فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 بازسازی لحظات شهادت زینب کمایی دانشآموزی که با چادرش توسط منافقین به شهادت رسید.
🍂خاطرهای از علاقه زینب به حجاب:
یک روز کنارم نشست و گفت:«مامان، من دلم میخواهد با حجاب شوم.» از شنیدن این حرفش خیلی خوشحال شدم. غیر از این هم انتظار نداشتم زینب نیم دیگر من بود. پس حتما به حجاب علاقه داشت. مادرم هم که شنید خوشحال شد.
کلاس چهارم دبستان با حجاب شد. مادرم سه تا روسری برایش خرید. از آن به بعد روسری سرش میکرد و به مدرسه میرفت.همکلاسی هایش او را مسخره میکردند و اُمل صدایش میزدند. بعضی روزها ناراحت به خانه میآمد معلوم بود گریه کرده است. میگفت:« مامان به من میگویند اُمل.» یک روز به او گفتم:« تو برای خدا حجاب زدی یا برای مردم؟» جواب داد:« خب معلوم است برای خدا!» گفتم:«پس بگذار هرچه میخواهند بگویند"
🍂زینب کمایی دختری عاقل،کوشا، اگاه، مومن و فعال فرهنگی بود که در 14 سالگی فقط به جرم عشق به امام خمینی و انقلاب با چادرش خفه میکنند و این چنین مظلومانه او را به شهادت میرسانند. و اینچنین نشان میدهند آنها حتی از اثرگذاری چادریهای ۱۴ ساله هم هراس دارند.
🔻🔻🔻
✍و چه رنج ها بردند بانوان مومن و عفیفه در زمان شاه مخلوع، برای حفظ ایمان و عقاید و دستورات الهی،برای حفظ حجاب،
و صد افسوس که برخی بانوان ارزش این همه نعمت امنیت در زمان کنونی ندارند...
قدر نعمت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید...
#شهیدزینبکمایی
#حجاب
#چادر
#رژیمسفّاکپهلوی
#ساواک
#منافقین
💯قرارگاه سایبری عَمّار🇮🇷دعوتید👉
هدایت شده از ثامن بابل
حقیقتا باورکردنی نیست
♦️ویراست و توئیت #حجت_الاسلام_راجی و نقل داستانی #حیرت_آور از قساوت قلب شاه ایران
منصور رفیعزاده رئيس پايگاه ساواك در نيويورك و مأمور سيا در کتابWitness"شاهد"در ص216و217 داستان هولناکی از #محمد_رضا_پهلوی نقل می کند:
دربین فعالان ضد شاه،یک معلم تبریزی بود که در صحبتهای عمومیاش،مکرراً القاب بسیار زشتی به شاه نسبت میداد.به همین خاطر،توسط #ساواک بازداشت شد،اما حتی بعد از ضرب و جرحهای شدید، کوتاه نیامد،لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل کرد،در آنجا هم با وجود شکنجه،به نطقهای آتشین خود علیه شاه ادامه داد.
هنگامی که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت:«به جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.»
یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغِ وحش خصوصی او رفتند.تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد،فریاد زد: «خونخوار،مستبد،قصاب!»ناظرین که شوکه شده بودند، گوشهای خودشان را گرفتند تا حرفهای بد مرد زندانی را نشنوند.شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن،آنها مرد را به داخل #قفس_شیرها پرتاب کردند.شیرهای گرسنه بلافاصله مرد را تکه تکه کردند.
شاه فریاد زد:«تو بودی که جرأت میکردی به ما فحش بدهی؟!»
هنگامی که شاه به اندازهی کافی لذت بصری برد،در حال رفتن،رو به نصیری کرد و خیلی عادی گفت:«حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید»
دریافت کامل کتاب
#ایران_قوی