🌙🍃 {گفت :میشود دستهایت را به من قرض بدهی ؟!برای پاک کردن اشکهایم دست کم آورده ام.... #شب_نامه #میم_گ 🙂

{که هم دوست دارم بغلت کنم و هم فرار میکنم... #میم_گ ♥🌱

^^همه چیز داشت خوب پیش می رفت ، تا وارد دنیای آدم بزرگها شدم ! #میم_گ :)

♥🌿 {میخواستم شماره اش را بگیرم ‌، بگویم : میشود قلبم را همانطور که تقدیمت کردم پس بیاوری ؟! همانطور کادو پیچ شده و زیبا ... بدون هیچ شکستگی ،خالی از هر حس دل تنگی کشنده ای. اما! دستهایم از گرفتن شماره ای که خاموش بود ،ناتوان بودند ... #میم_گ

[وقتی موهای بلندش را محکم جمع میکرد بالای سرش یعنی ، کلافگی به جاهای خیلی خطرناکش رسیده !اما، از نظر بقیه فقط ابروهای کمانی اش کشیده تر شده بودند ومیگفتند : خیلی هم بهت میاد ! نمیدانستند که ، آن دختر، اول میرود سراغ موهایش.... و حرصش را روی آن فرفری های غمگین خالی میکند. #کلافگی #میم_گ ....

♥🍃 و گاهی دلم تنگ میشود برای دختر بچه ای که پیراهن آبی به تن داشت و موهایش را بالای سرش جمع کرده بود ،چقدر خوشبخت بود که تنها دغدغه اش این بود که دختر بچه ای که کنارش ایستاده بود چرا به کیک دو طبقه ی تولدش که بدجور هم رویش غیرت داشت ، مدام ناخنک میزند ! #خاطره🌱 #شش_سالگی🌱 #میم_گ.