eitaa logo
بی پرده خوان | محمد خادم
441 دنبال‌کننده
97 عکس
45 ویدیو
1 فایل
اشعار و نوشته های محمد خادم
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴مراسم عزاداری شهادت حضرت زهرا(س) 🔻منبر اول: ▪️حجت‌الاسلام 🔻 قرائت زیارت عاشورا: ▪️کربلایی 🔻شعرخوانی: ▪️برادر ▪️ 🔻منبر دوم: ▪️ حجت‌الاسلام 🔻با مداحی: ▪️کربلایی 🗓️ جمعه ۲۴ آذرماه از ساعت ۱۹ 🕌اصفهان/خ جی غربی/جنب زیرگذر خوراسگان/کوچه ۱۰۴/مسجدالعبادستار @mohebbanozzahra
عَلَم با غم مادر ما بلند است خوشا پرچم نام زهرا(س) بلند است در این شهر هر سمت راهت بیافتد دمِ چایی روضه ، هر جا بلند است شنیدم دعا می کند عاشقان را ببین بخت ما تا کجاها بلند است اگر چشم احمد(ص) به زهرا(س) بیافتد صدای فداها ابوها بلند است درِ خانه ی دختر مصطفی(ص) سوخت ولی باز دیوار حاشا بلند است دم بیتِ "لا ترفعو" این چه غوغاست؟ * ببین نعره ی شعله ها را... بلند است به دیوار بیتش رسیدند و دیدم که گاهی کژی تا ثریا بلند است به آتشفشان ها رسیده است چاهش مگر تا کجا آه مولا بلند است ؟ شب غم دراز است ، کوتاه اینکه امیدم به آن مردِ بالا بلند است یکی باید از آفتابم بپرسد مگر تا کجا شام یلدا بلند است مگر تا کی از مادرِ زیرِ آوار سوی کودک مرده لالا بلند است بیا امتحان کن من و همتم را بیا عزم طوفان الاقصی بلند است بیا تا که شیرین شود کام یاران که از دشمنان بوی حلوا بلند است به زودی ببینی ، به این قبله سوگند صدای اذان از کلیسا بلند است @khadempoet *برداشتی از مهدی جهاندار
🇮🇷ویژه برنامه🇮🇷 🖤🌹محفل شعر فاطمی و مقاومت 🏴 در سوگ یاس‌های غزه 🔸ادای احترام ویژه به مادران و کودکان مظلوم ✅مهمان ویژه: استاد ولی الله کلامی زنجانی 🗓️ چهارشنبه 29 آذرماه ۱۴۰۲ 🕓 از ساعت 19 تا 21 👌برنامه راس ساعت آغاز و پایان می یابد 📍مکان: خیابان مقداد(آتش).کوی بصیرنژاد(9).بن بست ابوذر.مسجد فاطمیه.مرکزفرهنگی شهیدآیت الله مدرس 🕯️شمع همراه داشته باشید شهید_آیت_الله_ مدرس
💠 اولین سه شنبه هر ماه؛ در همسایگی گنبد‌های فیروزه‌ای ♨️ ششمین هم‌نشینی ماهانه شاعران استان اصفهان 🗓️ زمان: ۵ دیماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۵ 🏛️ مکان: خیابان استانداری گذر سعدی عمارت تاریخی سعدی 🔰شبکه اطلاع‌رسانی حوزه‌هنری‌ اصفهان ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir 🌐www.artesfahan.ir 🔘eitaa.com/art_esfahanble.ir/artesfahan حوزه‌هنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصف‌جهان
پس از زهراست مولایم علی(ع) خانه نشین، تنها نمی بینم پس از حق هیچکس را اینچنین تنها برای اینکه تنهایی از آن اطراف برخیزد عقیل آنجا نشسته با امیرالمؤمنین(ع) تنها امیرالمؤمنین امّا به فکر کربلایی هاست به فکر کشتگانی مانده در آن سرزمین تنها عقیل! آیا زنی مردی میارد یارشان باشد؟ -بلی ،این کار بر می آید از ام البنین تنها عقیل آن شیرزن را بهر مولا خواستگاری کرد نباید مادر عباس باشد بیش از این تنها @khadempoet
