#عاشقانه_شهدایی💚
حلقههای ازدواجمان را داده بود دو حرف روی آن حک شودZ&A، اول اسم هردومان روی هر دو حلقه حک شد و به حالت شکسته. خیلی از این کارش خوشم آمد و خوشحال شدم که چقدر اهل ظرافت است. برای خرید لباس هایمان هم هر کدام برای دیگری انتخاب می کرد و حتی این رفتار به شکل یک عادت برایمان شده بود. لباس عقد را که می خواستیم تهیه کنیم با دقت تمام لباس ها را بررسی می کرد و به خانم مزون دار گفت: چین ها باید بر روی یکدیگر قرار بگیرد و اصلا لباس خوب دوخته نشده. برای عروسی که رفتیم لباس را تحویل بگیریم خانم مزون دار گفت: لباس آماده نشده چون شما آقا داماد خیلی حساس هستند من گل های لباس را نچسبانده ام تا پیش چشم خودشان این کار را انجام بدهم. امین گفت: اجازه بدهید خودم گل ها را وصل می کنم و ما هشت ساعت تمام در حال چسباندن گلهای لباس عروس بودیم. حتی نگینهای کوچک وسط گل ها را هم خودش با دقت و حوصله فراوان چسباند. در مراسم عروسی کیف کوچک من را نگه داشته بود. عادتش بود که این کار را بکند می گفت: سنگین است. در مراسم عروسی تمام مدت کیف من دستش بود. فیلمبردار عصبانی و ناراحت گفت: مثلا شما داماد هستی، لطفا کیف خانمتان را به خودش بدهید. گفت: کیفش سنگین است. فیلمبردار با عصبانیت و چشم غره گفت: این کیف که دیگر سنگینی ندارد...
#شهیدامین_کریمی
•---••♡••🇮🇷••♡••---•
@khademinkhaharalborz18