💐 سه درب از هشت درب بهشت 💐
🔻عَنِ الصَّادِقِ سلام الله علیه أَنَّهُ قَال ؛
أَلَا إِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ ، ثَلَاثَةٌ مِنْهَا إِلَى قُمَّ ، تُقْبَضُ فِيهَا امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی ، اسْمُهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَى وَ تَدْخُلُ بِشَفَاعَتِهَا شِيعَتِی الْجَنَّةَ بِأَجْمَعِهِم .
از #امام_صادق سلام الله علیه روايت شده است كه فرمود ؛
همانا بهشت را هشت درب است كه سه درب آنها به سوى #قم است ، در آنجا زنى از فرزندانم بنام #فاطمة سلام الله علیها وفات کند که بشفاعت او همه شيعيانم به بهشت خواهند رفت .
📚بحارالأنوار ۵۷ / ۲۲۸ .
#میلاد_حضرت_معصومه_سلام_الله_علیها 💐💐💐💐
@khademin22
💠
.
♦️ گناه بزرگ
امام باقر علیه السّلام با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به مکه رفته بود، مردی خدمتش رسیده سلام کرد و نشست.
عرض کرد: سؤالی داشتم، فرمود: از پسرم جعفر سؤال کن. آن مرد به طرف امام صادق رفته عرض کرد سؤال کنم؟ فرمود: هر چه مایلی بپرس.
گفت: میخواهم از مردی سؤال کنم که گناه بزرگی کرده، فرمود: روزه ماه رمضان را عمداً خورده؟ گفت: از این بزرگتر،
فرمود: آدم کشی کرده؟ گفت از این بزرگتر، فرمود: اگر از شیعیان علی (علیه السلام) است پیاده رهسپار خانه خدا شود و سوگند یاد کند دیگر چنین کاری نکند، چنانچه از شیعیان علی (علیه السلام) نیست راهی ندارد.
آن مرد سه مرتبه گفت: خدا تو را رحمت کند ای فرزند فاطمه زهرا. همین جواب را از پیامبر اکرم شنیدم. آن مرد رفت،
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این شخص را شناختی؟ گفت: نه، فرمود: خضر (عليه السلام) بود خواستم او را معرفی کنم.
📔 بحار الأنوار: ج۴٧، ص٢١
#امام_باقر #امام_صادق #داستان_کوتاه
@khademin22
.
♦️ گناه بزرگ
امام باقر علیه السّلام با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به مکه رفته بود، مردی خدمتش رسیده سلام کرد و نشست.
عرض کرد: سؤالی داشتم، فرمود: از پسرم جعفر سؤال کن. آن مرد به طرف امام صادق رفته عرض کرد سؤال کنم؟ فرمود: هر چه مایلی بپرس.
گفت: میخواهم از مردی سؤال کنم که گناه بزرگی کرده، فرمود: روزه ماه رمضان را عمداً خورده؟ گفت: از این بزرگتر،
فرمود: آدم کشی کرده؟ گفت از این بزرگتر، فرمود: اگر از شیعیان علی (علیه السلام) است پیاده رهسپار خانه خدا شود و سوگند یاد کند دیگر چنین کاری نکند، چنانچه از شیعیان علی (علیه السلام) نیست راهی ندارد.
آن مرد سه مرتبه گفت: خدا تو را رحمت کند ای فرزند فاطمه زهرا. همین جواب را از پیامبر اکرم شنیدم. آن مرد رفت،
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: این شخص را شناختی؟ گفت: نه، فرمود: خضر (عليه السلام) بود خواستم او را معرفی کنم.
📔 بحار الأنوار: ج۴٧، ص٢١
#امام_باقر #امام_صادق #داستان_کوتاه
@khademin22
🍃🌸
#چادࢪانہ
یک مرد #با_غیرت پیش از
داشتن زنی #با_حجاب
چشمی #با_حجاب دارد.
#حدیث
#امام_صادق(علیه السلام)می فرماید:
نسبت به زنان مردم #عفت داشته
باشید تا زنانتان #عفیف بمانند.
زن_عفت_افتخار
@khademin22
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
عفت؛ از سجایای اخلاقی
#امام_صادق علیهالسلام:
🍃 ... وَ الْعِفَّهُ وَ ضِدُّها الْتَّهَتُّکُ
🍃 یکی از سجایای اخلاقی، عفت است که ضد آن همان بی پروائی است.
📚 اصول کافی، ج۱، ص۲۱.
#زن_عفت_افتخار
@khademin22
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
.
🔸 گریه کودکان
امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: «ای مفضل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش. بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند، بیماری ها و نارسایی های سخت و ناگوار مانند نابینایی به او رساند.