یک روز کاری دارم به برنامه ی کاری یک روزت فکر می‌کنم ولی نمی‌دانم از صبح بنویسم یا نیمه شب؛ که شروع را به پایان و انجام را به آغاز گره زده‌ای... صبح ساعت 5 حلب، همزمان که منطقه را شناسایی می‌کنی و صحبت فرماندهانی را که دارند از قفل شدن جنگ می‌گویند گوش می‌دهی، از دست سربازی نان خشک می‌گیری؛ همان هایی که برای صبحانه بین رزمنده ها توزیع شده. ساعت 6 با یک هواپیمای عمومی، به مسکو می‌روی. باید در یک دیدار دو ساعت و بیست دقیقه‌ای رئیس جمهور روسیه را قانع کنی که در جنگ وارد شود. در راه، کتاب من زنده‌ام را که یک کاغذ روی عکس جلدش چسبانده‌ای تمام می کنی و یادداشتی بر آن می نویسی: خواهرم مثل همان برادرهای اسیرت همه‌جا مراقبت می‌کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس... چگونه است که از این دیدار دیپلماتیک نگرانی نداری ولی از دیده شدن چهره‌ی... ساعت 11 پرواز داری به عراق. این بار ابومهدی چشم به راهت است. کسی که از خدا می‌خواهد یک لحظه هم بعد از تو زنده نماند چرا که نمی‌تواند. دلتنگی که دلت طاقت ندارد این همه ظلم را. طاقت ندارد کودکی زنده زنده در آتش بسوزد و جسدش را برای مادرش بفرستند. دلتنگی، چرا که از برج دیده‌بانی با دوربینت دیده‌ای که اگر جمهوری اسلامی آسیب ببیند از اسلام هم چیزی نمی‌ماند. ساعت 12 نماز را پشت سر ابومهدی می‌خوانی و به او قول می‌دهی به زیارت دوره‌اش ببری! مخصوصاً مشهد و قم؛ و ابومهدی خوب می‌داند که سر قولت می‌مانی. ساعت 13 فرماندهان را برای آزادسازی تکریت توجیه می‌کنی. پشت بی‌سیم با فرمانده‌ی فاطمیون که داری صحبت می‌کنی یک لحن داش‌مشتی که می‌خورد بچه‌ی ناف تهران باشد، نظرت را جلب می‌کند. در گوشه‌ی دفترت یادداشت می‌کنی که حتمأ اولین فرصت ببینی چه کسی است. دارنده‌ی صدا چه هیبتی دارد. شاید در خیالت آن جوان رشیدِ باریکِ تودل برو که آدم لذت می‌برد نگاهش کند را در آغوش می‌گیری، در دلت از شیطنتش می‌خندی و زرنگی و ذکاوت او را تحسین می‌کنی. ساعت 3 بعدازظهر به وقت نینوا تشنه ات می‌شود. دلت نمی‌آید، آب را نخورده یاحسین می‌گویی و یک یادداشت دیگر بر کتاب من زنده‌ام می‌نویسی: خواهر خوبم در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی؛ سعی کن در این آزادی اسیر نشوی... ساعت 16 به همایشی که برای بزرگداشت مادران شهدا در تهران برگزار شده می‌رسی؛ خم می‌شوی و گوشه‌ی چادر مادر شهیدی را می‌بوسی و از او می‌خواهی که برای شهادتت دعا کند. پس از پایان مراسم، انگشتری به دختر جوانی که حجاب درستی هم ندارد هدیه می‌دهی. در راه کرمان به حسین یوسف الهی فکر می کنی؛ به کاروانی که راهی‌شان کرده‌ای و خودت جا مانده‌ای. یادت به نگرانی چشمان رهبرت می‌افتد و آرام می‌شوی و مصمّم. رهبرت، آقایت، عزیز جانت، عبد صالحی که امروز مظلومیّتش اعظم است بر صالحیّتش. و شمشیرت را تیزتر می‌کنی برای دفاع از خیمه‌ی ولایتش که همان خیمه‌ی ولایت رسول خداست. ساعت 18 به کرمان رسیده‌ای. قنات ملِک، روستای رابر. مادرت می‌گوید: ننه هی می‌گویی آمریکا آمریکا آمریکا، من هم مادرت هستم، دو روز پیش من بمان. لبخند می‌زنی، کف پای مادرت بوسه‌ای می‌زنی و قانعش می‌کنی که باید بروی. ساعت 20 به طرف صحرای سینا سودان می‌روی؛ تونل زیرزمینی که موشک‌ها را به غزه برسانی. به مجاهدانِ مظلومِ محصوری که چکمه ندارند بپوشند اما منتظر موشک های نقطه‌زن