*🍀﷽🍀
#داستــان_دنبــــاله_دارداستان واقعی و بسیار جذاب رمان#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا 🍃🌷
#پارت58
همه اموال فروخته شد
اما ما افسردگی گرفتیم
دوتا خونه کنار هم اجاره کردیم
اما خوب دیگه همه مال و منال بابا رفت
مامان و بابای رضا اومدن خونمون .....
و میخواستن منو..
منو بفرستن #کربلا
من 😣😣
#کربلا😣😣
من از #کربلا هیچی نمیدونستم
#کربلا ...
اما چون مامان و بابای رضا بودن نمیتونستم ردش کنم
بعداز جریان شفا گرفتن بابا
خانواده ام تقریبا به من نزدیک شدن
فردا تاریخ سفرمه 😐😐
انگار میخاستم برم #قتلگاه
هیچ ذوق و شوقی نداشتم
هوایی رفتم اول #نجف بعد #کربلا
تو نجف هیچ جا نرفتم حتی حرم
خود حضرت علی(علیه السلام )....
دیگه بقیه جاها که اصلا نرفتم
میرفتم پایین رستوران غذا میخوردم میومدم بالا
تا رفتیم #کربلا 😐😐..
دوروز اول که هیچ جا نرفتم
روز آخر پاشدم رفتم بیرون
رود #فرات دیدم هیچ حسی بهم نداد
یهو به خودم اومدم دیدم #بین_الحرمینم 😭😭
مات و مبهوت به دوتا گنبد طلایی نگاه میکردم 😔😔
یهو #حاج_ابراهیم_همت اون وسط دیدم راه افتادم دنبالش ..
#ادامه_دارد....
✅به کانال توانمندسازی "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍 eitaa.com/rahSalehin