دعای روز بیست و ششم ماه #رمضان
🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ سَعْیی فِیهِ مَشْکورا وَ ذَنْبِی فِیهِ مَغْفُورا وَ عَمَلِی فِیهِ مَقْبُولا وَ عَیبِی فِیهِ مَسْتُورا یا أَسْمَعَ السَّامِعِینَ
🔸 خدایا کوششم را در این ماه مورد سپاس، گناهم را آمرزیده، عملم را پذیرفته، و عیبم را پوشیده دار، ای شنواترین شنوایان.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
●به من در مورد تربیت بچهها ﻣﻰﮔﻔﺖ: اﻳﻨﻬﺎ آﻳﻨـﺪه ﺳـﺎزان ﻣﻤﻠﻜـﺖ ﻫـﺴﺘﻨﺪ. ﺑـﻪ ﺑﭽ ﻪﻫﺎ اﺣﺘﺮام ﺑﮕﺬارﻳﺪ و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺷﺨﺼﻴ ﺖ ﺑﺪﻫﻴﺪ. ﺧﻮد ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺑﭽ ﻪﻫﺎﺧﻴﻠﻰ ﻣﺤﺒ ﺖ ﻣـﻰﻛـﺮد و آﻧﻬـﺎ را اﻣﺎﻧﺘﻬﺎى اﻟﻬﻰ ﻣﻰداﻧﺴﺖ.
●ﻓﻮق اﻟﻌﺎده ﻣﻬﺮﺑﺎن و دﻟﺴﻮز ﺑﻮد. ﻫﺮ ﺣﺮﻓﻰ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻣﻰﮔﻔﺖ، ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻛﺎﻣـﻞ آن در ﺧـﻮدش ﻣﺘﺠﻠّـﻰ ﺑﻮد. اﮔﺮ ﻣﻰﮔﻔﺖ: ﻧﻤﺎز را او ل وﻗﺖ ﺑﺨﻮان ﺑﻪ ﻃﻮر ﻣﺴ ﻠﻢ ﺧﻮدش ﺑﻪ ﺑﺮﭘﺎﻳﻰ ﻧﻤﺎز او ل وﻗﺖ ﻣﻌﺘﻘﺪﺑﻮد.
● او اﻧﺴﺎن ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺘﻰﺑﻮد و ﻫﻤﻴﺸﻪ از ﺟﻨﺠﺎل دورى ﻣﻰﻛﺮد. ﺗﻮاﺿﻊ ﺑﺎرزﺗﺮﻳﻦ ﺻﻔﺖ او ﺑﻮد. ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ را ﺗﺮك ﻧﻤﻰﻛﺮد. اﮔﺮ ﻣﻴﻬﻤﺎن داﺷﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﻣﻴﻬﻤﺎﻧﻬـﺎ دﺳـﺘﻪ ﺟﻤﻌـﻰ ﺑـﻪ ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ ﻣﻰرﻓﺘﻴﻢ.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
📎فرماندهٔ طرحوعملیات لشگر ۵ نصر
#سردارشهید_محمدباقر_صادقجوادی
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
⛔ پرچم سپاه پاسداران به رنگ قرمز!
🔻 خبری در راه است
حساب کاربری سپاه پاسداران در ایکس -توئیتر- دقایقی قبل با انتشار پرچم سرخ سپاه نوشت: لَا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا...
(هیچ سرپرست و یاوری پیدا نمیکنند)
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🌱اصرار میکرد به جبهه برود. ولی چون برادرش در جبهه بود، موافقت نمیکردیم.
یک روز گفت خواب دیدهام در خواب کسی به من گفت به زودی از دنیا خواهم رفت و ادامه داد: «اگر نگذارید به جبهه بروم و همینجا از دنیا رفتم چه جوابی خواهید داد؟!»
و با این صحبت او، پدرش اجازه داد به جبهه برود.
