فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پدافندهایی که مغلوب موشک ایرانی شدند
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#برشی_از_خاطرات 📜
سه روز تا شروع عملیات مانده بود. شب جمعه برای دعای کمیل به مقر نیروها در هتل آمدیم. رفتار او خیلی عجیب شده. وقتی سید دعای کمیل را می خواند شاهرخ از شدت گریه شانه هایش می لرزید ! با دیدن هت ناخوداگاه گریه ام گرفت. سرش پائین و دستانش به سمت آسمان بود. مرتب هی گفت: الهی العفو. صبح فردا، یکی از خبرنگاران تلویزیون به میان نیروها آمد و با همه بچه ها مصاحبه کرد. خبرنگار از او پرسید: چه آرزوئی داری؟ گفت: پیروزی نهایی برای رزمندگان اسلام و شهادت برای خودم
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسمِ
عاشق
نیست؛
با یک دل
دو دلبر داشتن!
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_هفتاد_و_چهار
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
می شد بیدار شدم. تا چشم هایم را باز کردم حمید را دیدم: روبروی من کنار جدول نشسته بود. زیر نور ماه چهره خسته حمید با لباس خادمی و کلاه سبز رنگی که روی سرش گذاشته بود حسابی دیدنی شده بود. پرسیدم: «حمید جان از کی اینجایی؟ چرا منو بیدار نکردی پس؟» گفت: «تقریبا سه ساعتی هست که رسیدم. وقتی دیدم خوابی دلم نیومد بیدارت کنم. اینجا نشستم هم مراقبت باشم هم تو راحت استراحت کنی.» لبخند زدم و گفتم : «با اینکه حسابی بدنم کوفته شده و این چند روز دو سه هزار کیلومتر با این آمبولانس راه رفتیم ولی حالا که دیدمت خستگیام در رفت. بخوای پای پیاده تا خود اهواز هم باهات میام!» همراه هم در همان خنکای اول صبح محوطه اردوگاه سمت حسینیه راه افتادیم. یکی از زیبایی های همسایگی با شهدا که در شهر خیلی کمتر توفیق آن نصیب انسان می شود نماز صبح هایی است که اول وقت به جماعت میخواندیم. درست مثل شنیده های ما از زمان جنگ همه برای رسیدن به صف نماز جماعت از هم سبقت می گرفتند. بعد از نماز صبح حمید به خاطر کارهایی که باقی مانده بود به دهلاویه برگشت تا فردا سمت قزوین حرکت کند، اما من چون کلاس داشتم همان روز از اندیمشک سوار قطار شدم و به تهران آمدم تا بعد با اتوبوس به قزوین برگردم. از جنوب که برگشتیم گوشه ذهنم به تولد حمید فکر می کردم. دوست داشتم اولین سالروز تولد حمید که من کنارش هستم برایش یک جشن تولد خودمانی بگیرم. چهارم اردیبهشت ماه روز تولد حمید ساعت پنج صبح بود که با هول از خواب پریدم. عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود. دهانم خشک شده بود. خواب خیلی عجیبی دیده بودم : «آقایی با یک نورانیت خاص...
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_هفتاد_و_پنج
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
که مشخص بود شهیدشده می خواست یک چیزی به من بگوید. درتلاش بود منظورش را برساند.)) تا خواست حرف بزند، بیدار شدم. چهره شهید را کامل به یاد داشتم. خیلی ذهنم درگیر این بود که حرف این شهید چه بود که نشد که بشنوم.
با حمید قرار داشتم که به مناسبت تولدش به مزار شهدا برویم. مراسم تولدش را کنار شهدا برده بودیم؛خودش بود و خودم و شهدا.برایش کیک خریده بودم. وقتی رسیدیم حمید طبق معمول رفت سر مزار شهید حسین پور. می دانستم می خواهد با رفیقش خلوت کند. همان ردیف را آهسته قدم زنان جلو آمدم. کیک به دست به قاب عکس بالای سر مزارها نگاه می کردم. هر کدامشان یک سن وسال، یک تیپ وقیافه ولی همگی یک آرامش خاص داشتند. چشم هایشان پراز امید بود.
