eitaa logo
کمیته خادم الشهداء شهرستان انار
166 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
349 ویدیو
82 فایل
『سلام بر شَہـٰادَتْ ڪه بزرگترین نتیجہ حرکت است』 - الهــے نصیـرمان بـاش تا بصیـر گـردیم - و بصیرمان ڪن تا از مسیر بر نگردیم - و آزادمان ڪن تا اسیـر نگـردیم . . . ! لینک انتقاد ،پیشنهاد،سوال https://abzarek.ir/service-p/msg/1974466
مشاهده در ایتا
دانلود
|اولین اردوی جهادی ایران| 📚 برشی از کتاب ♦️ حضور کاروان امداد روحانیت به مدیریت آیت‌الله خامنه‌ای در زلزله سال ۱۳۴۷ فردوس و اقامت دو ماهه در این شهر را می‌توان اولین اردوی جهادی جوانان انقلابی و پیروان نهضت امام خمینی نامید که مبدأ حرکت‌های جهادی دیگری مانند سیل قوچان، زلزله اسفراین و سیل ایرانشهر گردید. [دوباره‌ فردوس: روایتی از اوّلین‌ اردوی جهادی جوانان انقلابی؛ شهریور ۱۳۴۷] 📌 تهیه‌ی نسخه‌ی فیزیکی کتاب: https://shop.khameneibook.ir/کتاب-دوباره-فردوس 📌 تهیه‌ی نسخه‌ی الکترونیکی کتاب: https://www.faraketab.ir/book/102324-دوباره-فردوس @KhameneiBook
📸 🥀 🌒       🗓چهارشنبه١۴۰۳/۰۶/۱۴ 🚩 هیئت آل‌یاسین "عليهم‌السلام" شهرستان انار خادم الشهدا شهرستان انار (واحد برادران https://eitaa.com/khademshohada_anar
📸 🥀       🗓سه شنبه١۴۰۳/۰۶/۱۳ خادم الشهدا شهرستان انار(واحد برادران ) https://eitaa.com/khademshohada_anar
وقتی گنده‌های داعش از سربازهای ایرانی می‌ترسند 🔹برادر شهید بیضایی تعریف می‌کرد که در یکی از محلات سوریه که اهالی‌اش آن را ترک کرده بودند، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف می‌دوید. رفتیم جلو و پرسیدیم: چه شده؟ گفت که پسرش مجروح است و در خانه افتاده، ولی کسی نیست که کمک کند. 🔹با تعدادی از بچه‌ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین تکفیری‌هاست. هیکل درشت، ریش بلند و لباس چریکی به تن داشت. یک‌گوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود. تا متوجه ما شد، شروع کرد به داد زدن و هر چه از دهانش درآمد نثار ما کرد. 🔹همین طور که داشت فریاد می‌زد یکی از بچه‌ها رفت نزدیکش و توی گوشش گفت: می‌دونی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم. این را که گفت دیگر صدایی از طرف در نیامد! https://eitaa.com/khademshohada_anar
در سال ۱۳۷۲ در ارتفاعات ۱۱۲ فکه مشغول تفحص بودیم. اما چند وقت بود که هیچ شهیدی پیدا نمی کردیم. به حدی ناراحت بودیم که وقتی شب به مقر می آمدیم حتی حال صحبت کردن با همدیگر را هم نداشتیم. تنها کاری که از دستمان برمی آمد نوار روضه حضرت زهرا (س) را می گذاشتیم و اشک می ریختیم. با خودم می گفتم: «یا زهرا؛ من به عشق مفقودین اینجا آمده ام. اگر ما را لایق می دانید مددی کنید تا شهدا به ما نظر کنند و اگر لایق نمی دانید که برگردیم تهران». روز بعد هم بچه ها با توسل به حضرت زهرا (س) مشغول تفحص شدند. در حین کار روبروی پاسگاه بند انگشتی نظرم را جلب کرد. با احتیاط لازم اطراف آن را خالی کردیم و به بدن شهید رسیدیم. در کنار آن شهید، شهیدی دیگر را نیز پیدا کردیم که جمجمه هایشان روبروی هم بود. قمقمه آبی هم داشتند که برای تبرک همه از آن نوشیدیم. وقتی که از داشتن پلاک مطمئن شدیم، با ذکر صلوات پیکرها را از روی زمین برداشتیم. متوجه شدیم که هر دو شهید پشت پیراهن شان نوشته بودند: میروم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم... https://eitaa.com/khademshohada_anar
