eitaa logo
❲ خـآدمیـن‌‍شـھدا³¹³࿒ ❳🇵🇸
298 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
106 فایل
•﷽• ⇠مَـن‌بی‌حُسیـن؏ گُمشـده‌ای‌بی‌نِشـانَم، پَس‌بنویس‌تَمـام مَـراخـادم‌الحسیـن‌؏(:" #تو_دعوت_شده_از_مولایی🕊🌿 #خآدمین‌شہدا‌💕 #اطلاعاتمونـ☟︎︎︎ @info_khademin 🌸لینک ناشناسمونه☟︎︎︎ https://harfeto.timefriend.net/16838546674978
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی خورد و ضارب فرار کرد، جلو آمد و گفت: ؟ آخه به تو چه ربطی داشت...؟ علی با صدای ضعیفی گفت: حاج آقا فکر کردم شماست، خواستم از شما دفاع کنم... 🌾 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ @hamivelayk
✍️ 💠 صورت و گلوی پاره سعد یک لحظه از برابر چشمانم کنار نمی‌رفت، در تمام این مدت از حضورش متنفر بودم و باز دیدن جنازه‌اش دلم را زیر و رو کرده بود که روی تخت بیمارستان از درد و وحشت آن عکس، غریبانه گریه می‌کردم. از همان مقابل در اتاق، طاقتش را تمام کرده بود که کنار تختم آمد و از تمام حرف دلش تنها یک جمله گفت :«مسکّن اثر کنه، می‌برم‌تون خونه!» 💠 می‌دانستم از حضور من در بیمارستان جان به لب شده و می‌ترسید کسی سراغم بیاید که کنار تختم ایستاده و باز یک چشمش به در اتاق بود تا کسی داخل نشود. از تنهایی این اتاق و خلوت با این زن خجالت می‌کشید که به سمت در برگشت، دوباره به طرفم چرخید و با صدایی آهسته عذرخواست :«مادرم زانو درد داره، وگرنه حتماً میومد پیش‌تون!» و دل من پیش جسد سعد جا مانده بود که با گریه پرسیدم :«باهاش چیکار کردن؟» 💠 لحظاتی نگاهم کرد و باورش نمی‌شد با اینهمه سعد، دلم برایش بتپد که با لحنی گرفته پاسخ داد :«باید خانواده‌اش رو پیدا کنن و به اونا تحویلش بدن.» سعد تنها یکبار به من گفته بود خانواده‌اش اهل هستند و خواستم بگویم که دلواپس من پیش‌دستی کرد :«خواهرم! دیگه نباید کسی بدونه شما باهاش ارتباط داشتید. اونا خودشون جسد رو به خانواده‌اش تحویل میدن، نه خانواده‌اش باید شما رو بشناسن نه کس دیگه‌ای بفهمه شما همسرش بودید!» 💠 و زخم ابوجعده هنوز روی رگ مانده بود که با لحنی محکم اتمام حجت کرد :«اونی که به خاطر شما یکی از آدمای خودش رو کشته، دست از سرتون برنمی‌داره!» و دوباره صدایش پیشم شکست :«التماس‌تون می‌کنم نذارید کسی شما رو بشناسه یا بفهمه همسر کی بودید، یا بدونه شما اونشب تو بودید!» قدمی را که به طرف در رفته بود دوباره به سمتم برگشت و قلبش برایم تپید :«والله اینا وحشی‌تر از اونی هستن که فکر می‌کنید!» 💠 صندلی کنار تختم را عقب‌تر کشید تا نزدیکم ننشیند و با تلخی خاطره خبر داد :«می‌دونید چند ماه پیش با مرکز پلیس شهر تو استان درعا چیکار کردن؟ تمام نیروها رو کشتن، ساختمون رو آتیش زدن و بعد همه کشته‌ها رو تیکه تیکه کردن!» دوباره به پشت سرش چشم انداخت تا کسی نباشد و صدایش را آهسته‌تر کرد :«بیشتر دشمنی‌شون با شما ! به بهانه آزادی و و اعتراض به حکومت شروع کردن، ولی الان چند وقته تو دارن شیعه‌ها رو قتل عام می‌کنن! که چندسال پیش به بهانه توریستی بودن حمص اونجا خونه خریدن، حالا هر روز شیعه‌ها رو سر می‌برن و زن و دخترهای شیعه رو می‌دزدن!» 💠 شش ماه در آن خانه زندانی سعد بودم و تنها اخباری که از او می‌شنیدم در گسترده مردم و سرکوب وحشیانه رژیم خلاصه می شد و حالا آن روی سکه را از زبان مصطفی می‌شنیدم که از وحشت اشکم بند آمده و خیره نگاهش می‌کردم. روی صندلی کمی به سمتم خم شد تا فقط من صدایش را بشنوم و این حرف‌ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد که جراحت جانش را نشان چشمان خیسم داد :«بعضی شیعه‌های حمص رو فقط به‌خاطر اینکه تو خونه‌شون تربت پیدا کردن، کشتن! مساجد و حسینیه‌های شیعه رو با هرچی و کتاب دعا بوده، آتیش زدن! خونه شیعه‌ها رو آتیش می‌زنن تا از حمص آواره‌شون کنن! تا حالا سی تا دختر شیعه رو...» 