى و نادانى او را برطرف مىسازد. به کمک تقوا بود که نوح و کسانى که با او در کشتى بودند، نجات یافتند و صالح و پیروانش از صاعقه رستند و با تقواست که شکیبایان کامیاب شدند و آن گروهها از مهلکهها رهایى یافتند.
کافی/ج8/ ص52
آیت الله #بهجت ره:
چقدر سخت است، اگر برای ما این امر ملکه نشود که در هر کاری که میخواهیم اقدام کنیم و انجام دهیم، ابتدا رضایت و عدم رضایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در نظر نگیریم و رضایت و خوشنودی او را جلب ننماییم!
4_6039553080008114177.mp3
391.2K
ای گل نرگس⚘
💥سالهای درازی ست درانتظار امدنت به انتظارنشسته ام💥
🍀سالهاست به دلم میگویم به همین زودیها میایی وراه زیادی تاپایان راه انتظار نمانده است.
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
سلام صبحتون بخیر برای دسترسی سریع به مطالب قرانی کانال تربیتی خادم با لینک زیر وارد شوید و جواب سوا
سلام ظهر همگی بخیر 🌹
دوستان بجنبید ساعت 18 قرعه کشی هست 😍😍😍
ان شاءالله شما برنده میشین🙃🙂
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
# در محضر قران
خب رسیدیم به اخر هفته و مسابقه😍
🌹سئوالات این هفته از سلسله مباحث بخل 🌹
1⃣حدیثی از پیامبر مهربانی ها رسول اکرم (صل الله علیه و اله وسلم ) درباره بخل و تنگ نظری
2⃣سه مورد از اثار بخل به صورت خلاصه و چکیده
دوستان تا ساعت 18 فردا (جمعه)
می تونید پاسخ هاتون رو به ایدی زیر بفرستین😊
@gomnam444
منتظر جواب هاتون هستم😉
❇️❇️❇️دوستان تاکید می کنم از مطالب کانال باشه ☺️😊🙃
هدایت شده از کانال مطالب قرآنی خادم
سلام صبحتون بخیر
برای دسترسی سریع به مطالب قرانی کانال تربیتی خادم با لینک زیر وارد شوید و جواب سوال رو بدید
https://eitaa.com/joinchat/2290810967C863388cd72
هر هفته پنجشنبه مسابقات قرانی
جایزه برنده به قید قرعه به مبلغ ۲۵۰۰۰ تومان
موفق باشید
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
بسم الله الرحمن الرحیم
پویش سراسری دلنوشته ای به حاج قاسم
دلنوشته های خود را در قالب تایپ به آیدی زیربفرستید
@mahdiali88
برای شرکت در این پویش عضو کانال زیر بشید.
https://eitaa.com/joinchat/901382199C1d3375cc92
مهلت ارسال آثار:30آذر ساعت 21 شب
به بهترین آثار برگزیده جوایزی اهدا خواهد شد.
نفر اول:50 هزار تومان
نفر دوم:25هزار تومان
نفر سوم:25هزار تومان
در ضمن میتوانید سین بزنید و برنده شوید.
برای دریافت بنر
@mahdiali88
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
دوستان هر کسی خواست میتونه این بنر رو سین بزنه و بیشتر سین زد جایزه دیگری هم داره
جهت ثبت نام به آیدی زیر مراجعه کنید.
@mahdiali88
در ضمن تا 30 آذر مهلت سین زنی دارید.
✨﷽✨
🔵 سبک زندگی امام رضا علیه السلام
✍نماز اول وقت: روشش این بود که بر خواندن نماز در اول وقت اصرار می کرد؛ به طوری که تأخیرانداختن بدون عذر نماز را جایز نمیدانست.۱
روزی در خراسان و هنگام نماز، امام به ابراهیم بن موسی فرمود: «اذان بگو.» او از امام اجازه خواست که صبر کند تا همراهان هم برسند. حضرت فرمود: «خدا تو را بیامرزد. نماز اول وقت را بدون عذر تأخیر نینداز و نمازت را اول وقت بخوان. » ابراهیم بی معطلی بلند شد و اذان گفت و آنها نماز را اول وقت خواندند.۲
راز تأکید بر خواندن نماز در اول وقت را چنین بیان می کرد: «مردم نماز را در سه حالت میخوانند: بعضی ها اول وقت، بعضی ها آخر وقت، بعضی ها هم بین اول و آخر وقت . آن کس که اول وقت نماز بخواند رضوان الله شاملش می شود . کسی که وسط وقت می خواند مشمول عفو خدا و آن کس که آخر وقت می خواند مشمول غفران الله می شود . مطمئناً اول وقت بهترین زمان است۳
📚۱. فقه الرضا (ع)، ص ۷۱
📚۲. بحار الانوار، ج۴۹، ص۴۹
📚۳. فقه الرضا (ع)، ص ۷۱
🔵 چگونه آیت الله بهجت بدون انجام هیچ مستحباتی، به مقامات بالا رسید؟!⁉️
👈آیت الله فاطمی نیا:
💥عده اي گمان ميكنند صاحبان #كرامت فقط با نمازهاي طولاني و روزه هاي زياد به اين مقامات ميرسند!