#شهید_صادق_صادقزاده
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
شهید تفحص مجید پازوکی🌷
سال ۷۷ از طرف دانشگاه برای یک دوره ۱۵ روزهی تفحص رفته بودیم طلاییه، دیدیم شهید پازوکی اومد مقر (همونجایی که الان شده یادمان، یک مقر بود با دالهای بتنی و چند تا کانکس)
خلاصه، یهویی دیدیم بچههای قدیمی مقر ریختن سرش و کلی ماچ و بوسه و ....
گفتیم چی شده؟ گفتن پریشب مجید یه خوابی میبینه و توی خواب بهش میگن که فلان جای شلمچه شهید هست. (یه جایی بین سه راه شهادت و میدان امام رضا علیهالسلام که پر از مین بود)
گروه تفحص هم به سختی وارد اون منطقه میشن و چند شهید کشف میشه
برای همین بود که اون شب بچههای مقر، یه لحظه ولش نمیکردن
آخرای شب که دورش خلوت شد، توی معراج شهدا و کنار پیکر مطهر چند شهید، شروع کرد به درد دل که وقتی اینجا هستیم، دلمون به زن و بچه است. وقتی توی شهر میریم، حالمون از وضعیت شهر بهم میخوره، دیگه خسته شدم.
و سرانجام مجید پازوکی در راه کشف پیکر مطهر دوستان شهیدش آسمانی شد.
روحش شاد
شادی روح بلندش صلوات و فاتحهای هدیه کنیم.
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_شصت
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
خریدمان که تمام شد به خانه عمه رفتیم. فاطمه خانم خواهر حمید هم آنجا بود. با همه محبتی که من وحمید به هم داشتیم و صمیمیتی که بین ما موج می زد، ولی کنار بقیه رفتارمان عادی بود.هرجا که می رفتیم عادت نداشتیم کنار هم بنشینیم. می خواستیم اگر بزرگتری هم در جمع ما هست احترامش حفظ شود. این کار آن قدر عجیب به نظر می آمد که به خوبی احساس کردم حتی برای فاطمه خانم سوال شده که چرا ما جدا از هم نشستیم. حدسم درست بود. موقع برگشت حمید گفت:((میدونی آبجی فاطمه چی می گفت؟ ازمن پرسید مگه تو با فرزانه قهری؟ چرا پیش هم نمی شینید؟)) گفتم:((ازنوع نگاهش فهمیدم براش سوال شده. تو چی جواب دادی؟)) حمید گفت:((به آبجی گفتم یه چیزایی هست که حرمت داره.من و فرزانه با هم راحتیم، ولی قرارنیست همیشه کنار هم بشینیم. من خونه پدر و مادرم ترجیح میدم کنار مادرم بشینم.))بین خودمان هم اگر همدیگر را عزیزم، عمرم، عشقم صدا میکردیم، ولی پیش بقیه به اسم صدا می کردیم. حمید به من می گفت خانم، من می گفتم حمیدآقا. دوست نداشتیم بقیه این طوری فکر کنند که زندگی ما تافته جدا بافته از زندگی آن هاست.
بعد از خداحافظی پای پیاده به سمت خانه ما راه افتادیم. معمولا خیلی از اوقات پیاده تا هرکجا که جان داشتیم می رفتیم. آن ساعت شب خیابان ها خلوت بود. رفتم بالای جدول و حمید ازپایین دستم را گرفت تا زمین نخورم. طول خیابان را پیاده آمدیم و صحبت کردیم. به حدی گرم صحبت بودیم که اصلا متوجه طول مسافت نشدیم. کل مسیر را پیاده آمدیم.
نیم ساعتی خانه ما شب نشینی کرد. داخل حیاط موقع خداحافظی به....