در عالم خودم بودم که یکهو خشکم زد. چشم هایم چهار تا شد.یکی از عکس ها همان شهیدی بود که من داخل خواب دیده بودم دقیقا همان نگاه بود؛ شهید((اردشیرابراهیم پور )). جذبه خاصی داشت. همیشه در سرم میچرخید که این شهید میخواهد یک چیزی به من بگوید. نگاهش پر از حرف بود. بعد از آن هربار مزار شهدا می رفتیم.حمید می رفت سر مزار شهید حسین پور، من هم می رفتم سر مزار این شهید. با اینک
متوجه نشدم حرف شهید چه بود ولی همیشه سر مزارش آرامش خاصی داشتم.
بعداز خواندن فاتحه و زیارت شهدا به سمت فضای سبز نزدیک گلزار آمدیم و روی چمن ها نشستیم. کیک را گذاشتیم وسط و عکس انداختیم. وقتی داشت کیک را برش می داد،سرش را بلند کرد و چشم در چشم به من گفت:(( فرزانه ممنون بابت زحماتت. می خواستم یه...
ادامه دارد...
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
از سن ۱۰سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب ها نمازش را ترک نمی کرد.!
روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل باز گشت، پس از استراحت مختصر شب فرا رسید. ابراهیم آن شب با تمام خستگی هایش تا پگاه بع نماز و نیایش ایستاد!! وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود؛ گفت: مادر حال عجیبی داشتم. کاش این حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی.!
#شهید_ابراهیم_همت
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#حمید_عارف🌹
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیدوار کننده ترین آیه قرآن 💠
🎞️ حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
#استاد_قرائتی
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌺 صدای به هم خوردنِ بالِ معصومِ فرشته ها می آید ، تـــو به دنیا آمدهای...
🍃🌼 #آرام_جانم ، در این مدت دوستیمان، انگار سالهاست که تو را میشناسم،
نمیدانم چه رازیست، رازِ بودن تو...
چه مهریست ، مهرِ به تو ...
که زندگی ام را از پاییز به بهار رساندی ... 🌱🌹
🌼🌸 سپاس خدایی که تـــو را به من داد 🙏🏻🌸🌼
🌷#ابراهیم_جان ، در سالروز میلادت برایمان دعا کن، دعا کن رهرو راهت باشیم ، باشد که ما هم رستگار شویم ...
خورشید کمیل هزاران صلوات نذر بودنت💐
🌸 #شصت_و_هفتمین بهار زندگیت مبارک 🌸
#یکم_اردیبهشت
#تولدت_مبارک_قهرمان_من
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفیق شهیدم
اردیبهشتی جان
تولدت مبارک😍🌺
#شهید_ابراهیم_هادی
#امام_زمان
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#برادران
#رنگ_آمیزی
با سلام و احترام خدمت خادمین گرامی
باتوجه به اینکه چندین سال از رنگ آمیزی قبور مطهر شهدای شناط میگذرد کمیته خادمین شهرستان ابهر در نظر دارد روزهای پنج شنبه و جمعه جهت رنگ آمیزی قبور مطهر مزار شهدای شناط اقدام نمیاید
لذا خواهشمند است خادمین #برادر که مایل هستند در این امر خداپسندانه شرکت نمایند لطفا به آی دی زیر پیام دهند
@khadem_shahhid
باتشکر_کمیته خادمین شهرستان ابهر
May 11
ابراهیم میگفت:
به حجاب احترام بزاریدکه حفظ آرامش وبهترین امربه معروف برای شماست...
تولدت مبارک:
تولد:یک اردیبهشت
شهید ابراهیم هادی شادی روح پاکش صلوات🌷🕊
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 از بهترین برش های مستند انسان ساز «روایت فتح»
🔸جملات گهربار شهید آوینی و صدای بهشتی اش، به همراه زیر صدای حاج صادق آهنگران غوغایی در دل های سربازان جبهه حق می کند.