💠 غبار گلویش را گرفت و خجالت کشید از جنایت در حق شیعیان حرفی بزند و قلب کلماتش برای این دختر شیعه لرزید :«اگه دستشون بهتون برسه...» باز هم نشد حرفش را تمام کند که دوباره به صندلی تکیه زد، نفس بلندی کشید که از حرارتش آتش گرفتم و حرف را به هوایی دیگر کشید :«دکتر گفت فعلاً تا دو سه ماه نباید تکون بخورید که شکستگی دنده‌تون جوش بخوره، خواهش می‌کنم این مدت به این برادر اعتماد کنید تا بتونم ازتون مراقبت کنم!» 💠 و خودم نمی‌دانستم در دلم چه‌خبر شده که بی‌اختیار پرسیدم :«بعدش چی؟» هنوز در هوای نگرانی‌ام نفس می‌کشید و داغ بی‌کسی‌ام را حس نکرد که پلکی زد و با مهربانی پاسخ داد :«هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط می‌گیرم برگردید پیش خونواده‌تون!» نمی‌دید حالم چطور به هم ریخته که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام را کشید :«ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به بهانه ! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو می‌کنن!»... ✍️نویسنده: @khademin_shohada_313
تو ماشین نشستم گفتم ببخشید عزیز ،میشه ضبط و خاموش کنی؟؟؟؟ .گفت حاجی بخدا مجازه چیز بدی هم نمیخونه..... گفتم میدونم .....ولی عزادارم! گفت :شرمنده و ضبط و خاموش کرد.... گفت تسلیت میگم اقوام نزدیک؟؟؟؟ گفتم بله. از دنیا رفته.... گفت واقعا متاسفم.داغ خیلی بده.... .منم تو بیست و پنج سالگی مادرم مریض بود و زجر میکشید .بنده ی خدا راحت شد. . بعد پرسید مادر شما هم مریض بودن؟ گفتم نه.مجروح بود.... پرسید یعنی چی؟؟؟ گفتم یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد کتکش زدن. گفت جدأ؟شما هیچکاری نکردی؟ گفتم ما نبودیم وگرنه میدونستم چیکار کنیم..... گفت خدا لعنتشون کنه یعنی اینقد بود؟؟؟ گفتم آره.مادرم ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت.... گفت حاجی ببخشیدا عجب آدمای بی ناموسی بودن!من خودم هر غلطی میکنم ؛گاهی عرق هم میخورم . ولی پای که وسط باشه رگ غیرتم نمیزاره دست از پا خطا کنم .... بغضم گرفت ...تو دلم گفتم کاش چندتا جوون مثل تو بودن مدینه..... نمیذاشتن به   جسارت بشه......سکوتم و که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم.... گفتم نه خواهش میکنم ...واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه باشه... گفت اخی جوون بودن؟ گفتم اره بود... پرسید گرفتی ما رو حاجی؟؟؟؟؟شما که خودت بیشتر از هیجده سالته چطور مادرتون.... حرفش و قطع کردم و گفتم مادر شما هست...این هجده ساله همه ی ما شیعه ها،..... مکث کرد و با تعجب نگام کرد و بعد خیره شد به جاده.... گفت آها ببخشید تازه متوجه شدم..... نمیدونستم اینجور احساس نزدیک بودن بین آدما به حضرت فاطمه هم وجود داره...راستی حاجی یه سی دی مداحی هم دارم البته برا محرمه ولی خب اگه دوس دارین بذارم.... جواب ندادم..داشبورد و وا کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط .نوای آشنایی بود. من بودم و راننده و صدای بلند مداحی و نگاه خیسم به اطراف.... . . ↳⸽ ‹ ♥️ 📿 @khademin_shohada_313 🌱 @montazeranemontaghem 📸 @Mahisa313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳ما میخوایم با انقلاب کردن، اسلام را حذف کنیم... 🔸بعد از اعتراف چندی پیشِ ابراهیم زاده به بهانه بودن موضوع حجاب و تلاش برای حذف واژه‌ی ، امروز این مردک پست اعتراف میکند که هدف ما نابودی اسلام است!!! 📍پ.ن: جریان زن زندگی آزادی جریان فتنه نیست. فتنه یعنی مسلمان نتواند حق و باطل را تشخیص بدهد و یا تشخیص حق و باطل برای وی دشوار شود. 🔹 اما پدیده زن زندگی آزادی صریحا ضد اسلام و برای نابودی اسلام است به عبارتی نزاع این جریان با انقلاب اسلامی، نزاع الحاد و کفر با اسلام است. لذا اگر مسلمانی نتواند در نزاع این جریان با انقلاب اسلامی، حق و باطل را تشخیص بدهد، قطعا اگر در وقایع تاریخی اسلام مانند عاشورا ، جنگ صفین و جنگ نهروان و غیره حضور داشت مردود می شد و در سپاه دشمن قرار می گرفت. لکن حتی سکوت و بی طرفی هم در این نزاع امروز نه تنها جایز نبوده بلکه تمکین و حمایت تلویحی دشمن است! تک تیرانداز انقلاب👇 💥@enghelab_sniper