eitaa logo
قرارگاه‌خادم‌الشهدای‌استان‌فارس
2.6هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
6 فایل
خواهران آیدی ادمین: 🆔 @khademoshahid8
مشاهده در ایتا
دانلود
: کاروان در صحرایی میرفت که یک‌دفعه اسب‌ها ایستادند. رنگ امام عوض شد. به آسمان نگاه کرد بعد به خاک. از اسب پیاده شد.اسب دیگری خواست آن هم نرفت..هفت بار اسبش را عوض کرد اسب هفتم هفت قدم برداشت و دوباره ایستاد . امام پیاده شد یک مشت خاک برداشت و بو کرد. گریه اش گرفت. پرسید اینجا کجاست؟ یکی گفت غاضریه. امام پرسیید اسم دیگری دارد؟ یک نفر گفت شاطی الفراط . امام راضی نشده بود.یک نفر گفت به اینجا عمورا هم میگویند. امام ساکت بود . دیگری گفت اینجا نزدیک نینوا ست. نینوا هم میگویند به اینجا و ناگهان یک نفر گفت کربلا. امام انگار منتظر همین اسم بود گفت خدایا پناه میبریم به تو از کرب و بلا. اشک در چشم های امام حلقه زد وگفت: انالله و الیه راجعون. پیاده شوید. اینجا جایی است که باید بارها را زمین بگذاریم. همانطور که پدربزرگم گفت.. @Khademinshohada_Fars 🌱
: شب عاشورا زینب مشغول پرستاری از سجاد بود که صدای برادرش را از خیمه ی کنار شنید . شعر میخواند و شعر بوی خون میداد .بوی مرگ. بغض گلوی سجاد را گرفت . زینب امام نازک دل تر از این حرفها بود‌. گریان از خیمه بیرون رفت و سراغ برادر و امامش رفت و گفت "وای بر من. کاش مرده بودم. برادر تو تن به مرگ دادی؟ " بعد جیغ کشید. مشت بر صورتش زد و بیهوش شد . امام به صورتش آب پاشید و سعی کرد با حرف هایش آرامش کند. گفت این پرنده را اگر کاری نداشتند در لانه‌اش میخوابید. زمینی ها میمیرند. آسمانی ها نمیمانند. همه چیز از بین می‌رود غیر از خدا. پدر بزرگ و پدر و مادر و برادرم همه از من بهتر بودند و از دنیا رفتند... خواهر جان قسمت میدهم و باید به این قسم پای‌بند باشی اگر کشته شدم لباست را پاره نکنی. مشت و ناخن بر صورت نکشی . واویلا نکنی... هیچ چیز بهتر از صبر نیست... اما زینب اگر موقع مرگ پدربزرگ و پدر و مادر و برادرش صبر کرد چون سنگ صبور داشت،چون با خودش می‌گفت حسین هست، حالا چه؟.. @Khademinshohada_Fars 🌱
: بعضی بچه‌ها لباسشان آتش گرفت. بعضی دود به چشم و حلقشان دویده بود‌ . آنها که لباسشان آتش داشت اما نباید می‌دویدند. خودش می‌دوید دنبالشان و با خاک و ماسه‌ی بیابان آتش لباسشان را خاموش می‌کرد. در این وانفسا نامردها می‌گشتند دنبال چیزی که ارزشی داشته باشد تا ببرند. کار سخت زینب تازه آغاز شده بود. با خودم فکر می‌کنم اصلاً اگر زینب نبود، صدایمان به کجای دنیا می‌رسید؟