eitaa logo
خادمین امام حسین علیه السلام
582 دنبال‌کننده
5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
6 فایل
اربابم امام حسین (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✨ اخلاق پیامبر خدا (ص) از امام علی علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله هرگاه با کسی دست می‌داد دست خود را از دست آن کس نمی کشید تا وی دستش را بکشد، و هرگاه کسی درباره درخواستی یا سخنی با حضرت به گفتگو می‌پرداخت ایشان از نزد او نمی رفت تا وی برود، و هرگاه کسی با حضرت در سخن منازعه می‌کرد ایشان سکوت می‌کرد تا او خود سکوت کند، هیچگاه دیده نشد حضرت پای خود را پیش همنشینش دراز کند، هرگاه دو کار پیش روی حضرت قرار می‌کرد ایشان دشوارتر را برمی گزید، هرگز در ستمی که رُخ می‌داد در پی انتقام برنمی آمد مگر آن که از محارم خدا پرده دریده می‌شد که در این هنگام خشمش از برای خداوند تبارک و تعالی بود، تا آن گاه که از دنیا رفت هیچگاه هنگام غذا خوردن تکیه نزد، هرگز نشد چیزی از ایشان خواسته شود و بگوید نه، هر که از حضرت درخواستی می‌کرد ایشان وی را یا با خواسته ای که داشت و یا با گفتاری کوتاه و پسندیده رد می‌کرد، در عین حال که نماز را کامل به جا می‌آورد نمازش سبک تر و خطبه اش کوتاه تر از همه بود و در خطبه اش کلام بی ثمر نداشت، چون می‌آمد از بوی خوشش شناخته می‌شد و وقتی با قومی هم غذا می‌شد نخستین کسی بود که آغاز می‌کرد و آخرین کسی بود که دست می‌کشید، هنگام خوردن غذا از جلوی خود می‌خورد و وقتی غذا رطب و خرما بود دست خود را دراز می‌کرد، آشامیدنی را با سه نفس می‌نوشید و آب را کم کم می‌نوشید و یک جا سر نمی کشید، دست راست حضرت برای خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن بود و این کارها را فقط با دست راست انجام می‌داد، و دست چپ حضرت برای کارهای دیگر بود، دوست می‌داشت که همه کارهای خود، از جامه پوشیدن و کفش به پا کردن تا شانه زدن، همه را با دست راست انجام دهد، وقتی کسی را صدا می‌کرد سه مرتبه صدا می‌زد و چون سخن می‌گفت شمرده سخن می‌گفت و وقتی اجازه می‌گرفت سه مرتبه اجازه می‌گرفت، کلام حضرت فصل خطاب بود و هر کس می‌شنید درمی یافت، وقتی سخن می‌گفت نوری از میان دندان هایش می‌تابید، اگر حضرت را می‌دیدی می‌گفتی داندان هایش گشوده است حال آن که چنین نبود، نگاهش کوتاه بود و با کسی درباره آن چه وی دوست نداشت سخن نمی گفت، چون راه می‌رفت انگار از سراشیب روان بود، می‌فرمود: بهترین شما خوش اخلاق ترین شماست، نه طعمی را می‌نکوهید و نه می‌ستود، اصحاب حضرت در محضر ایشان در سخن منازعه نمی کردند، کسی که درباره ایشان سخن می‌راند می‌گفت: به چشم خود همانندش را نه پیش از او دیده‌ام و نه پس از او خواهم دید. 📔 بحار الأنوار: ج١۶، ص۲۴۰ @khademin22
. 🔹 آداب غذا خوردن رسول خدا صلی الله علیه و آله همه نوع غذایی می‌خورد و هر آن چه را خداوند حلال کرده بود همراه با خانواده و خادمان خود می‌خورد و نیز با مسلمانانی که ایشان را دعوت می‌کردند، روی زمین یا روی هر چه که بقیه نشسته بودند، میل می‌فرمود، مگر آن که مهمانی می‌رسید و آن گاه حضرت با مهمان خود غذا می‌خورد. بهترین غذا در نظر پیامبر غذایی بود که با جمعیت بسیار خورده می‌شد. هرگاه جلوی حضرت سفره پهن می‌شد می‌فرمود: به نام خدا، خداوندا برای ما این سفره را نعمتی مشکور و پیوسته به نعمت بهشت قرار ده. بیشتر اوقات از غذای جلوی دست خود می‌خورد و زانوان