eitaa logo
خادم الشهدا نوکران گمنام امام و شهدا
122 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
40 فایل
رفتند چون آسمانی بودند و از جنس نور و با خاک تناسبی نداشتند انها متعلق به عرش الهی هستند نه فرش الهی و لاهوتیان را .....
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ 🌹 رضا بی­‌نهایت صبور بود، وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­‌رفت سمت در، چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد، او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم، روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود. 🌸 شهید رضا حاجی‌ زاده ✍🏻 راوی همسر شهید 🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
💟 🌹شهید مدافع‌حرم ❄️همسر شهید نقل می‌کنند: من در تلفنم، نام همسرم، آقاجواد، را با عنوان «شهید زنده» ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای! ❄️قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم. وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان «شریک جهادم و مسافر بهشت» ذخیره کرده بود. گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴
💟 🌹شهید مدافع‌حرم ❄️همسر شهید نقل می‌کنند: من در تلفنم، نام همسرم، آقاجواد، را با عنوان «شهید زنده» ذخیره کرده بودم. یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد! به ایشان گفتم: آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما می‌بینم و عشق شهادت داری که برای من شهید زنده‌ای! ❄️قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد و گفت: شماره‌اش را بگیرم. وقتی این کار را کردم، دیدم شماره مرا با عنوان «شریک جهادم و مسافر بهشت» ذخیره کرده بود. گفت: از اول زندگی شریک هم بوده‌ایم و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزش‌ترین دارایی‌ام را به خدا می‌سپارم و می‌روم. 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴 🌴
💟 🟡شهید مدافع‌حرم 🌻همسر شهید نقل می‌کنند: رضا می‌دانست که من طاقت دوری‌اش را ندارم. بی­‌نهایت صبور بود. وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! 🌻او اصلا حرفی نمی‌زد. وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­‌رفت سمت در؛ چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌­گرفتم. 🌻او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم. روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل. اصلا دادزدن بلد نبود. 🌸 🌸🌼 🌸🌼🌺
💟 🟡شهید مدافع‌حرم 🌻همسر شهید نقل می‌کنند: رضا می‌دانست که من طاقت دوری‌اش را ندارم. بی­‌نهایت صبور بود. وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! 🌻او اصلا حرفی نمی‌زد. وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­‌رفت سمت در؛ چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌­گرفتم. 🌻او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم. روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل. اصلا دادزدن بلد نبود. 🌸 🌸🌼 🌸🌼🌺
❤️ سرلشگرخݪباݧ‌شھیدعباس‌بابایی 🛩 همیشہ‌ݪباس‌ڪھنہ‌مے‌پوشید‌... آخر‌ سَر اسمش‌ پای لیست‌ دانش‌آموزاݧ ڪم‌ بضاعت‌ رفت ، مدیر‌ مدرسہ‌ دایی‌اش‌ بود هماݧ‌ رو‌ز عصبانے‌ بہ‌ خانہ‌ خواهرش‌ رفت... مادر‌ عباس‌ برادرش‌‌ را‌ پای ڪمد‌ برد و ردیف‌‌ ݪباس‌ها‌و‌ڪفش‌‌های او‌ را‌ نشاݧ‌داد گفت‌ عباس‌مے‌گوید‌ : دلش‌ ر‌ا ندارد پیش‌ دوستاݧ‌ نیازمندش‌اینھا‌ ر‌ا بپوشد🌱 ☀️ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🤲 🙏 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