گریه، آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر می کند و بدین وسیله، تن درستی بدن و چشم آنها را فراهم می کند. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن می شوند که کودک از گریه اش سود برد.
اینان همواره در سختی می افتند و می کوشند او را ساکت کنند و با فراهم آوردن خواسته هایش، او را از گریه باز دارند، ولی نمی دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا می کند.
چه بسا در اشیا، منافعی باشد که معتقدانِ به اهمال و بی تدبیری در کارِ عالَم، از آن غافل اند و اگر می دانستند، هیچ گاه نمی گفتند فلان چیز بی ثمر است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند.
به راستی هر چه را منکران نمی دانند، عارفان می بینند. چه بسیار است چیزهایی که دانش اندک آفریده ها از آن کوتاه و خالق آفرینش باعلم بی پایانش از آن آگاه است».
📔 بحار الأنوار، ج۳، ص۶۶
#امام_صادق #داستان_کوتاه
🔰@khademin22
✅ ایمان کامل
🌹 #امام_صادق عليهالسّلام فرمودند:
🍀 أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَمَلَ إِيمَانُهُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَمْ يَنْقُصْهُ ذَلِکَ وَ هِیَ الصِّدْقُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ الْحَيَاءُ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ.
🍃 چهار چيز است که در هر که باشد، ايمانش كامل است و اگر از سر تا پایش غرق در گناه باشد، چيزى از ایمان او نكاهد؛
آنها عبارتند از:
▫️راستگویى،
▫️امانتداری،
▫️حيا و اخلاق نيكو.
📖 بحارالأنوار، ج 64، ص 295.
🕊
🥀🕯🏴
🏴#السَّلامُعَلَیْکِأَیَّتُهَاالصِّدِّیقَةُالشَّهِیدَةُ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
🌐@khademin22
.
💫 معجزهای از امام صادق (ع)
جمعی از اصحاب خاص امام صادق (ع) در محضرش بودند، امام به آنها رو کرد و فرمود: خزانههای زمین و کلیدهای آن نزد ما است، اگر خواسته باشم با یک اشاره کنم و بگویم، (هر چه طلا داری، خارج ساز)، زمین اطاعت خواهد کرد.
آنگاه امام صادق (ع) با یک پایش اشاره کرد و روی زمین خطی کشید، زمین دهان باز کرد، سپس اشاره کرد، یک شمش طلا به اندازه یک وجب بیرون آمد.
امام به حاضران فرمود: خوب بنگرید، آنها چون خوب نگاه کردند، شمشهای بسیاری را روی هم دیدند که میدرخشید، یکی از حاضران پرسید:
قربانت گردم با اینکه به شما آن همه مکنت داده شده، چرا شیعیان شما نیازمند هستند؟
امام صادق فرمود: خداوند دنیا و آخرت را برای شیعیان ما جمع کند و آنها را وارد بهشت پر نعمت نماید و دشمنان ما را وارد دوزخ سازد.
(بنابراین نباید به دنیا دل ببندیم و آخرت را فراموش کنیم و باید دل به آخرت بست و دنیا را به عنوان راه عبور، برگزید).
📔 کافی، ج١، ص ۴۷۴
#امام_صادق #داستان_کوتاه
@khademin22
.
✨ شمش طلا و معجزه امام صادق (ع)
گروهی از اصحاب امام صادق علیه السلام خدمت حضرت نشسته بودند که ایشان فرمودند:
- خزانههای زمین و کلیدهایش در نزد ماست، اگر با یکی از دو پای خود به زمین اشاره کنم، هر آینه زمین آنچه را از طلا و گنجها در خود پنهان داشته، بیرون خواهد ریخت!
بعد، با پایشان خطی بر زمین کشیدند. زمین شکافته شد، حضرت دست برده قطعه طلایی را که یک وجب طول داشت، بیرون آوردند!
سپس فرمودند:
- خوب در شکاف زمین بنگرید!
اصحاب چون نگریستند، قطعاتی از طلا را دیدند که روی هم انباشته شده و مانند خورشید میدرخشیدند.
یکی از اصحاب ایشان عرض کرد:
- یا بن رسول الله! خداوند تبارک و تعالی این گونه به شما از مال دنیا عطا کرده، و حال آنکه شیعیان و دوستان شما این چنین تهیدست و نیازمند؟
حضرت در جواب فرمودند:
- برای ما و شیعیان ما خداوند دنیا و آخرت را جمع نموده است. ولایت ما خاندان اهلبیت بزرگترین سرمایه است، ما و دوستانمان داخل بهشت خواهیم شد و دشمنانمان راهی دوزخ خواهند گشت!
