🍃بسم الله الرحمن الرحیم
🏴ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
همانا آنانی که در راه خداکشته شدند مرده مپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدا روزی میخورند.
✍عاشورائیان کربلای خان طومان ٩5 ه ش
قسمت اول:
در روزهای پایانی سال ١٣٩4 ه ش بود که تلفن همراه ام زنگ خورد نگاهی به شماره تلفن کردم. متوجه شدم که ازطرف دوستانِ پیگیر ماموریت برای دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام است.
پس از صحبت با آن دوست از طریق تلفن همراه، که خبر آمادگی برای اعزام بود، به سرعت دوستان دست اندرکار و مالک های جوان لشکر رافراخوان حضوری کردم.
اولین جلسه در روزهای پایانی سال برای آمادگی و تکمیل سازماندهی یگان ویژه ٢5کربلا جهت حضور در وادی شام بلا باحضور، عبدالله، حسین، رامین، محمود، حامد، و .. تشکیل گردید.
ضرورتهای انتخاب وسازماندهی رزمندگان وفرماندهان وداوطلبان بیان شد.
قرار شده بود حداکثر در ٢4 ساعت آینده اسامی افراد سازماندهی شده ارائه و تصمیم گیری شود.
الحمدالله، بدلیل برنامه ریزی های قبلی وحضور نیروهای داوطلب قابل ملاحظه درلشکر، سروقت سازماندهی و آمادگی ها ایجاد شد.
برابر خبر اعلام شده، هیجدهم فروردین ١٣٩5ه ش روز اعزام تعیین شده بود.
چون شرابط را میدانستیم به همه دوستان عزیز سازماندهی شده اعلام شد که برای هرزمان آماده باشند.
حقیقتا شور و شوق و ذوق بالایی دربین داوطلبین که عاشقان ومریدان مکتب ولایت وامامت بودند وجودداشت.
لحظه به لحظه منتظر، خبر واطلاع رسانی رده مافوق بودم که بانواختن پیام حرکت بر طبل جهاد فی سبیل الله،ماهم دستور فراخوان، سازماندهی و حرکت را صادر کنیم.
دهه اول فروردین سال ٩5 ه ش با صله رحم ودیدار ها وپیگیری های شخصی و سازمانی سپری شد.
روز دوازدهم فروردین، دوباره تلفنم بصدا درآمد، بازهم ان دوست که سفیر اعزام کاروانهای مدافع حرم بود، زمانبندی جدید حرکت را اعلام کرد ،ماهم اعلام آمادگی ولبیک گفتیم.
مجددا، مالک های جوان و مجرب لشکر به سرعت فراخوان شده وموضوع به این عزیزان که نقش طلایه داران راداشتند اعلام شد.
باید چند روز زودتر حرکت می کردیم. لذا نیمه شب چهاردهم فروردین ٩5ه ش زمان فراخوان وحضور رزمندگان و فرماندهان سازماندهی شده برای ماموریت جدید اعلام گردید.
فرماندهان، بسرعت برنامه ریزی لازم جهت اعلان فراخوان، حضور و توجیه، ترابری وانتقال، اقدامات اداری و پشتیبانی و... را انجام دادند.
سحرگاه پانزدهم فروردین ماه ١٣٩5ه ش کاروان عشاق الحسین ومدافعان حرم وحریم زینبی (س) به سمت تهران حرکت کردند.
کاروان عشاق به عطر جهادوشهادت معطر شده بود. چشمان آنانی که برای پرواز ازفرش به عرش انتخاب شده بودند نورانی ومی درخشید.
صبح روز پانزدهم به مقصد اول (تهران)، وسحر گاه روز شانزدهم به مقصد دوم (دمشق،) رسیدیم.
عاشقان پروانه وار به دور حرم و مضجع شریف بزرگ بانوان آل محمد (ص) می چرخیدند واشک ها جاری می شد.
خدایا چه شده که اینچنین جوانان امروز درکنارتعداد محدودی ازپیشکسوتان دفاع مقدس، آرزوی جهاد و شهادت دارند.
مکتب امام خمینی و امام خامنه ای با آنان چه کرده است که اینچنین به دنبال خلق عاشوراهای جدید هستند.