❤️ 🌹 رضا بی­‌نهایت صبور بود، وقتی بحث‌مان می‌شد، من نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غُر می‌زدم و با عصبانیت می‌گفتم تو مقصری، تو باعثِ این اتفاق شدی! او اصلا حرفی نمی‌زد، وقتی هم می‌دید من آرام نمی‌شوم، می­‌رفت سمت در، چون می‌دانست طاقت دوری‌اش را ندارم، آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه‌ای از من دور باشد، او هم نقطه‌ضعف‌ام را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم، روی پله‌ی جلوی در می‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی، بگو من بیام داخل، اصلا دادزدن بلد نبود. 🌸 شهید رضا حاجی‌ زاده ✍🏻 راوی همسر شهید الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
یادم هست یک بار وصیت کرد وقتی من را گذاشتید توی قبر، یک مشت خاک بپاش به صورتم. پرسیدم: «چرا؟» گفت: برای این که به خودم بیایم. ببینم دنیایی که بهش دل بسته بودم و به خاطرش معصیت میکردم یعنی همین گفتم مگر تو چه قدر گناه کرده ای؟» گفت؛ خدا دوست ندارد بنده‌هایش را رسوا کند. خودم میدانم چه کاره‌ام». "شهید منوچهر مدق" | الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
❤️ سرلشگرخݪباݧ‌شھیدعباس‌بابایی 🛩 همیشہ‌ݪباس‌ڪھنہ‌مے‌پوشید‌... آخر‌ سَر اسمش‌ پای لیست‌ دانش‌آموزاݧ ڪم‌ بضاعت‌ رفت ، مدیر‌ مدرسہ‌ دایی‌اش‌ بود هماݧ‌ رو‌ز عصبانے‌ بہ‌ خانہ‌ خواهرش‌ رفت... مادر‌ عباس‌ برادرش‌‌ را‌ پای ڪمد‌ برد و ردیف‌‌ ݪباس‌ها‌و‌ڪفش‌‌های او‌ را‌ نشاݧ‌داد گفت‌ عباس‌مے‌گوید‌ : دلش‌ ر‌ا ندارد پیش‌ دوستاݧ‌ نیازمندش‌اینھا‌ ر‌ا بپوشد🌱 ☀️ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🤲 🙏 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
❤️ سرلشگرخݪباݧ‌شھیدعباس‌بابایی 🛩 همیشہ‌ݪباس‌ڪھنہ‌مے‌پوشید‌... آخر‌ سَر اسمش‌ پای لیست‌ دانش‌آموزاݧ ڪم‌ بضاعت‌ رفت ، مدیر‌ مدرسہ‌ دایی‌اش‌ بود هماݧ‌ رو‌ز عصبانے‌ بہ‌ خانہ‌ خواهرش‌ رفت... مادر‌ عباس‌ برادرش‌‌ را‌ پای ڪمد‌ برد و ردیف‌‌ ݪباس‌ها‌و‌ڪفش‌‌های او‌ را‌ نشاݧ‌داد گفت‌ عباس‌مے‌گوید‌ : دلش‌ ر‌ا ندارد پیش‌ دوستاݧ‌ نیازمندش‌اینھا‌ ر‌ا بپوشد🌱 ☀️ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🤲 🙏 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
❤️ سرلشگرخݪباݧ‌شھیدعباس‌بابایی 🛩 همیشہ‌ݪباس‌ڪھنہ‌مے‌پوشید‌... آخر‌ سَر اسمش‌ پای لیست‌ دانش‌آموزاݧ ڪم‌ بضاعت‌ رفت ، مدیر‌ مدرسہ‌ دایی‌اش‌ بود هماݧ‌ رو‌ز عصبانے‌ بہ‌ خانہ‌ خواهرش‌ رفت... مادر‌ عباس‌ برادرش‌‌ را‌ پای ڪمد‌ برد و ردیف‌‌ ݪباس‌ها‌و‌ڪفش‌‌های او‌ را‌ نشاݧ‌داد گفت‌ عباس‌مے‌گوید‌ : دلش‌ ر‌ا ندارد پیش‌ دوستاݧ‌ نیازمندش‌اینھا‌ ر‌ا بپوشد🌱 ☀️ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🤲 🙏 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
شهید عبدالکریم اصل غوابش پسرم ۱۹سالش بود و سال اول دانشگاه بود که یک روز به خانه آمد و گفت میخواهم موضوعی را مطرح کنم،میدانم مخالفید ولی من زن میخواهم! من با تعجب گفتم:شماهم از لحاظ سنی و هم شغل و درآمد در سطحی نیستید که ما اقدام کنیم،برای کدام دختر برویم که شرایط شمارا قبول کند؟حالا زود است صبرکن به وقتش... حاجی(شهید) باخونسردی گفت:خانم! کار شما مثل این است که فردی بگوید تشنه هستم و شما بگویی صبر کن۴-۵ سال دیگر به تو آب میدهم،در این میان آن فرد تلف میشود. حاجی گفت: بابا کار خوبی کردی که موضوع را مطرح کردی،چون اگر خدایی نکرده فشاری را تحمل میکردی و یا خطایی بر تو میرفت پای منو مادرت نوشته میشد. خلاصه دست به کار شدیم و خدا هم قسمت کرد و پسرمان ازدواج کرد‌. 🔷🌸 یاد شهدا با صلوات 🌸🔷 🦋اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم 🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج به حق الحسین علیه السلام جانم 🤲 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