📔 بحار الأنوار: ج۱۰۴، ص۳۷
#امام_صادق #داستان_بلند
@khademin22
.
✨ معامله با خدا
امام صادق علیه السلام در سفری با جماعتی بودند که مال التجاره داشتند.
به آنها گزارش دادند که در راه عدهای راهزن وجود دارد. آنها از شنیدن این سخن لرزه بر بدنشان افتاد.
حضرت فرمود: چه شده است؟
عرض کردند: ما اموالی همراه داریم، میترسیم که آنها را از ما بگیرند. آیا ممکن است که شما این اموال را از ما تحویل بگیرید؟ شاید که بخاطر شما راهزنان آنها را نبرند.
امام فرمود: شما چه میدانید شاید آنها بجز از من کس دیگر را قصد نکردهاند و شما با این پیشنهادتان به من اموالتان را در معرض تلف و نابودی قرار میدهید.
عرض کردند: پس چه کنیم؟ آیا آنها را زیر خاک پنهان کنیم؟
امام فرمود: این کارِ شما، اموالتان را بیشتر در معرض تلف قرار میدهد. شاید که کسی آنها را پیدا کند و بردارد و یا اینکه چون آنها را دفن کردید بعداً پیدا نکنید.
عرض کردند: پس ما چه کنیم، شما به ما راهی نشان دهید؟
حضرت فرمود: آنها را نزد کسی ودیعه بگذارید که آنها را حفظ کند و دیگران را از تعرض به آنها دفع نماید و به علاوه آنها را زیادتر کند و آنها را بزرگتر از دنيا و آنچه در دنیاست قرار دهد. آنگاه آنها را به خود شما پس گرداند، در حالیکه زیادتر کرده است وقتی که احتیاج شما به آنها بیشتر است.
عرض کردند آن شخص کیست؟ فرمود: او پرودگار جهانیان است.
عرض کردند: چگونه نزدش ودیعه گذاریم؟
فرمود: به ضعیفان و درماندگان مسلمانان صدقه بدهید.
عرض کردند: ما آنها را در اینجا از کجا پیدا کنیم؟
فرمود: قصد کنید که یک سوم آنها را صدقه بدهید تا اینکه خداوند مابقی آنها را از آنهائیکه میترسید دفع کند.
عرض کردند که ما قصد کردیم. فرمود: شما در امان خداوند هستید و بروید، پس به راه افتادند. و راهزنان نمایان شدند و ترس آنها را فرا گرفت.
امام فرمود: چرا شما میترسید در حالی که در امان خدا هستید.
راهزنان جلو آمدند و از مرکبها پیاده شدند و دست امام را بوسیدند و عرض کردند: دیشب ما رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را در خواب دیدیم که به ما امر نمود که خودمان را بر شما نشان دهیم و ما در اختیار شما هستیم و همراه شما و این جماعت میآییم تا اینکه دشمنان و دزدان را دفع کنیم.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ما را به شما احتیاجی نیست. زیرا خدائی که شما را از ما دفع کرد، آنها را نیز از ما دفع میکنند.
پس آن جماعت که با امام علیه السلام بودند با سلامتی به مقصد رسیدند و یک سوم اموال خودشان را صدقه دادند و در تجارت آنها برکت و نفع پدید آمد و به هر یک درهم، ده درهم سود بردند و گفتند: چه بزرگتر است برکت صادق (علیه السلام).
امام صادق (علیه السلام) فرمود: تحقیقاً دریافتید شما این را که برکت در معامله با خدا است پس پیوسته در معامله با خدا ثابت باشید.
📔 عيون أخبار الرِّضا، ج٢، ص۴
#امام_صادق #داستان_بلند
🔰
@khademin22
.
✨ ارزش انسان
مرد دهاتی پیوسته خدمت امام صادق علیه السلام رفت و آمد میکرد. مدتی امام علیه السلام او را ندید. حضرت از حال او جویا شد.
شخصی محضر امام بود خواست از مرد دهاتی عیب جویی کند و به این وسیله از ارزش او نزد امام بکاهد، گفت:
آقا آن مرد دهاتی و بی سواد است، چندان آدم مهمی نیست.
امام علیه السلام فرمود:
شخصیت انسان در عقل اوست و شرافتش در دین او و بزرگواریش در تقوای اوست، ارزش آدمی بسته به این سه صفت است.
زیرا مردم از لحاظ نسل یکسانند و همه از آدم هستند و مزایای مادی ارزش آفرین نمیباشند.
