eitaa logo
راویان فتح وخادم الشهداء همدان
669 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
191 فایل
🌷 "خدمت به شهید،خدمت به نبی اکرم (صل الله وعلیه واله وسلم) است." امام خمینی (رحمته علیه) 🔴کانال خادم الشهداء /راویان فتح استان همدان 🔺اعزام خادمین و زائرین به مناطق راهیان نور و فعالیت در حوزه شهدا ⁦✌️⁩ارتباط : @ravianfath
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام 🔻 ادمین های محترم کانال ها و گروه ها و مخاطبین گرامی؛ لطفا در انتشار اطلاعیه ها همانطور که در اطلاعیه های سامانه خادمین شهدا منتشر شده است؛ لینک سایت را منتشر و بازنشر دهید. 🔺حرفی به قبل و بعد آدرس لطفا اضافه ننمایید. 💠 لینک سامانه khademin.koolebar.ir 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅┄ ╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮ @khademinekoolebar ╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯ ┄┅•═༅𖣔✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌺✾‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌𖣔༅═•‏┅
اتاق پر بود از لباس. نشستم کنار یکی از تشتها لباس ها را خیس کردم و تاید ریختم رویشان. لکه ها را با دست ساییدم تا شسته شوند. دستم را از تشت بیرون کشیدم. یک دفعه شوکه شدم : از دستهایم خون می چکید. از خواب پریدم. هوا روشن بود. «ای داد بیداد! خواب موندم.» نماز خواندم. با عجله چادر سر کردم و راه افتادم سمت بیمارستان شهید کلانتری. به اطرافم توجه نمیکردم. زمستان بود و هوا سرد. آن قدر با عجله و تند راه می رفتم که تنم خیس عرق شد. توی دلم به خانم ها بدوبیراه گفتم که باز در نزده اند و من را جا گذاشته اند. تصمیم گرفتم هرچه اصرار کنند دیگر آن ها را نبخشم. رسیدم جلوی نگهبانی. گیت بسته بود. با دست محکم زدم به پنجره نگهبانی : «انگار تو هم مثل من خواب موندی در رو باز کن.» آمد دم در و گفت : «مادر، این وقت صبح کجا میخوای بری؟!» گفتم: «بعد این همه سال من رو نمیشناسی؟! خونه بابام که نمی رم. اومده ام لباس های رزمنده ها رو بشورم.» گفت: «مادر حواست کجاست؟! شش ماهه بیمارستان هم جمع شده!» تکیه دادم به نرده جلوی در و با گریه به بیمارستان نگاه کردم. 📚بُرشی از کتاب حوضِ خون • @khadem_koolehbar
🕊شهیداحمدکاظمی: کـاری کنیـد که وقتی کسی شمـــا را مـلاقـات میکند احساس کند که یک را ملاقات ڪرده است...! @khadem_koolehbar