⭕بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه اين عبادات را نيز انجام ميدهند.
♻️ اما مطلب مهم اين است كه ريشه كرامت آنها #تسليم بودن در برابر خداست. كسي كه تسليم خداست، خوابش هم عبادت است.
🔆آیت اللّه العظمي بهجت در اوايل جواني كه در نجف بودند،به #امر_پدرشان تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند.
🔺️ روزي يكي از دوستانشان ميگويد: اينجا (نجف) كه پدرت نيست و اگر #مستحبات انجام دهي متوجه نميشود؛ پس چرا انجام نميدهي؟
🔸️جواب داده بودند انجام دادن مستحبات خلاف رضايت پدرم هست! (چه متوجه بشوند چه نشوند)
💥ولي همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگي صاحب كرامت بود و ريشه آن هم حالت تسليم ايشان در برابر خدا و اوامر خدا و پدر بود.
#لذت_بندگی ۵۸ ➲
#ترک_گناه ۵۸ ➮
#عبد_شدن ۲۱ ➭
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام
🌷بسم رب الحسین
دیروز عرض کردیم▫️بالاترین مقامی که یه انسان میتونه به اون برسه، مقام "عبد شدن" هست.
واینکه چطوری عبد بشیم؟گفتیم که ،وقتی که ""یه مدت دستور گوش بدیم"" عبد میشیم.
وگفتیم که زندگیت رو براین اساس قرار بده که عبد بشی.
نترس ضرر نمیکنی، اتفاقا به لذت میرسی💞💝
خدا انقدر بهت لذت میده که میگی خدایا بسمه دیگه...😍
💖
مدام شرمنده ی خدا میشی...
میگی مولاجان دیگه کافیه. آخه من چطور این همه محبت تو رو جبران کنم..😌😍
درس امروز👈 🔵عبد با دیدن لذت هایی که مولا بهش میده تمام مشکلاتش رو فراموش میکنه
✅ مثل این میمونه که یه نفر ده میلیون تومن پول بهتون هدیه بده.
بعد حالا یه دونه پنج هزاری توش مثلا گوشه نداشته باشه!
شما چی میگی؟
میای اعتراض کنی که آقا چرا یکیش گوشه نداره!😒
اصلا شرمنده میشی بخوای همچین حرفی بزنی!
👆🌺
خدا کلی لذت بهت میده
بعد هم تمرینایی برای رشدت میده که یه ذره سخته و اتفاقا وقتی نگاه میکنی میبینی "همش به نفعت" بوده.
تا میخوای اعتراض کنی،یه نگاهی به نعمتا و لذت های اطرافت میکنی، شرمنده میشی بخوای اعتراض کنی!😓
👌👆
میگی خدایا هر چی تو بگی...😊
➖من غلط بکنم اعتراضی بکنم! حالا یه دونه مشکل جزئی که دیگه ارزش نداره
من بخوام به خاطرش خدای خودم رو ناراحت کنم!😊
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_شصت_و_ششم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 با صداي تق تق در چشمام رو نيمه
#هوالمحبوب
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_و_هفتم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
اميرحسين
باورم نميشد چه زود به هم محرم شديم و همه چی تموم شد. پرنیان رو دم خونه پیاده میکنم و خودم میرم دنبال محمد جواد قرار گذاشتیم امروز به عنوان آخرین روزهای مجردی بریم بیرون با بچه ها. حالا انگار دارم میرم بمیرم.
بعد از نیم ساعت میرسم دم خونشون ، محمدجواد وامیر و علی و طاها و حسین با یه پارچه مشکی دم در وایساده بودن. از ماشین پیاده میشم و سلام علیک میکنم.
_ این پارچه و رنگ و اینا چیه؟
محمد جواد_ فضول سنج. حالا هم بپر بالا رفیق.
_ دارم برات
محمد جواد_ و من الله توفیق.
محمد جواد خطاب به بچه ها_ خب شماها پس برید همون جای همیشگی. من و امیر و این آقا دوماده یا مهمون جدیدمونم میایم.
_ مهمون جدیدمون ؟
محمد جواد_ تااطلاع ثانوی سکوت کن بپر بالا. زن ذلیل بدبخت.
همه زدن زیر خنده
همونجوری که به سمت ماشین میرفتم گفتم
_ دارم براتون حالا
محمد جواد جلو و امیر عقب نشست.
محمدجواد_ برو دم خونه همسرتون
_ ها؟؟؟؟؟؟
محمد جواد_ ها و......... حرف نزن حرکت کن.
