eitaa logo
کمیته‌‌‌ مرکزی‌ خادمین‌‌ شهدا‌‌‌ خواهر‌‌‌ استان‌‌ کرمان
2.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
📢 پایگاه اطلاع رسانی کمیته مرکزی خادمین شهدا خواهر استان کرمان 🆔️ ارتباط با مسئول کمیته : @yajalil1340 🌐 لینک های ارتباطی : zil.ink/khademinkerman
مشاهده در ایتا
دانلود
💢خاطرات سرکار خانم زهرا سلطان زاده همسر مکرمه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری 🍁فصل چهارم صفحه ی ۳۸ جمیع خیر الدّنیا و جمیع خیر الاخره ✨دنبال فرصتی بودم تا مادر را در جریان بگذارم و از آن چه تا به حال گذشته بود، برایش بگویم. بالاخره بعد از شام زمانی که برای شستن ظرف ها به آشپزخانه رفته بودم، باب صحبت را با مادر باز کردم ،مادر با دقت گوش داد. 🍃 نگرانی و نارضایتی را در چهره و حرفهایش می دیدم .دلخوری اش را هم به خوبی درک می کردم ،اما می دانستم برایش مهم است داماد آینده اش آدم خوبی باشد، گرچه به قیافه هم اهمیت می داد، ولی چندان دقتی در مورد دارایی، مال و مکنت دنیا نداشت . ✨بارها از زبانش شنیده بودم که می گفت:《 مال را خدا می ده، خواستگار مال داشته باشه یا نه، چندان مهم نیست. آدم پاکی باشد ،نمازخوان باشد ،همین کافی است》.دل توی دلم نبود. 🍃 منتظر بودم تا رضایت دهد و عبدالمهدی بیاید و حرفهای اولیه زده شود. مادر در حالی که دستش به کار آشپزخانه بند بود، انگار که افکار مرا خوانده باشد، گفت:《 یک جلسه بیاید من ببینم مورد خوبی هست یا نه؟ ✨ باید از نزدیک او را ببینم. اگر حرفی نداشتم و به نظرم خوب بود به پدرت می گویم》. نفسی به راحتی کشیدم .قدم اوّل چندان هم بد نبود، همین که مادر راضی بود، کلّی از قضایا حل شده به نظر می رسید. 🍃با زهره صحبت کردم و گفتم مادرم می خواهد خواستگار را از نزدیک ببیند. روز بعد زهره خبر داد؛《دوشنبه تهامی و مغفوری برای سرکشی به روستای اسماعیل آباد می روند و در برگشت سری به خانه ی شما می زنند》. ✨از ظهرکه آفتاب مسیرش را چرخاند، من منتظر بودم و گوش به در داشتم. انگار دقایق کش آورده بودند و زمان به کندی می گذشت. صدای زنگ که بلند شد،دلم هری پایین ریخت. وادامه دارد...
- خادمین حمیدیه زرند همکاری دربرگزاری دعای ندبه بیادشهیدنوید صفری تاریخ ۱۴۰۲/۹/۱۷
💠 استقبال باشکوه مردم قلعه گنج و خادمــین شــهداء _شهیـد_گمنــــام بلاخره لحظه وصال رسید و صبح امروز یکی از شهدای گمنام دوران دفاع مقدس وارد شهر قلعه گنج شد و عطر خوش‌ بوی شهادت در فضای این شهر پیچید. 🔵 پیکر پاک شهید گمنام تازه تفحص شده از مناطق عملیاتی ۸ سال دفاع مقدس، در آستانه ایام عزای حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) صبح امروز با حضور حجت الاسلام رضوانی امام جمعه و جمعییت باشکوه مردم در شهر قلعه گنج تشییع شد. 🔻امام جمعه شهرستان قلعه گنج در جمع مردم ولایت مدار و همیشه درصحنه گفت؛ سلام بر تو ای شهید عزیزم چرا دیر آمدی؟! اما چه وقت زیبایی آمدی در ایام شهادت مادرت حضرت زهرا «س» دلهای ما را امروز به یاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداخته ای. 💠ایشان خطاب به مردم قلعه گنج گفت؛ ملت شریف قلعه گنج درودتان باد. شهیدان برای هرجامعه ای ارمغانی از طرف خداوند متعال به همراه دارند. شهید گمنام نیست بلکه در میان فرشتگان پر نام و نورانی هست. 1402/9/20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حضور باشکوه مردم شهید پرور شهرستان قلعه گنج و خادمین شـــهدا در مراسم تشییع شهید گمنام 1402/9/20