و پاهایش را مانند نمازگزار جمع می‌کرد با این تفاوت که یک زانو را بالای زانوی دیگر و یک پا را روی پای دیگر می‌گذاشت، حضرت می‌فرمود: من بنده ای هستم که همچون بنده‌ها غذا می‌خورم و همچون بنده‌ها می‌نشینم. از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله از زمانی که به بعثت رسید تا زمانی که جان به خداوند سپرد از روی تواضع در پیشگاه خداوند عزّوجل هیچگاه هنگام غذا خوردن تکیه نزد، حضرت هرگاه دست به غذا می‌بُرد می‌فرمود: به نام خدا، خدایا به آن چه روزیِ ما کرده ای برکت بده و ادامه آن با توست. 📔 بحار الأنوار: ج١۶، ص۲۴۶ 🔰 @khademin22
. 💠 نشستن پیامبر (ص) ۱. روزی مردی وارد مسجد شد و دید پیامبر صلی الله علیه و آله تنها نشسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله برای او جمع نشست. آن مرد عرض کرد: این جا که جا هست ای رسول خدا! فرمود: حق مسلمان بر مسلمان است که اگر دید وی می‌خواهد کنارش بنشیند برایش جا باز کند. ۲. پیامبر صلی الله علیه و آله سه گونه می‌نشست: یکی با حالت چمباتمه می‌نشست یعنی ساق هایش را عمود می‌گذاشت و دور آن‌ها را با دستانش می‌گرفت و دستانش را بالای مچ پاهایش می‌بست. دیگر این که روی زانوانش می‌نشست، دیگر این که یک پایش را خم می‌کرد و پای دیگر را روی آن می‌انداخت، هیچگاه دیده نشد که پیامبر صلی الله علیه و آله چهارزانو بنشیند، ایشان روی زانوانش می‌نشست و تکیه نمی داد. 📔 مکارم الأخلاق، ص۲۶ 🔰@khademin22
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💠 عنایت پیامبر (ص) به یارانش ۱. از جریر بن عبدالله روایت شده که وی گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به یکی از خانه‌های خود رفت و خانه از اصحاب پُر شد. جریر از راه رسید و بیرون خانه نشست. پیامبر صلی الله علیه و آله چون او را دید جامه خود را برداشت و آن را پیچید و به جریر رساند و فرمود: روی این بنشین. جریر جامه را گرفت و روی صورتش گذاشت و بوسیدش. ۲. از سلمان فارسی روایت شده که وی گفت: خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و دیدم ایشان بر بالشی تکیه داده. حضرت آن بالش را به من داد و سپس فرمود: ای سلمان! اگر مسلمانی به خانه برادر مسلمانش برود و صاحب خانه برای بزرگداشت وی بالش خود را به او بدهد بی شک خداوند او را می‌آمرزد. 📔 مکارم الأخلاق، ص۲۰ 🔰@khademin22
. ⭕ در انفاق هم اندازه نگه دار مردی از انصار، شش غلام داشت که همه را پیش از مرگش آزاد نمود برای معاش کودکانش چیزی باقی نماند، حتی برای گذراندن شب اول آنها مردم کمک کردند. این قضیه به اطلاع پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید، حضرت پرسید: با جنازه این مرد چه کردید؟ گفتند: دفنش کردیم. فرمود: اگر قبلا می‌دانستم، نمی‌گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. زیرا او مال خود را بدون توجه به کودکانش از دست داده و آنها را مانند گدایان در میان مردم رها نموده و مردم برایشان گدایی می‌کنند. 📔 بحار الأنوار: ج١٠٣، ص١٩٧ @khademin22
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ⭕ در انفاق هم اندازه نگه دار مردی از انصار، شش غلام داشت که همه را پیش از مرگش آزاد نمود برای معاش کودکانش چیزی باقی نماند، حتی برای گذراندن شب اول آنها مردم کمک کردند. این قضیه به اطلاع پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید، حضرت پرسید: با جنازه این مرد چه کردید؟ گفتند: دفنش کردیم. فرمود: اگر قبلا می‌دانستم، نمی‌گذاشتم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید. زیرا او مال خود را بدون توجه به کودکانش از دست داده و آنها را مانند گدایان در میان مردم رها نموده و مردم برایشان گدایی می‌کنند. 📔 بحار الأنوار: ج١٠٣، ص١٩٧ 🔰 @khademin22