شمایند. نیمه‌شب به بیروت و ضاحیه‌ی جنوبی می‌رسی و به سیّدحسن نصرالله می‌گویی: الآن ساعت 12 شب است، من تا طلوع آفتاب، صد و بیست فرمانده‌ی عملیّاتی لبنانی برای نبرد با داعش از شما می‌خواهم. تا سیّد فرماندهان را ردیف کند آماده نماز شب می‌شوی. دفترچه‌ی تلفنی که شماره ی صد و پنجاه خانواده‌ی شهید در آن نوشته شده را برمی‌داری و چشمِ چند چشم به‌راه را روشن می‌کنی. بعد هم زنگ می‌زنی پادگان تهران که هوا برفی است و می‌گویی برای آهوهایی که از سرما و بی‌غذایی تا نزدیک پادگان می‌آیند علف بگذارند که به دعای خیرشان شدیدأ اعتقاد داری... و من هر شب جمعه ساعت 1:20 دقیقه از خواب می‌پرم، اندوهم مثل ردپای آهویی در برف محو می‌شود و به برنامه‌ی کاری یک روزم فکر می‌کنم. @zahra_sepahkar
بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ ‌  ‌ ♡   ‌ ‌      ❍ㅤ       ⎙ㅤ   ⌲ ‌‌  ˡᶦᵏᵉᶜ    ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ    ˢᵃᵛᵉ    ˢʰᵃʳᵉ 🎞 😢 🥀 همه ی بچه های این کوچه نامشان قاسم سلیمانی است 📜شاعرآیینی کربلایی محمد خادم 📅 شب سوم مراسم ایام فاطمیه ١۴٠٢ 📌 کانال رسمی هیئت فرهنگی،تربیتی،جهادی فاطمیون (محفل اشک قبة الحسین علیه‌السلام) ✳️Eitaa & Telegram & instagram: 🔗[@mahfel_ashk_213] ✳️WhatsApp :https://chat.whatsapp.com/CxdETXqwWskBf4qVjhERmh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬نماهنگ قاف سین قاف حرف است، حرف آخر عشق قاف حرف است، حرف اول تو . ✅ نسخه با کیفیت در کانال آپارات مهان 📥https://aparat.com/v/qT7zs 🆔 @mehan_esf
⚜️ محفل شعرخوانی آئینی با ولایت تا شهادت⚜️ با حضور شاعران آیینی 🗓 پنج شنبه 21 دی ماه ⏰ ساعت 19:45 🕌 حرم مطهر رضوی، رواق امام خمینی(ره) ⚜️اطلاعات بیشتر را در تصویر بالا ببینید👆👆👆 ❤️ برای اطلاع از برنامه‌های حرم مطهر رضوی همراه ما باشید.👇 🆔 @AkhbarHaramRazavi
محفل شعرخوانی (با ولایت تا شهادت) با حضور شاعران آئینی مجری:آقای یاسر رحمانی شاعران آقایان سیدرضا یعقوبی آل حجت‌الاسلام سیدابوالفضل مبارز محمد خادم از اصفهان نوید اطاعتی دکلمه خوان نوجوان مهدی بهروزیان به مناسبت شهادت تعدادی از هموطنانمان در گلزار شهدای کرمان رواق امام خمینی ره
فکر می کردم که این دل دل تر از این حرفهاست تازه فهمیدم که ناقابل تر از این حرفهاست من کجا و خانه بر دوشی برای اهل بیت شاعر این خاندان دعبل تر از این حرفهاست (ع)
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این غزل را در ثانیه هایی از زندگی ام گفته ام که خیلی برایم عزیزند. تازه رسیده بودیم مشهد و قصد استراحت داشتیم تا خستگی در کنیم و آراسته برسیم به خدمت امام که شوق علی(پسرم) به امام رضا وادارم کرد به زیارتی عزیز. این غزل هدیه ی آن زیارت است شاید. من و علی (پسرم) آمدیم از طرفی به پیشواز هم آمد، کریم از طرفی @khadempoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎬 مشهد___حرم مطهر امام رضا(ع) 🔈 رواق امام خمینی 🗓 دوشنبه، ۲۵ دی‌ماه ۱۴۰۲ 🪄📖 شعر: غبار گیر به نرمای بال قو اینجاست هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست همیشه یک نفر اینجا نشسته گوش کند همیشه فرصت یک صحن گفتگو اینجاست آدرس کانال محمد خادم: @khadempoet @@@