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
وسط ضجه و اضطراب جماعت، درگوشی از همسر شهید پرسیدم: "وصیت نکرده بود چیزی بذاری کنارش موقع دفن؟"
انگار از قبل آماده باشد دستم را گرفت برد سر دو تا کشو!
یک شیشه آب معدنی پر از خاک، یک کیسه کوچک پر از خاک، تسبیح تربت...
دلم خون شد.
- اینا چیه؟
- با این دستکشا و دستمالا حرم بیبی زینب رو غبارروبی کرده، آخه مدافع حرم بود. گفته بذارید توی لحدم! این خاک تدفین زائر اربعینه...این خاک مسیر کربلاست...این تربتیه که تو دستاش بوده...
کشو دوم هم که پر از شال عزا بود...
- چرا انقدر دم دست؟
- کل داراییش همینها بود... همهش خاک!
#امیر_حسین_حسن_نژاد
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌱گوشیتو خوشگل کن
🎨#تم ایتا: شهید ابراهیم هادی 15
به مناسبت تولد آقا ابراهیم❤️
📲بفرست واسه دوستات
🌟تم های بیشتر در👇
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🔶 اونا گنبد آهنین دارن، ما گنبد طلا ❤️
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_هفتاد_و_شش
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
چیزی بگم می ترسم ناراحت بشی)).
هری دلم ریخت. تکه کیکی که داخل دهانم گذاشته بودم را نتوانستم قورت بدهم. فکرم هزار جا رفت. با دست اشاره کردم که راحت باشد خیلی جدی به من گفت:(( فرزانه تو اون چیزی که من فکر می کردم نیستی!))
این حرف را که شنیدم انگار خانه خراب شده باشم.نمی دانستم با خودم چند چندم. گفتم شاید به خاطر برخورد های اول محرم شدنمان دل زده شده. به شوخی چند باری به من گفته بود تو کوه یخی ولی الان خیلی جدی بود. گفتم:(( چطور حمید؟ من همه سعیم رو می کنم همسر خوبی باشم))
چند دقیقه ای در عالم خودش فرو رفته بود و حرفی نمی زد. لب به کیک هم نزد.
بعد از اینکه دید من مثل مرغ پر کنده دارم بال بال می زنم از آن حالت جدی خارج شد. پقی زد زیر خنده و گفت:(( مشخصه که تو اون چیزی که من فکر می کردم نیستی. تو بالاتر از اون چیزی هستی که من دنبالش بودم! تو فوق العاده ای!)) شانس آورده بود محضر شهدا بودیم و جلوی خلق الله، والا پوست سرش را می کندم!
خیلی خوب بلد بود چطور دلم را ببرد. روز به روز بیشتر وابسته می شدم. نبودنش اذیتم می کرد، حتی همان چند ساعتی که سر کار می رفت خودم را با درس و دانشگاه و کلاس قرآن مشغول می کردم تا نبودنش را حس نکنم.
نیمه دوم اردیبهشت باید برای حضور در یک دوره سه ماهه پزشک یاری به مشهد می رفت. هیچ وقت مانع پیشرفتش نشدم. هر دوره ای که می گذاشتندتشویقش می کردم که شرکت کند، ولی سه ماه دوری هم برای من و هم برای حمیدواقعا سخت بود.
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_هفتاد_و_هفت
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
شانزدهم اردیبهشت به جشن تولد ریحانه برادرزاده حمید رفته بودیم.فردای روز تولد با اینکه دیر شده بود ولی تا خانه ما آمد،از زیر قرآن رد شد بعد هم خداحافظی کرد و رفت.
همینکه پشت سر حمید آب ریختم و در حیاط را بستم دلتنگی هایم شروع شد.
همان حالی را داشتم که حمید موقع سفر راهیان نور به من میگفت.
