#نوستالژی
می خواهم به روزگاری برگردم
که هیچکس از سادگیِ غذا ،
یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد ،
تلویزیون ها سیاه و سفید بود ،
و برنامه ها محدود ،
ولی جانمان در می رفت برای هر ثانیه تماشایش ...
آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ...
همه مان بی توقع، خوش بودیم ...
بدونِ چشم داشت محبت می کردیم ...
و از تهِ دل می خندیدیم ...
دلم برایِ خنده هایِ بی ریا ...
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزها تنگ شده ...
پدربزرگ رفت ... مادربزرگ رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست ...
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ...
╭━━⊰❀💚❀⊱━━╮
@khademineftekhari
╰━━⊰❀💚❀⊱━━╯
#نوستالژی
🏠خانه های قدیمی را دوست دارم چون...
چایی☕️ همیشه دم بود
روی سماور
توی قوری🫖
در خانه همیشه باز بود
مهمانی دلیل و برهان نمیخواست
غذاها ساده بود
و خانگی
بویش نیازی به هود نداشت
عطرش تا هفت خانه میرفت
کسی نان خشک نداشت
نان برکت سفره بود.
مهمانِ ناخوانده،
آب خورشت را زیاد میکرد
بوی شببوها و خاک نمخورده حیاط غوغا میکرد
خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود
نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود
دلخوری ها مشاوره نمی خواست
دوستی ها حساب و کتاب نداشت
سلام ها اینقدر معنا نداشت!
خانههای قدیمی🏠 را دوست دارم
╭━━⊰❀💚❀⊱━━╮
@khademineftekhari
╰━━⊰❀💚❀⊱━━╯
#نوستالژی
ببخشيد ، یک سكه دوزاری داريد ؟
میخواهم به گذشته ها , زنگ بزنم !
به آن روزهاي دور ...
به دل های بزرگ ،
به محل كار پدرم ،
به جوانی مادرم ،
به کوچه هاى كودكى ،
به هم بازيهاى بچگى .
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام ،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده ،
به نیمکت های پر از یادگاری ،
به زنگ هاى تفريح مدرسه ،
به زمستانی که با زمین قهر نبود ،
به بخارى نفتى که همۀ ما را با عشق دور هم جمع میکرد ،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند ...
می دانم ...
آري ميدانم كه تو هم ، دنبال سكه ميگردى !!
افسوس ... هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد ...
حيف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !
╭━━⊰💚💚💚💚⊱━━╮
@khademineftekhari
╰━━⊰💚💚💚💚⊱━━╯
#نوستالژی
چقدر زمستونای بچگیمون قشنگ گذشت
یادمه انقدر برف میومد که وقتی بابا برفا رو از روی پشت بوم پارو میکرد و میریختشون یه گوشه حیاط یه سرسره خیلی بزرگ درست میشد که قشنگ تا پشت بوم میرسید
منو داداشمم میرفتیم اون سینی گرد استیل جهاز مامانو یواشکی میاوردیم و میذاشتیم زیرمونو سرسره بازی میکردیم
یادمه وقتی میخواستیم آدم برفی درست کنیم میرفتیم از جعبهی سوهان که داخلش پر از دکمه بود دو تا دکمهی بزرگ مشکی برای چشماش و چندتا دکمه قرمز برای دهنش و چند تایی رنگی برای دکمههای لباسش میاوردیم
برای دستاشم دو تا تیکه چوب میزدیم وشال و کلاهمونم میکردیم سرش
بعد که حسابی از سرما یخ میزدیم میرفتیم زیر کرسی و با آش خوشمزهی مامان یخمون وا میشد
آخ که چقدر دلم هوای اون روزا رو کرده
یادتون میاد وقتی لباسا رو روی بند رخت پهن میکردیم از شدت سرما لباسا همونجوری یخ میزدن
بعد باید میاوردیم و با گرمای بخاری خشکش میکردیم
من حتی دلم برای اون لباسای یخ زدهی روی طناب هم تنگ شده
قدیما هوا سرد سرد سرد بود
ولی
دلامون گرم گرم گرم
╭━━⊰💚💚💚💚⊱━━╮
@khademineftekhari
╰━━⊰💚💚💚💚⊱━━╯
#نوستالژی
درس اول؛
بابا اب داد..ما سیراب شدیم.
بابا نان داد ما سیر شدیم..
اکرم و امین چه قدر سیب و انار داشتند
در سبد مهربانی شان و..
وکوکب خانم چه قدر مهمان نواز بود ..
و چه قدر همه منتظر آمدن حسنک بودند...
کوچه پس کوچه های کودکی را به
سرعت طی کردیم و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت!
و در زمانه ی که زمین درحال
گرم شدنه قلبمون یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته..
دیگر باران با ترانه نمیبارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم..
زرد شدیم..پژمردیم..
و خشکزار زندگیمان تشنه آب شد..
و سالهاست وقتی پشت سرمان را
نگاه میکنیم جز ردپایی از خاطرات
خوش بچگی نمی یابیم و در ذهنمان
جز همهمه ...
زنگ تفریح طنین صدایی نیست..!
و امروز چقدر دلتنگ ان روزها ییم
و هرگز نفهمیدیم..
چرا برای بزرگ شدن این همه
بی تاب بودیم ...
╭━━⊰💚💚💚💚⊱━━╮
@khademineftekhari
╰━━⊰💚💚💚💚⊱━━╯