✍و أیّدهم بروحٍ مِنْه ...
وقتی آسمان، مُهر تأیید میزند ؛
چاره میکند تمام ناچاریها و بیچارگیها را ...
و یک نفر ؛
ساده و آرام، در ابهام و ناباوریِ اهل زمین، سرنوشت تاریخ را تغییر میدهد!
🌟 نهالی که #روحالله در هجوم طوفانها کاشت؛
استقامت کرد و تنومند شد،
و ریشههایش تمام زمین را دربرگرفته و بیدار کرده است!
و نزدیک است که زیر خنکایِ سایهی امن آن، فرزند آخرین نبیّ خدا، دولتِ کریمهاش را برپا کند💫.
#امام_خمینی
#Khomeini_TheGreatLeader
@Ostad_Shojae
1_1049485416.mp3
9.91M
#تلنگری
#روحالله کسی است که مژدهی انقلابش، در آیات و روایات، آمده بود!
انقلاب ایران، نقطهی آغازِ ماجرای #سقوط و #ظهور تمدنها بوده و هست...
تا لحظهی ظهور تمدن نوین اسلامی، چقدر فاصله داریم ؟
▪️ویژه رحلت #امام_خمینی (ره)
#Khomeini_TheGreatLeader
@Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتپشتعطشازنامزلالتلرزید...
روحاللھ
! •°.
#صبحتبخیرمولایمن
🏝جمعه شد و روز رؤیت دوست
روز ندبه و عنایت دوست
لبیک بگو به دعوت او
تجدید بکن تو بیعت دوست🏝
⚘اللَّهُمَّ وَ مُدَّ فِي عُمْرِهِ وَ زِدْ فِي أَجَلِهِ وَ أَعِنْهُ عَلَى مَا وَلَّيْتَهُ وَ اسْتَرْعَيْتَهُ وَ زِدْ فِي كَرَامَتِكَ لَهُ
خدایا عمرش را طولانى کن، و بر زندگى اش بیفزاى، و بر آنچه سرپرستی اش دادى، و رعایتش را از او خواستى یاری اش ده، و در کرامتت بر او بیفزاى⚘
📚مفاتیح الجنان،دعای عصر غیبت
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
1_1037761814.mp3
4.14M
ای امام شهیدان، خمینی...
#میثم_مطیعی
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت ۴۴♡ از کتاب #دلتنگنباش♡ #شهیدروحالله_قربانے ♡] بهساعتش نگاه کرد. یک ربعی میشد که نماز تما
قسمت ۴۵♡
از کتاب #دلتنگنباش♡
#شهیدروحالله_قربانے ♡]
روح الله سرش را پایین انداخت.معلوم بود چیزی که میخواهد بگوید برایش سخت است.صدایش را صاف کرد و با لحن آرامتری گفت:«ازتون خواهش میکنم بیشتر فکر کنید.هنوز فرصت هست که توی تصمیم گیری تون تجدید نظر کنید٬هنوز عقد نکردیم ....»
زینب نگذاشت حرفش تمام شود:«تموم شد اقا روح الله.دیگه چه فکری بکنم؟
من به تمام چیزهایی که شما میگید فکر کردم و از خود خدا خواستم که کمکم کنه تحمل کنم.من شما رو با تمام این سختیایی که گفتید ٬انتخاب کردم.
انگار دنیا را به روح الله دادند.جوابش آن قدر محکم بود که جای هیچ حرفی باقی نمیگذاشت٬اما روح الله دوست داشت با او اتمام حجت کند .
-راستش مامانم خیلی به خاطر شغل بابام سختی کشید.بابام یک سال پاکستان بود٬دوسال افغانستان.ما اصلا هیچ خبری ازش نداشتیم.من میدیدم مامانم چقدر سختی میکشه ٬اما همیشه همپای بابام بود و تو تموم سختیا کمکش می کرد.دوست دارم شمام همین جوری باشید.کمک حالم باشید و همراهم.
از جدیت لحن زینب چیزی کم نشده بود:« شما هر چی ماموریت و مسافرت که میخوای برو از نظر من هیچ مشکلی نداره اما به من قول بدین که هر جا میتونید٬منو هم همراه خودتون ببرید.»
-سعی میکنم
یک دفعه روح الله بی مقدمه گفت :«زینب خانوم ؛ من و شما تو این دنیا خیلی با هم زندگی نمی کنیم ٬ اما به امید خدا اون دنیا همیشه با همیم .»