به آنهامینگریستم وصحنه هاوحالت های عرفانی و روحانی مدافعان حرم را درذهنم حک میکردم.دردلم غوغایی بود ؛ خدایا کدامین انتخاب شده اند، الهی، ازاین کاروان عاشق چند نفر را انتخاب کرده ای، خدایا، آن غم فراق دوستان را چگونه تحمل کنم
پروروگارا، خودم درکجای این کاروان هستم،
معبودا، چگونه این امانت ها رابه خانواده هایشان برگردانم، و ...
زیارت هابا نجواهای عاشقانه انجام گرفت.
#ادامه_دارد...🍃
#قسمت_اول🍃
❤️@khademshoanokranamashohada
🌺🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴🌺🌴
شهدا التماس دعای فرج 🤲🌹🙏
التماس دعای خیر فراوان 🤲🌹🙏
شفاعت ما در روز قیامت یادتون نرود 🌹☝️🌹🙏🙏🙏🙏🙏
🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#شهید_مدافع_حرم
#عمر_ملازهی
#شهید_اهل_تسنن
#قسمت_اول
#پدر_شهید
بنده اسماعیل ملازهی کارمند بازنشسته اداره راه، اصالتا اهل شهرستان نیکشهر روستای عمری هستم و در این شصت سال هم که از خدا عمر گرفتم در همین شهرستان زندگی کردم. 60 سالم هست و کارمند اداره راه بودم که بازنشسته شدم. همسرم گل بیبی رییسی است که حاصل ازدواجمان شش پسر است به نامهای عمر، عثمان، ابوبکر، علی، احسان و ایمان است که عمر در سوریه حین مبارزه با تکفیری ها به شهادت رسید.
عمر متولد سال 63 بود و در زمان جنگ تحمیلی به دنیا آمد. آن سالها فکر نمی کردم روزی من هم پدر شهید شوم. البته عمر چهار ماه قبل از رفتنش به من گفته بود که می خواهد برود سوریه برای کمک به برادران خودش اما فکر نمیکردم جدی بگوید. روزی که می خواست برود آمد خانه ما برای خداحافظی. اما از ترس اینکه مخالفت کنیم موضوع را نگفت. من خانه نبودم، به مادرش گفته بود مدتی می روم جایی و نیستم.
چند روز بعد برای کاری به چابهار رفته بودم که یکی از دوستانش گفت: عمر اعزام شده تهران برای رفتن به سوریه.
تعجب کردم اما بعد خدا را شکر کردم.
#ادامه_دارد ....
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷
#سال1361
#آبان_ماه
#بیست_و_پنجم_آبان
#روز_حماسه_و_ایثار
#مردم_اصفهان
#قسمت_اول
روزی که #زمین میزبان #فوجی از #بهشتیان بود
۲۵ آبان ۱۳۶۱ بود، #شهید آوردند، یکی از پس از دیگری؛ کاروان ۳۷۰ نفری #جوانانی که با ذکر یا زینب (س) #شهیدِ آب و آتش شده بودند و در یک روز #میهمان مردمان شهر زیبای خدا .
آن روز #پیکرهای_گلگون_شهدای عملیات محرم بر دستان قدردان جمعیتی کم سابقه، به #گلستان_شهدای اصفهان رسیدند و در خاک پاک #میهن آرام گرفتند.
۲۵ آبان ۱۳۶۱ ، آسمان اصفهان #گلگون و زمین ، قدمگاه مردان و زنانی شده بود که #پیکر بر آب رفته ۳۷۰ فدائی راه سرخ #سیدالشهدا_ع را با سربلندی #تشییع و با ماهی #قرمزهای فدایی وطن وداع کردند.
خانم حیدری نبی همسر و مادر #شهیدان #محمدعلی و #اسماعیل، یکی از صدها #مادر و #همسری که در آن روز تاریخی داغدار اما سربلند از #شهادت مردان خانهاش، برای بدرقه #شهدا به میدان امام اصفهان رفته بود در گفت وگو با خبرنگار تسنیم در اصفهان اظهار داشت: آن روز در اصفهان #زلزله شده بود، ۲۵ آبان ۱۳۶۱ جمعیتی #عظیم برای #وداع با #شهدا آمده بودند و انگار گردی از عزا و ماتم بر سر #شهر ریخته شده بود، جمعیت آن قدر زیاد بود که تا #گلستان_شهدا جای سوزن انداز نبود و من هم، مانند خیلیها به پاس لطف #خدا از این توفیق، تنها ذکری که بر لب داشتم حمد و ستایش پروردگار بود و بس .
#ادامه_دارد ...
🌷🕊🌹🥀🌹🕊🌷