آن مرد از فرمایش امام علیه السلام شرمنده شد و دیگر چیزی نگفت.
📔 بحار الأنوار: ج٧٨، ص٢٠٢
#امام_صادق #داستان_کوتاه
🔰
@khademin22
.
🌻 پول پر برکت
عبدالرحمن بن سیابه کوفی ، جوانی نورس بود که پدرش از دنیا رفت . مرگ پدر از یک طرف ، فقر و بیکاری از طرف دیگر ، روح حساس او را رنج میداد .
روزی در خانه نشسته بود که کسی در خانه را زد . یکی از دوستان پدرش بود . به او تسلیت گفت و دلداری داد . سپس پرسید : آیا از پدرت سرمایهای باقی مانده است ؟
- نه.
- این هزار درهم را بگیر ، اما بکوش که اینها را سرمایه کنی و از منافع آنها خرج کنی .
این را گفت و از دم در برگشت و رفت . عبدالرحمن خوشحال و خرم پیش مادرش رفت و کیسه پول را به او نشان داد و جریان را نقل کرد .
طبق توصیه دوست پدرش به فکر کاسبی افتاد . نگذاشت به فردا بکشد . تا شب آن پول را تبدیل به کالا کرد . دکانی برای خود در نظر گرفت و مشغول کار و کسب شد .
طولی نکشید که کار و کسبش بالا گرفت . حساب کرد دید ، گذشته از اینکه با این سرمایه زندگی خود را اداره کرده ، مبلغ زیادی نیز بر سرمایه افزوده شده است .
فکر کرد به حج برود . با مادرش مشورت کرد . مادر گفت : اول برو پیش همان دوست پدرت و هزار درهم او را که سرمایه برکت زندگی ما شده بده ، بعد برو به مکه .
عبدالرحمن پیش آن مرد رفت و کیسهای دارای هزار درهم جلو او گذاشت و گفت : پولتان را بگیرید.
آن مرد اول خیال کرد که مبلغ پول کم بوده است و عبدالرحمن پس از چندی عین پول را به او برگردانده است ، گفت : اگر این مبلغ کم است ، مبلغی دیگر بیفزایم ؟
عبدالرحمن گفت : خیر ، کم نیست ، بسیار پول پر برکتی بود . و چون من اکنون از خودم دارای سرمایهای هستم و به این مبلغ نیازمند نیستم ، آمدم ضمن اظهار تشکر از لطف شما ، پولتان را رد کنم . خصوصا که الان عازم سفر حجم ، و میل داشتم پول شما خدمت خودتان باشد .
عبدالرحمن این را گفت و از آن خانه خارج شد ، و بار سفر حج بست . پس از انجام مراسم حج ، به مدینه آمد ، همراه جمعیت به محضر امام صادق عليهالسلام رفت .
جمعیت انبوهی در خانه حضرت گرد آمده بودند . عبدالرحمن که جوانی نورس بود ، رفت پشت سر همه نشست و شاهد رفت و آمدها و سؤال و جوابهایی که از امام میشد بود .
همینکه مجلس کمی خلوت شد ، امام صادق عليهالسلام با اشاره او را نزدیک طلبیده پرسید : شما کاری دارید ؟
- من عبدالرحمن پسر سیابه کوفی بجلی هستم.
- احوال پدرت چطور است ؟
- پدرم به رحمت خدا رفت.
- ای وای ، ای وای ، خدا او را رحمت کند ، آیا از پدرت ارثی هم برای شما باقی ماند ؟
- خیر ، هیچ چیز از او باقی نماند.
- پس چطور توانستی حج کنی ؟
- قضیه از این قرار است : ما بعد از پدرمان خیلی پریشان بودیم ، مرگ پدر از یک طرف و فقر و پریشانی از طرف دیگر بر ما فشار میآورد ، تا آنکه روزی یکی از دوستان پدرم هزار درهم آورد و ضمن تسلیت به ما گفت ، من این پول را سرمایه کنم . همین کار را کردم و از سود آن اقدام به سفر حج نمودم . . . "
همینکه سخن عبدالرحمن به اینجا رسید ، امام پیش از اینکه او داستان را به آخر برساند فرمود :
- بگو هزار درهم دوست پدرت را چه کردی ؟
- با اشاره مادرم ، قبل از حرکت به خودش رد کردم.
- احسنت ، حالا میل داری نصیحتی بکنم ؟!
- قربانت گردم ، البته !
- بر تو باد به راستی و درستی ، آدمِ راست و درست، شریک مال مردم است.
📔 سفينة البحار: ج٢، ذیل ماده "عبد"
#امام_صادق #داستان_بلند
@khademin22