🕊️روایت گمنامی پس از روزها انتظار رو به آسمان ابری چشمان مادر در قاب درب خانه حاضر شد. در جان مادر سوالی ریشه کرده بود. هر چه میپرسید که شغلت چیست؟!چه‌کاره‌ای؟! پاسخی نمیافت... . _بابات چندوقت پیش رفته بود سپاه اصفهان. چون حدس میزدیم شاید پاسدار باشی. اما گفته بودند کسی به این اسم ندارن. هیچ کس نمیدونه تو کجایی و چه میکنی ...؟ ابرِ چشم مادر باریدن گرفت. _مادر، من هرجا باشم زیر سایه همون آقایی‌م که از بچگی محبتشو به دلم انداختی ! محمود هرکجا که میرفت ردّی از حصور خود باقی نمیگذاشت. جایی را برمی‌گزید که هیچکس اورا نشناسد. °•او لذت گمنامی را با هیچ چیز برابر نمی‌دانست...•° 🥀شهید محمود شهبازی https://eitaa.com/khademshohada_anar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شعر خوانی شهید در وصف حال خود و دوستانش باید گذشـت از این، دنیا به آسـانی باید مهیا شد، از بهر قربانی... سرانجام معشوقه به سامان شد و پس از رشادت های فراوان و چند بار مجروحیت های گوناگون، جانباز سرافراز مرتضی عطایی در ۲۱ شهریور ماه سال ۱۳۹۵ و همزمان با روز عرفه در منطقه لاذقیه به مقام رفیع شهادت نائل آمد و به یاران شهیدش پیوست. 🌷 https://eitaa.com/khademshohada_anar
ا❁﷽❁ا 🗓8 ربیع الاول: سالروز (ع) ⚫️ پریشانی در غم شهادت فرزندش 📖شهادت فرزندم، (ع)، بر من آسان نیست، آنچه از مصیبت بر سرم آوار شده است، حالا سنگینی می‌کند بر شانه‌هایم، صدای استخوان‌هایم را درآورده و قامتم را خم کرده است. هر لحظه به قلبم می‌تازد و من بی‌قرار، در پیِ قراری که او بود. محمدم رفت و من قد راست کردم زیر غمِ نبودنش. مولایم ، شد و من تاب آوردم در اندوه رفتنش، چرا که تکیه‌ام به (ع) بود. دلخوشی‌ام در جوانِ رشیدم خلاصه می‌شد. او برایم همه بود. او به‌ حتم جان من بود که اکنون از رفتنش چنین پریشانم؛ پریشان و زار. چهره‌اش از پیش چشمانم کنار نمی‌رود، آن تبسمِ شیرینش. همه‌جا آکنده از عطر اوست؛ این شهر، این کوچه، این کلون و تمام من، مملو از یادش... 📙 برشی از کتاب: 🖋 به قلم: https://eitaa.com/khademshohada_anar
10.JPG
8.48M
📸 تصاویر باکیفیت از حرم سامرا مناسب تصویر زمینهٔ گوشی و رایانه تصاویر از عتبات عسکری و عباسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ سازمان فوق سرّی امام حسن عسکری علیه‌السلام 🔹امامت امام حسن عسکری علیه‌السلام، مدت کوتاه ۶ ساله‌ای پس از شهادت پدر بزرگوارشان بود. 🔹دوره‌ای سخت که جاسوسی، حکومت نظامی و فشار بی‌امان بر ایشان وجود داشت و امام برای حفظ امنیت شیعیان تصمیم به تاسیس یک سازمان امنیتی و سرّی گرفتند.