_ خب برای چی
محمد جواد _ به جان بروسلی همین الان حرکت نکنی چنان میزنمت که.
_ که چی؟
محمد جواد _ هیچی فدات شم. برو خونه همسرتون. به خدا کاریش نداریم. .
.
.
سر کوچه بودم که دیدم حانیه و چهارتا خانوم دیگه دم در وایسادن . همزمان با وارد شدن ما تو کوچه ، امیرعلی هم میاد بیرون.
خدا میدونه دوباره این محمد چی تو سرشه.
از ماشین پیاده و سلام علیک میکنم. برای اولین بار دقیق ، مستقیم و بی پروا تو چشمای حانیه خیره میشم. چشمای قهوه ای روشن با مژه های بلند. سرخ میشه و سرشو پایین میندازه . بعد از سلام و علیک امیرعلی خطاب به من میگه _ بریم؟
محمد جواد_ بریم داداش.
گنگ و پرسشی به هردوشون نگاه میکنم هردو میزنن زیر خنده و سوار میشن، منم خداحافظی مختصری از خانوما میکنم و سوار میشم.
ظاهرا هیچکدوم نمیخوان توضیح بدن چه خبره ، پس منم سوالی نمیپرسم تا برسیم.....
.
.
.
کل راه تو سکوت سپری میشه. بعد از یک ساعت میرسیم، یه جای سرسبز و خوش آب و هوا نزدیک فشم ، بچه ها رسیده بودن .
محمد جواد و امیرعلی و امیر از ماشین پیاده میشن.
محمد جواد خطاب به بچه ها با اشاره به امیرعلی _ خب ایشونم عضو جدید اکیپ.
میرم جلو میزنم رو شونه محمد جواد _ فارسی رو پاس بدار داداش.
بعدهم دونه دونه بچه ها رو به امیرعلی معرفی میکنم.
محمد جواد رو به من میگه تو و امیر علی برین چوب جمع کنید.
_ نوچ
محمد جواد _ اوا عشقم برو دیگه.
از این طرز حرف زدن متنفر بودم و جواد هم هروقت میخواست به حرفش گوش بدم اینجوری حرف میزد تا برای فرار از حرفاش هم شده کارشو انجام بدم
دست امیرعلی رو میگیرم و میگم_ بیا بریم تا این سرمون رو نخورده.
امیرعلی هم میخنده و همراهم میاد.
.
.
.
بلاخره بعد از نيم ساعت حرف زدن و كلي خنديدن با اميرعلي ، چوب هایی رو که یه گوشه جمع کردیم رو برمیداریم و به سمت بچه ها حرکت میکنیم.
داشتیم در مورد راهیان نور امسال حرف میزدیم که با شنیدن صدای گریه که ظاهرا از طرف بچه ها بود، چوب هارو میندازم و به طرفشون میرم.
همه یه شال مشکی کشیده بودن رو سرشون و صدای گریه در میاوردن. محمد جوادم یه پارچه سیاه رو که با قرمز چیزی روش نوشته بود رو به یه چوب بلند نصب کرده و بالای سرش میچرخوند و با دیدن من و امیرعلی که با تعجب خیره شدیم به هم با ناله گفت_ اومدن
و شروع میکنه به مثلا روضه خوندن
محمدجواد_ امان امان . ببینید این دوتا جوونم از دست رفتن ( و به من و امیرعلی اشاره کرد) این دوتا هم پریدن ، بدبخت شدن ، خاک توسرشون شد. ایناهم ازدواج کردن از فردا باید ظرف بشورن، بشورن و بسابن.
بچه ها هم همراهی میکنن و با هرکدوم از چیزایی که جواد میگه ناله هاشونو بلند تر میکنن.
یکم که دقت میکنم متوجه میشم که رو پارچه مشکیه نوشته امیر ها (حسین و علی) این مصیبت جان سوز( ازدواج را) تسلیت عرض میکنم. اجرک الله. باشد که جان سالم به در ببرید.
من و امیرعلی هم میشینیم رو زمین و میزنیم تو سر خودمون. بچه هاهم که توقع همچین برخوردی رو نداشتن تعجب میکنن . بعد از تموم شدن مداحی ؛ محمد جواد با یه ظرف حلوا جلو میاد ، دستش رو روی شونه من میذاره سرشو پایین میندازه و باحالت ناراحتی میگه _ داداشای گلم تسلیت میگم ؛
من هم از شدت علاقه زیاد قاشقی حلوا برمیدارم و رو صورت محمد جواد میریزم ، ظرف حلوا رو از دستش میگرم و بعد هم امیرعلی بطری های آبی که اونجا بود رو برمیداره و قبل از اینکه بخوان عکس العملی نشون بدن خالی میکنه رو سر محمد جواد و بقیه هم چون کنارش بودن خیس میشن.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
با درد بمانی و به درمان نرسی
.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_شصت_و_هفتم
#ح_سادات_کاظمی