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡]
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت ۴۵♡ از کتاب #دلتنگنباش♡ #شهیدروحالله_قربانے ♡] روح الله سرش را پایین انداخت.معلوم بود چیزی
قسمت ۴۶♡
از کتاب #دلتنگنباش♡
#شهیدروحالله_قربانے ♡]
زینب متعجب برگشت به سمت او و نگاهش کرد.فکر کرد شاید شوخی می کند٬اما اثری از شوخی در صورتش ندید.اصلا نتوانست حرفش را هضم کند .با تعجب پرسید:«منظورتون چیه؟»
روح الله نگاهش نمی کرد.همان طور که با سبزه ها بازی می کرد ٬با لبخند گفت :« حالا بعدا می فهمید.»
اما این جوابی نبود که میخواست.همچنان با تعجب نگاهش می کرد.
روح الله سعی کرد بحث را عوض کند.به سمت چند گربه ای که کمی با فاصله ازشان بودند ٬اشاره کرد «نگاه کنید چقدر گربه اونجاست!»
زینب به سمت گربه ها برگشت.روح الله بلند شد و پاورچین پاورچین به سمت شان رفت.
-چیکار میکنی اقا روح الله؟ول شون کن.
-هیس٬فقط نگاه کن.
آرام آرام نزدیک شان شد .بعد با سر و صدای زیاد دوید سمت شان.گربه ها پابه فرار گذاشتند.زینب خندید«نکن٬گناه دارن حیوونیا.»
روح الله خنده کنان برگشت .دستش را گرفت و بلندش کرد.قدم زنان رفتند پیش خانواده های شان .تاساعت یازده شب که با هم بودند ٬روح الله آن قدر حرف توی حرف اورد که زینب پی حرفش را نگیرد.زینب هم از صبح آن قدر کار کرده بود و مشغله داشت که حرف روح الله از ذهنش رفت.
دو٬سه رو از نامزدی شان میگذشت ٬ اما زینب همچنان همسرش را «اقا روح الله» صدا می کرد.روح الله چندبار از اون خواست تا اقای اول اسمش را بردارد٬اما برای زینب سخت بود.اخر صدایش در امد.
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡]
1_1050006789.mp3
14.05M
🔊 #صوت_کامل
صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب به مناسبت سیودومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)
#امام_خمینی
#جمهوری_اسلامی
#مردمسالاری_دینی
💐🔶💐🔶💐🔶💐
فرازی از زیارت جامعه کبیره:
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْيِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزَّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَأُصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الْأُمَمِ، وَأَوْلِياءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَدَعائِمَ الْأَخْيارِ، وَساسَةَ الْعِبادِ، وَأَرْكانَ الْبِلادِ، وَأَبْوابَ الْإِيمانِ، وَأُمَناءَ الرَّحْمٰنِ، وَسُلالَةَ النَّبِيِّينَ، وَصَفْوَةَ الْمُرْسَلِينَ، وَعِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعالَمِينَ، وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ
🌱🥀🌱🥀🌱🥀🌱
#تماملذتدنیایمنسلامِحسین؏✋❤️
خوشا به من که دست تو پرواز هدیه میکند...
خوشا به تو که عاشقت صدبار گریه میکند
#صلاللهعلیکیااباعبدالله
#عمرتون_حسینی❤️
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
#مظلومیت_امام_زمان
قسمت 3⃣2⃣
❄️ یکی از دوستان خوب امام زمان نقل می کند:
روزی با یکی از افرادی که بصورت ظاهر چهره مقدس مآبانه داشت درباره ظهور امام زمان صحبت می کردیم.
از جمله به ایشان گفتم ما باید مردم را به یاد امام زمان بیندازیم و برای فرج آن حضرت دعا کنیم.
❄️ او دست خود را روی گلویش گذاشت و گفت: امام زمان بیاید و گردن ما را بزند؟؟؟
من خیلی دل شکسته شدم و بغض گلویم را گرفت و با حالت گریه به منزل رفتم و در مظلومیت امام زمان اشک زیادی ریختم و حتی غذا نتوانستم بخورم.
❄️ تا آنکه تقریبا بین خواب و بیداری حضرت ولی عصر را در حالی که محزون بودند دیدم، در همان حال آن حضرت سه مرتبه فرمود: "تهمتم می زنند، تهمتم می زنند، تهمتم می زنند."
❄️ چقدر باید ما بی معرفت باشیم که درباره امام مهربانی که خداوند به او لقب "رحمة للعالمین" داده است اینطور حرف بزنیم و موجب دوری مردم از آن حضرت و ترساندن آنان از ظهور مقدسش گردیم.
