eitaa logo
به کانال جدید بپیوندید
1.2هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
432 ویدیو
38 فایل
لطفا به کانال جدید خادمین شهدا خراسان رضوی بپیوندید ╭~•🌱🕊✨💌•~─↷ @khademine_reza
مشاهده در ایتا
دانلود
به کانال جدید بپیوندید
شهید مدافع حرم حسین محرابی تولد: ٣۰  ١٣۵۶ / مشهد مسئولیت: بسیجی و رزمنده شهادت: ١۰  ۱۳۹۵ / حلب . شهید مدافع حرم «حسین محرابی» در 30 شهریور 1365 درمشهد چشم به جهان گشود و در 10 آذر 1395 در منطقه حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. . شهید حسین محرابی در وصیت‌نامه‌اش آورده است: هر خانمی که چادربه‌سر کند و عفت ورزد، اگر دستم برسد سفارشش را به مولایم امام حسین (علیه السلام) خواهم کرد و او را دعا می‌کنم. ➕ به فرستادگان رضا(ع) بپیوندید👇 🆔 @khademinereza ┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
حسین به خوابم اومد؛ تا دیدمش شروع کردم سؤال کردن؛ گفتم: کجایی گفت: در محضر سید الشهدا یه کم ساکت شد گفت: جز شهادت هیچی به دردم نخورد. پرسیدم: نماز شب ؟ گفت: برای رضای خدا نبود... میدونی فقط چیزی پذیرفته میشه که فقط و فقط برای رضای خدا باشه گفتم: هیئت رفتن هات؟ گفت: کامل برای رضای خدا نبود. دیگه نگذاشت چیزی بپرسم، خودش ادامه داد که: شهادت من رو برد بالا اگه شهید نمیشدم، دست خالی بودم خیلی کار دارم، اگه میمردم بدبخت میشدم نفس کشیدن هم باید برای رضای خدا باشه به سختی صحبت میکرد، انگار اجازہ صحبت کردن نداشت . دوبارہ تأکید کرد: جز شهادتم هیچی به دردم نخورد، اعمال دیگم برای دل خودم بود آخرش هم گفت: خیلی زود دیر میشه بهش گفتم حسین جان سفارش منم بکن. خندید؛ هیچی نگفت ؛رفت راوی: همسر شهید 🍃به مناسبت سالروز شهادت ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 eitaa.com/khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
به کانال جدید بپیوندید
●کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود، یکبار گفت: دیگر به هیچ کس برای رفتن به سوریه رو نمی زنم. ● آن روز وقتی به حرم حضرت رضا (ع) وارد شدیم حال عجیبی داشت. چشم هایش برق خاصی داشت. وارد صحن که شدیم رو به حرم سلام داد، تا پنجره فولاد گریه کنان با حالت تند راه می رفت، خودش را چسباند به پنجره فولاد، از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت: ببین آقا دیگه سرگردون شدم، برای دفاع از حرم آواره ی شهرها شدم، رسوا شدم، تو مزار شهدا انگشت نما شدم. ●طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم، دلم خیلی برایش سوخت، یک زیارت نامه از طرف خودم برایش خواندم. آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است. ●نشسته بود رو به روی پنجره فولاد، نزدیکش شدم بهم لبخند زد، تعجب کردم، گفت: حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر اعزام می شوم، شک نکن. محکم شده بود. گفت: امام رضا (ع) پارتی ام شد. درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود. ✍به روایت همسر شهید 🕊 ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 eitaa.com/khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
به کانال جدید بپیوندید
#خاطرات_شهید ●کارهای اعزامش جور نمی شد، احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این م
🍃به راستی که این نام برازنده توست. شنیده بودم را از می گیرند و تو این را بهتر میدانستی. خوب میدانستی راه کربلایی شدن از میگذرد و حتما اقتدا به وفای عباس کرده بودی که اینگونه تشنه دفاع از حریم بودی. آری بودی. 🍃از روزی که به دنیا آمدی تا دقایق آخر عمرت که ذکر لبت شد. تو چقدر خوب رسم وفا را بلد بودی که از هست و نیستت به خاطر اربابت بگذری؟ وفا تا کجا؟! تا آنجا که ماشین زیر پایت خرج سفر سوریه ات شد. تو معنای واقعی بابی انت و امی و نفسی و مالی شدی... 🍃راستش را بگو! این همه بیقراریت برای چه بود؟ هربار نرفتنت، برگشتنت و به در بسته خوردنت و دوباره و دوباره پا پیش گذاشتنت برای چه بود؟ نکند تو اصلا به دنیا آمدی و قد کشیدی برای . نکند به آمدی که درس امروز ما باشی! که یادمان دهی حرف تکراری نیست و طالب شهادت بودن هرچقدر در کالبد مردانی از جنس تو بارها و بارها تکرار شود باز هم تکراری نیست! و با همین بیقراری عجیبت امضای آخر را را از امام رضا گرفتی و اسمت رفت در لیست عملیات و بالاخره آن بیقراری که از بدو تولد با خودت آورده بودی آرام گرفت. 🍃راستی! شهادت مبارک یادت نرود برات کربلای ما را هم از امام رضا بخواهی ➕ به فرستادگان رضا (ع) بپیوندید 👇🏼 eitaa.com/khademine_reza ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