🌹بسم رب الشهدا 🔰مراسم استقبال از شهید گمنام تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس باحضور مردم شهید پرورِ شهرستان جازموریان در گلزار شهدای گمنام !!.این شهید عزیز در طیِ مراسمی باشکوه به دست مردم این شهرستان،برای تشییع و تدفین ب شهرستان جیرفت منتقل شد🥀 تاریخ:۱۴۰۲/۹/۱۹ 🔰کانال رسمی کمیته ی خادمین شهدای شهرستان جازموریان در ایتا:⬇️⬇️⬇️ 🆔 @khademin_zehkalut_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بسم رب الشهدا 🔰مراسم استقبال از شهید گمنام در شهرستان جازموریان 🔻با سخنرانی حجت‌الاسلام صادقی امام جمعه جازموریان و مداحی و روضه خوانی مداحان اهل بیت علیهم السلام 🔻این شهید گمنام با دستان مردم ولایتمدار جازموریان  در جوار گلزار شهدا تشیع شد. تاریخ:۱۴۰۲/۹/۱۹ 🔰کانال رسمی کمیته ی خادمین شهدای شهرستان جازموریان در ایتا:⬇️⬇️⬇️ 🆔 @khademin_zehkalut_kerman
🌹بسم رب الشهدا 🔰آغازِ آماده سازی مسجد امام رضا(ع)در روستای مختار آباد برای ایام فاطمیه توسط خواهران خادم الشهدا. تاریخ:۱۴۰۲/۹/۲۰ 🔰کانال رسمی کمیته ی خادمین شهدای شهرستان جازموریان در ایتا:⬇️⬇️⬇️ 🆔 @khademin_zehkalut_kerman
🌹بسم رب الشهدا 🔰 آغازِ آماده سازی غرفه ی شهدا در روستای چاه حسن توسط خواهران خادم الشهدا. تاریخ:۱۴۰۲/۹/۱۷ 🔰کانال رسمی کمیته ی خادمین شهدای شهرستان جازموریان در ایتا:⬇️⬇️⬇️ 🆔 @khademin_zehkalut_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ سلام بر مهدى امّت‌ها✋ سلام بر هدایت گر قلوب سلام حضرت آرامش هر کجا اسم شما را می‌بینم هر کجا که نامتان به میان می‌آید حال دل همه خوب می‌شود چه رسد به اینکه صدای اناالمهدی تان در گوش زمین بپیچد ... ! أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🤲 مْ
🔸 واجب رکنی بودن سجده ‌ ✅ دو سجده در یک رکعت، با هم «رکن» است، بنابراین اگر عمداً یا از روی فراموشی، هر دو ترک شود یا دو سجده‌ی دیگر به آنها اضافه گردد، نماز باطل می‌شود. 🔺 رساله نماز و روزه، مسأله ۲۳۹
💢خاطرات سرکار خانم زهرا سلطان زاده همسر مکرمه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری 🍁فصل چهارم صفحه ی 39 جمیع خیر الدّنیا و جمیع خیر الاخره 🌱مادرم که در را باز کرد از آن چه می‌دیدم، نفسم به شماره افتاد. دو جوان با سر و روی خاکی و موهای ژولیده از در وارد شدند. تمام صورت و موهایشان پُر از خاک بود، به خصوص داماد که باید تَرگل‌ و وَرگل و اتو کشیده باشد، اوضاع آشفته ای داشت. ☘فکر نمی کردم همان کسی باشد که من در منزل آقای تهامی دیده ام، با خود گفتم؛ الانه که مادر با دیدن این قیافه جواب رد بده! 🍃مادرم آقای تهامی را دورا دور به اسم و فامیل میشناخت، اما نمی دانست از این دو نفر، کدام یک تهامی و کدام مغفوری هستند؟ نگاهی به هر دو کرد و پرسید:« حالا از شما دو نفر کدوم یک خواستگار هستید؟» تهامی گفت:« خاله! من پسر ملاعلی جان هستم و ایشون هم آقای مغفوری خواستگار هستند.» 🍂مادر که ملاعلی جان را می‌شناخت و در روضه هایش گاهی از صدای گرم ایشان استفاده می‌برد، قدری با آقای تهامی حال و احوال کردو از مادر و خانواده‌اش پرسید و آقای تهامی خودمانی جواب داد. نگاه مادر به من می‌فهماند باید از اتاق بیرون بروم. 🌷آقای مغفوری با مادر که حکم فرزندش را داشت، صحبت کرد. صدای خداحافظی را که شنیدم از اتاق بیرون آمدم. نگاه پر از سوالم که به مادر افتاد، گفت:«زرندی که نیست، من که نشناختم، ولی به نظر جوون خوبیه. صداش هم خیلیی خوب بود. 🌺اهل قرآنه و چقدر خوب قرآن و حدیث خوند! هر کی هست مرد حرف نیست، بلکه مرد عمل است. حرفش به دل می‌نشینه. من با پدرت صحبت کنم، ببینم اون چی میگه؟ بابد پدرت و عمویت اجازه بدهند.» 🌿گرچه مادرم حتی قیافه خاکی و آشفته اش را پسندیده بود، ولی حرف اول و آخر را پدر می‌زد. پدرم خیلی به مشورت اهمیت می‌‌داد. موقع ازدواج خواهر بزرگم، از عموی بزرگم راهنمایی خواست، حالا نوبت من بود و من نمی‌دانستم پدر روی دختر شوهر دادن، خیلی سخت میگرد،... وادامه دارد...