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
#رمان_شهیدانه
#رمان_یادت_باشد
#پارت_شصت_و_یک
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
حمید گفتم: «چون شب یلدا بابا افسر نگهبانه و خونه نیست تو بیا پیش ما.» ایام خداحافظی های ما داخل حیاط خانه به اندازه ی یک ساعت طول می کشید. بعضی اوقات خداحافظی بیشتر از اصل آمدن و رفتن های حمید طول و تفسیر داشت. حتی دوستان من هم فهمیده بودند هر وقت زنگ می زدند مادرم به آن ها میگفت: « هنوز داره توی حیاط با نامزدش صحبت میکنه. نیم ساعت دیگه زنگ بزنید.» نیم ساعت بعد تماس می گرفتن هنوز توی حیاط مشغول صحبت بودیم انگار خانه را از ما گرفته باشند موقع خداحافظی حرف ها یادم می افتاد. تازه از لحظه ای که جدا می شدیم می رفتیم سر وقت موبایل پیامک دادن ها و تماس های ما شروع شد. حمید شروع کرده بود به شعر گفتن. منهم اشعاری از حافظ را برایش می فرستادم بعد از کلی پیامک دادن به حمید گفتم: « نمیدونم چرا دلم یهو چیپس و ماست موسیر خواست فردا خواستی بیای برام بگیر.» جواب پیامک هایم را نداد حدس زدم از خستگی خوابش برده پیام دادم: « خدایا به خواب عشق من آرامش ببخش شب بخیر حمیدم.» من خواب نداشتم مشغول درسم شدم و نگاهی به جزوه های درسی انداختم زمان زیادی نگذشته بود که حمید تماس گرفت. تعجب کردم گوشی را که برداشتم، گفتم : «فکر کردم خوابیدی حمید، جانم؟ زنگ زدی کار داری؟» گفت: « از موقعی که نامزد کردیم به دیر خوابیدن عادت کردم یه دو دقیقه بیا دم در، من پایینم.» گفتم: « ما که خیلی وقته خداحافظی کردیم تو اینجا چی کار می کنی؟» چادرم را سر کردم و پایین رفتم کلی چیپس و تنقلات خریده بود آن هم با موتور در آن سرمای زمستان.....
ادامه دارد...
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
🔴 دعای روز بیست و هفتم ماه رمضان
🔹 اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، وَ صَيِّرْ أُمُورِي فِيهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْيُسْرِ، وَ اقْبَلْ مَعَاذِيرِي، وَ حُطَّ عَنِّيَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ، يَا رَءُوفاً بِعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ
🔺 خدایا در این ماه فضیلت شب قدر را روزی ام ساز، و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان، و پوزشهایم را بپذیر، و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته.
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅
22.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا بعد از سخنان رهبری، سران قوا توبه خواهند کرد؟
🔻سران قوا در مسئله حجاب اشتباه کردند و با ترک فعل های خود، موجبات فساد و ولنگاری در کشور را بوجود آوردند.
🔻طبق مبنای رهبر انقلاب، باید سران قوا توبه کنند و این خطای عظیم را اصلاح نمایید.
🔰رهبر انقلاب :
💠 گناه اجتماعی که انجام می گیرد افراد جامعه یا آن کسانی که مؤثر در تولید این گناه هستند، در ایجاد وضعیت موثر هستند، باید توبه کننده باید استفار کنند.
💠 وقتی که توبه می کنیم بایستی جبران کنیم، اصلاح کنیم. تبعاتی که بر این خطای ما مترتب شده جبران کنیم.
💠 شما مدیران کشور هستید، مسائل ما، رفتارهای ما، کارهای ما، گفتارهای ما، موضع گیری های ما در وضع کشور اثر می گذارد.
💠 ما که مسئولین کشور هستم، به این توجهات نیاز بیشتری داریم، همه ما در هر جایگاهی که هستیم احتیاج داریم، توجه کنیم اشتباه نکنم، خطا نکنیم. بدانیم که خطای ما، تاثیراتش با خطای مردم عادی متفاوت است.
#خاطرات_شهید
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علی_شفیعی
🍃با لینک نشر دهید و
همراه ما باشید👇
کمیته خادمین شهدای شهرستان ابهر
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅┄
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@khademin_abhar
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
┄┅•═༅𖣔✾🌺✾𖣔༅═•┅