انگار قلب من را با خودش برده بود.دوسه بار در طول مسیر تماس گرفتیم چون داخل اتوبوس بود نمیتوانست زیاد صحبت کند.
فردای روزی که حرکت کرده بود هنوز از روی سجاده نمازم بلند نشده بودم که تماس گرفت.گفت:اینجا یه بوته گل یاس توی محوطه اردوگاه آموزشی هست.
اومدم کنار اون زنگ زدم.این گل بوی سجاده تورو میده.
گل یاس خشکیده داخل سجاده ام را برداشتم بو کردم و گفتم:خوبه پس قرارمون توی این سه ماه هرشب کنار همون بوته یاس!.
تقریبا هرشب باهم صحبت میکردیم.از کفش پوشیدن صبح و به دانشگاه رفتنم برایش تعریف میکردم تا لحظه ای که به خانه بر میگشتم.
حمید هم از دوره و آموزش هایی که دیده بود میگفت از هفته دوم به بعد خیلی دلتنگ من و پدر و مادرش شده بود.
هربار تماس میگرفت میپرسید:دیدن بابا مامان رفتی؟
از عمه یا پدرش که میگفتم پشت گوشی صدای پراز دلتنگی اش را حس میکردم.
یک ماه و نیم در نهایت سختی گذشت.
برای چند روزی استراحت میان دوره داده بودن.دوست داشتم زودتر حمید را ببینم.صبر هردوی ما تمام شده بود.
از مشهد که سوار اتوبوس شد لحظه به لحظه زنگ میزدم و گزارش میگرفتم که کجاست؟چیکار میکند و کی میرسد؟
احساس میکردم اتوبوس راه نمیرود...
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند.
کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم.
درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.
بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند:
بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده... .
عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید.
#شهید_عباس_صابری
🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🌹شهادت سپهبد قرنی اولین رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی/3 اردیبهشت 1358
♦️شهید قرنی در سال 1292 شمسی متولد و از ابتدای کار در ارتش، فعالیت علیه رژیم طاغوت را آغاز کرد. در سال 1337 با عده ای از همکاران خود طرح یک کودتا را علیه رژیم ریخت که بنا به دلایلی کشف شد و به سه سال زندان محکوم شد. سپهبد قرنی پس از آزادی از زندان به فعالیت های خود ادامه داد و در جریان 15 خرداد 1342 پس از دیدار با آیت الله میلانی مجددا دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد. به دنبال پیروزی انقلاب، سپهبد قرنی به سمت اولین رییس ستاد مشترک ارتش منصوب شد.
♦️سرانجام بازرگان نخست وزیر دولت موقت در 6 فروردین 1358، ایشان را از ریاست ستاد ارتش برکنار کرد. سپهید قرنی در روز سوم اردیبهشت 1358 در منزل خود توسط چند تروریست از گروهک ضاله فرقان به شهادت رسید.
🕊شادی روح بلندش صلوات
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
📩 رهبر انقلاب: از همسران و فرزندان نیروهای مسلح به خاطر تحمل سختیها تشکر میکنم
✏️ رهبر انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از فرماندهان عالی نیروهای مسلح، تشکر ویژهای از خانوادههای فرماندهان و ردههای مختلف ارتش، سپاه و نیروی انتظامی داشتند و گفتند: بار اصلی زحمات بردوش همسران و فرزندان نیروهای مسلح است که سختیها را تحمل میکنند. ۱۴۰۳/۲/۲
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🖼 #بسته_خبری
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
👆عکس نوشته ...
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
این تصویر مردی پنجاه ساله نیست!
این جوان بیست و هشت ساله،#مهدی_باکری است.
فرمانده لشکر عاشورا
بی سردوشی
بی عنوان
روزها بی خوابی
خستگی
بی ادعا
بی ریا
یادشون گرامی باد...
#مدیون_شهداییم
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#احمد_غلامی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