🎙💠بزرگداشت چهارمین سالگرد سردار دلها سپهبد پاسدار 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی و ۱۱۰شهیدسرافرار شهرستان قلعه گنج 📅 یکشنبه ۲۶ آذر ماه ساعت ۸صبح 👈 مکان گنج آباد پایگاه عشایری شهید علیدادی سلیمانی 👈مراسم ملی بزرگداشت شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی با حضور نماینده ولی فقیه حضرت حجت الاسلام علیدادی سلیمانی و ائمه جمعه و مسولان استان کرمان به میزبانی مردم شهید پرور شهرستان قلعه گنج
(بسم رب الشهدا والصدیقین) 🔹قرار عاشقی لباس خاکی 🔹 🌹سه شنبه های مهدوی در کنار شهدا🌹 🔷️سخنران:حجت الاسلام والمسلمین شیخ انور جامشیری از اساتید حوزه علمیه 🔶️مداح :با نوای طلبه و خادم الشهدا محسن بامری ♦️زمان : سه شنبه ۲۱آذر ماه ساعت ۱۶ ♦️مکان : گلزار شهدای گمنام جازموریان ✨به نیابت از تنها شهید احمد علی نیری 🔸همراه با قرائت دعای پر فیض توسل 🔸اقامه نماز مغرب وعشا 🔸غبارروبی مزار شهدا گمنام ...👇 🔰کانال رسمی کمیته ی خادمین شهدای شهرستان جازموریان در ایتا:⬇️⬇️⬇️ 🆔 @khademin_zehkalut_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸 زنجیر طلا برای مردان ⁉️ انداختن زنجیر توسط مردان چه حکمی دارد؟ ✅ اگر زنجیر از طلا باشد، انداختن آن برای مردان جایز نیست.
🖋عصر امروز دیدار و عیادت از خواهر خادم شهدا طاهره نوزادی توسط مسئول کمیته خواهر علیمرادی به همراه خواهران خادم شهدا پایگاه فاطمه الزهرا س صورت گرفت خادمین شهدا شهرستان عنبرآباد
💢خاطرات سرکار خانم زهرا سلطان زاده همسر مکرمه سردار شهید عبدالمهدی مغفوری 🌱📍فصل چهارم صفحه ی 40 جمیع خیر الدّنیا و جمیع خیر الاخره 🌱به خانه که آمد گوش هایم را تیز کردم ببینم چه وقتی صحبت از عبدالمهدی به میان می‌آید؟ بالاخره مادرم سر صحبت راباز کرد . پدر گفت:« من که نشناختم. خواستگار صدیقه که اهل شهر خودمان بود، آن‌قدر تحقیق کردم تا جواب مثبت دادم، این بنده‌ی خدا که کرمانیه و نمی‌شناسمش.» 🌸مادر گفت:« پاسدار است و در سپاه زرند کار می‌کند‌.» پدر همان روز با عمویم صحبت کرد، جوابش نه بود با این استدلال که«پسرهای خواهر و بردارم نظامی هستند، نظامی هر روز یک جایی است. هیچ موقع یک جا بند نیست و خانه به دوش است. 🌱یک روز می‌رود‌ زاهدان، یک روز کرمانشاه و یک روز این جا و یک روز آن‌جا و... مگر من زندگی اکبر را ندیدم؟ آدم جگر گوشه‌اش همین‌جا کنارش باشد سرش را بی‌دغدغه بر بالین می‌گذاره‌، نه این که همه‌اش دلهره داشته باشه دخترش کجاست؟ چه کار می‌کند‌؟ نکنه مشکلی داشته باشد.» 🌸صدای پدر هم در حیاط طنین انداز شد:« هرچه می‌خواهد بگوید، پیامبر که نیست درِ خانه آمده، نباید ردش کنم. نظامی و خانه به دوش است و همین دلیل کافی است. یک کلام؛ نه!» 🌱غلیانی از احساس و احترام در من می‌جوشید. همیشه برای این مواقع از خداوند باب فتحی می‌گشود. نمی‌دانستم این بار چرا من در میان دوست‌داشتن همه‌ی اطرافیانم گم شده بودم؟! عشق و دلواپسی محدود و نامحدود مادر و پدر، گرچه چنین دل باختگی در خور احترام است، ولی پیوند قلبی من به عبدالمهدی به گونه دیگری بود. 🌸گره‌ای‌کور دشوار و رازآلود در چگونگی این پیوند وجود داشت، چیزی که من پیش از این تجربه نکرده بودم. عشقی مجهول و گنگ و البته نیرومند از آن مایه که خودت را در دوست باز می‌یابی. وادامه دارد...