. 🔸 هندوانه و انگور رسول خدا صلی الله علیه و آله دعوت برده‌ها را می‌پذیرفت و آن‌ها را پشت خود بر چهارپا سوار می‌کرد، غذای خود را بر زمین می‌گذاشت و خیار را با رطب یا نمک می‌خورد، میوه تازه میل می‌فرمود و بیش از هر میوه ای هندوانه و انگور را دوست داشت، ایشان هندوانه را با نان و گاه با شکر می‌خورد، گاه آن را با رطب نیز میل می‌کرد و در خوردنش از هر دو دست خود کمک می‌گرفت. روزی نشسته بود و رطب می‌خورد، با دست راست رطب می‌خورد و با دست چپ هسته‌اش را درمی آورد و آن را روی زمین نمی انداخت، ناگاه گوسفندی از نزدیکی حضرت گذشت، ایشان با هسته‌ای که در کف دست داشت به آن اشاره کرد، گوسفند نزدیک آمد و شروع کرد از دست چپ حضرت بخورد، حضرت نیز با دست راست خود می‌خورد و هسته‌ها را به آن می‌داد تا این که تمام شد و گوسفند رفت. حضرت وقتی روزه می‌گرفت در زمان رطب با آن افطار می‌کرد، گاه انگور را حبه حبه می‌خورد و گاه با خوشه، چنان که گاه آب انگور بر محاسن ایشان دیده می‌شد که همچون مروارید فرو می‌چکید. 📔 مکارم الأخلاق: ص۳۰ 🔰 @khademin22
. ❌ خطر بد زبانی یکی از بانوان مسلمان، روزها را روزه می‌گرفت و شبها را در نماز عبادت به سر می‌برد. اما بد اخلاق بود و با زبانش همسایگان خود را اذیت می‌کرد. شخصی در محضر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله از این بانو تعریف کرد که او اهل نماز و روزه است و تنها یک عیب دارد و آن این است که بد اخلاق است و با زبانش همسایگان را می‌رنجاند. رسول خدا فرمود: «لا خیر فیها، هی من أهل النار»: در آن زن هیچ خیری نیست، او اهل جهنم است. 📔 بحار الأنوار: ج٧١، ص٣٩٣ @khademin22
. 🌺 دیدار با فرشتگان حمران بن اعین خدمت امام باقر علیه السلام رسید، مطالبی را پرسید. هنگامی که خواست حرکت کند، عرض کرد: فرزند پیامبر! خدا به شما طول عمر مرحمت کند و مرا از برکات وجود شما بهره‌مند نماید. هنگامی که شرفیاب خدمت شما می‌شویم، قلبمان صفایی پیدا می‌کند، دنیا را فراموش می‌کنیم و ثروت مردم در نظرمان بی ارزش می‌گردد. اما همین که از خدمت شما بیرون می‌رویم و با افراد جامعه تماس می‌گیریم باز به دنیا علاقه مند می‌شویم. حضرت فرمود: این از حالات قلب است. قلب انسان گاهی سخت و گاهی نرم می‌گردد. سپس فرمود: یاران پیامبر صلی الله علیه و آله یک وقت به آن حضرت عرض کردند: یا رسول الله! ما می‌ترسیم منافق باشیم. پیغمبر فرمود: چرا؟ گفتند: هر وقت که در محضر شما هستیم ما را موعظه نموده، و به آخرت علاقه مند می‌کنید و ترس در دل ما ایجاد می‌شود، طوری که گویا با چشم خود بهشت و جهنم را می‌بینیم، اما همین که خارج می‌شویم به خانه که می‌رویم خانواده و زندگی را می‌بینیم، حالتی که در خدمت شما داشتیم از دست می‌دهیم گویا اصلا چنین حالی را قبلا نداشته ایم، این وضع ما است آیا با این حال ما منافق نمی شویم؟ (در خدمت شما طوری و در بیرون طور دیگری هستیم). حضرت فرمود: نه، چنین نیست. زیرا این تغییر و تحول دل‌های شما از وسوسه شیطان است که شما را به دنیا علاقه‌مند می‌کند. به خدا سوگند! اگر همیشه در همان حال اولی بمانید فرشتگان با شما دست می‌دهند و بر روی آب راه می‌روید... 📔 بحار الأنوار، ج٧٠، ص۵۶ @khademin22