سه‌شنبه های ماه ♨️ هم‌نشینی ماهانه شاعران استان اصفهان 📌 هفتمین نشست سه شنبه‌های ماه؛ در همسایگی گنبد‌های فیروزه‌ای 🗓️ سه‌شنبه ۳ بهمن ماه 1402، ساعت ۱۶ 👨🏻‍🏫 با حضور مجری کارشناس 🏛️ مکان: خیابان استانداری گذر سعدی عمارت تاریخی سعدی 🅿️ پارکینگ در محل تشکیل جلسه جهت خودروهای شخصی موجود می باشد. 🔰شبکه اطلاع‌رسانی حوزه‌هنری‌ اصفهان ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir 🌐www.artesfahan.ir 🔘eitaa.com/art_esfahanble.ir/artesfahan 🔰 کانالِ ماه: https://eitaa.com/maahpoet حوزه‌هنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصف‌جهان
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
و در پاسخ علی برخاست، میدان شد چه میدانی! رجز می خواند و می چرخید .... طوفان شد ، چه طوفانی! تمام  ِ غیر ممکنها سر ِ سهل الوصولی داشت به دست مرتضی هر مشکل آسان شد، چه آسانی سلیمان داشت، موسی داشت، عیسی داشت، آدم داشت ولی با نقطه ی "با" اصل قرآن شد چه قرآنی کسانی بی ولایت حافظ قرآن شدند ! آری اگر تورات گاهی بار ِ پالان شد....چه پالانی؟؟؟؟؟!! شنیدم سنگها را حافظ اسرار خود دیدی به سنگی خورد پای خواجه لقمان شد ، چه لقمانی علی حقش خدایی کردن و فرمانروایی بود ولی حق خلافت نیز کتمان شد ، چه کتمانی و دریاهای شور ابر از پی ِ ابری فرستادند و خورشید من از هر چشم پنهان شد ،چه پنهانی.. بیت سوم اشاره داره به روایتی که حضرت علی میفرمایند: ...و انا نقطه تحت باء بسم الله الرحمن الرحیم کانال اشعار @khadempoet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 محمد خادم | محفل ادبی مطلع 📄 متن شعر با صدایی بلند گفت حسین تا همه بشنوند گفت حسین دهنش بغض بغض ساکت بود بدنش بند بند گفت حسین پدرم جای ارث عشق گذاشت پدرم جای پند گفت حسین گریه می کرد در تمامی عمر هر چه گفتم بخند گفت حسین آه بعد از شهادتینش هم با صدایی بلند گفت حسین @anjoman_matla
شعر برگزیده دومین جشنواره ملی "ایران ساخت" بازنشر به مناسبت پیروزی تیم ملی ایران در برابر ژاپن🏆⚽️ دو سه شب پیش با فک و فامیل شاد و شنگول و خرم و خندان جمع بودیم پای تلویزیون وقت بازی ژاپن و ایران همگی گرم دیدن بازی زل زده توی ال سی دی سونی ضمن تشویق تیم ملی‌مان می‌شکستیم تخمه ژاپنی ناگهان ضد حمله زد ژاپن شوت کردند و بیخودی گل شد تخمه‌ها در دهان‌مان ماسید فک‌مان نیز اندکی شل شد تخمه را تِخ نموده و رفتیم سمت فالوده‌های شیرازی در همین ثانیه مهاجم ما زد به ژاپن عجب گل نازی آن‌ طرف‌تر عروس عمه بتول داد شرح جهاز شیکش را به رخ جاری‌‌اش دوباره کشید ماکرو ویو پاناسونیکش را گل بعدی تیم ژاپن هم وارد تور تیم ایران شد باز ما ‌مثل ماست وارفتیم بلکه وارفتگی دوچندان شد توی وقت اضافه بودیم و... سوت پایان بازی داور... می‌رسید از درون ورزشگاه داد و فریاد اگزوز خاور پدرم هندوانه‌ای آورد تا بگیریم بلکه ما، جانی در کنارش گذاشت در سینی چند چاقوی اصل زنجانی نه... خطاشد... پنالتی است انگار فرصت یک پنالتی ایران گل زدیم و نباختیم اما هست بازی هنوز در جریان... 📱@Mh_Mahdaviyan