. ♦️ مبارزه با خرافات هنگامی که ابراهیم پسر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله چشم از جهان فرو بست. در همان روز خورشید گرفت. عده ای گفتند: خورشید نیز به خاطر مرگ ابراهیم غمگین است (و این علامت عظمت رسول خداست). پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله فوراً پیش از دفن جنازه ابراهیم، مردم را به مسجد دعوت کرد و بالای منبر رفت و فرمود: ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های خداست و به دستور او در سیر و حرکت‌اند و به فرمان خدا مطیع می‌باشند، هرگز به خاطر مرگ و زندگی کسی گرفته نمی‌شوند! هرگاه خورشید و ماه گرفت، نماز آیات بخوانید! سپس از منبر پایین آمدند و نماز آیات را با جماعت خواندند، آنگاه به علی علیه‌السلام فرمود: پیکر فرزندم ابراهیم را برای دفن آماده کن! علی علیه‌السلام جنازه ابراهیم را غسل داد و کفن کرد پس از آن مردم دفنش کردند. 📔 بحار الأنوار: ج٢٢، ص١۵۵ 🔰@khademin22
. 🔸 سوسمار سخنگو از ابن عباس روایت شده که وی گفت: مردی اعرابی از قبیله بنی سُلَیم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد. او در بیابان سوسماری شکار کرده بود و آن را در آستینش گذاشته بود. به حضرت عرض کرد: من به تو ایمان نمی آورم مگر این که این سوسمار زبان به سخن گشاید. ایشان فرمود: ای سوسمار! من کیستم؟ سوسمار گفت: تو محمد بن عبدالله هستی که خداوند تو را به دوستی برگزیده است. آن گاه آن مرد اسلام آورد. @khademin22 📔 بحار الأنوار: ج۱۷، ص۴۰۱ 🔰
. 🐪 شتر آزاد شده از جابر بن عبدالله روایت شده که وی گفت: وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله از غزوه ذات الرقاع یعنی، نبرد با طایفه بنی ثعلبه از قبیله غَطَفان، بازمی گشت در نزدیکی مدینه بود که ناگاه شتری شتابان سر رسید و چون به رسول خدا صلّی الله علیه و آله رسید گردنش را روی زمین گذاشت و خِرخِر کرد. حضرت فرمود: آیا می‌دانید این شتر چه می‌گوید؟ عرض کردند: خدا و رسولش بهتر می‌دانند. فرمود: به من می‌گوید صاحبش از او کار کشیده و اکنون که او را پیر و زخمی و ناتوان کرده می‌خواهد سرش را ببرد و گوشتش را بفروشد. سپس فرمود: ای جابر! با او برو و صاحبش را نزد من بیار. عرض کردم: من صاحبش را نمی شناسم. فرمود: خودش نشانت می‌دهد. من با آن شتر رفتم و چون به قبیله بنی واقف رسیدیم، او به کوچه ای رفت و به مجلسی رسید. اهالی آن جا گفتند: ای جابر! حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و مسلمانان چطور است؟ گفتم: خوب هستند، صاحب این شتر کدام یک از شماست؟ یکی از آن‌ها گفت: من هستم. گفتم: نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برو. گفت: چه شده؟ گفتم: شترت از دست تو نزد ایشان کمک خواسته. آن گاه همراه با او و شترش نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفتیم. حضرت به او فرمود: شترت به من خبر داده که از او کار کشیده ای و اکنون که پیر و زخمی و ناتوانش کرده ای می‌خواهی سرش را ببری و گوشتش را بفروشی. مرد عرض کرد: همین طور است ای رسول خدا! فرمود: آن را به من بفروش. عرض کرد: چرا بفروشم؟! برای شما باشد. فرمود: نه، به من بفروشش. حضرت آن را از او خرید و سپس بر پشتش زد و او را رها کرد تا در اطراف مدینه بچرد. من دیدم که آن شتر زخمِ پشتش خوب شده بود و حالش خوب بود. 📔 بصائر الدرجات: ص۱۰۲ 🔰@khademin22