📚 راهی بسوی نور
◀️ ادامه دارد...
💐اللهم عجل لولیک الفرج💐
🗓 #حدیث_روز
حضرت امام صادق عليه السلام
إِنَّ المُؤمِنَ يَغبِطُ وَلايَحسُدُ وَالمُنافِقُ يَحسُدُ وَلايَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است كه آرزو كنى آنچه ديگرى دارد، داشته باشى بدون اينكه آرزوى نابودى نعمت ديگرى را داشته باشى و حسد آن است كه بخواهى نعمتى را كه ديگرى دارد، نداشته باشد).
كافى(ط- الاسلامیه) ، ج2، ص307
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 آخرین آمادگی برای ظهور
👈🏻 تا این مسئله را درک نکنیم؛ لایق حکومت امام زمان(عج) نخواهیم شد ...
#استاد_پناهیان
حاج آقا دولابی
کار های خدا را امضا کن. اگر امضا نکنی، غصه ها را خورده ای و همه از کیسه ات رفته است.
اگر دانستیم خدا خیر ما را می خواهد غصه نمی خوریم. کارهایی که او می کند همه برای ما خوب است. پس با اختیار خود آن را امضا کن.
🔶💐🔶💐🔶💐
دنبال بلیطش میگرده بره کنسرت و ورزشگاه شایدم سند آزادی حجابشو گم کرده است.
#انتخابات
🔘 تأثیر رفتار شیعه در نفس و روح امام علیه السلام
🔹امام صادق علیه السلام:
«وقتی شخصی از شما شیعیان باتقوا و راستگو و امانتدار بوده، و اخلاقش با مردم نيكو باشد، دربارۀ او میگویند: ”اين مرد، جعفرىّ مذهب است.“ و من از این مسئله خوشحال میشوم و از ناحیهٔ وی، سرور و شادی در دلِ من پدید میآید.
🔹ولی اگر غیر از این باشد، بر دلِ من، بَلا و گرفتاری و عار و ننگش پديدار مىشود! و دربارهاش میگویند: ”اين اخلاقِ ناپسند، حاصلِ ادب و تربیت جعفر [صادق علیه السلام] است!“»
🔹«فَإنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إذَا وَرَعَ فِى دِينِهِ، وَ صَدَقَ الْحَديثَ، وَ أدَّى الامَانَةَ، وَ حَسُنَ خُلْقُهُ مَعَ النَّاسِ، قيلَ: هَذَا جَعْفَرِىٌّ، وَ يَسُرُّنِى ذَلِكَ وَ يَدْخُلُ عَلَىَّ مِنْهُ السُّرُورُ، وَ إنْ كَانَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ دَخَلَ عَلَىَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ، وَ قِيلَ: هَذَا أدَبُ جَعْفَر.»
📚. الکافی ج 2 ص 636
#امام_صادق❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب شناسنامه ای
چقدر...
کی بوده؟
ای آمدنت مبدأ تاریخ تغزل
تأخیرِ تو برهَم زده تنظیمِ جهان را
#اللهمعجللولیکالفرج
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت ۴۶♡ از کتاب #دلتنگنباش♡ #شهیدروحالله_قربانے ♡] زینب متعجب برگشت به سمت او و نگاهش کرد.فکر ک
قسمت ۴۷♡
از کتاب #دلتنگنباش♡
#شهیدروحالله_قربانے ♡]
روحالله هر وقت فرصت پیدا می کرد به زینب سر میزد گاهی هم که نمی توانست از دانشگاه مرخصی بگیرد تلفن میزد یک روز که خیلی دلش هوای او را کرد تماس گرفت زینب گوشی را برداشت اما سروصدای مهمان هایی که داشتند نمی گذاشت صدای او را بشنود یک گوشش را گرفت و رفت داخل اتاق روحالله گفت چقدر خونتون شلوغه مهمون دارید؟
زینب که به زور صدای او را می شنید گفت آره کلی بچه اینجاست سر و صداشون خیلی زیاده یه لحظه صبر کن این را گفت و در اتاق را بست اما فایده نداشت در کمد دیواری را باز کرد رفت داخل کمد و در را بست خوب الان بهتر شد خوبی به نظرم صدات کمی گرفته است چیزی شده یه دفعه دلم هواتو کرد یه کاری بگم می کنی آره حتما چه کاری کنم برام قران بخون زینب چند لحظه سکوت کرد چی چیکار کنم یعنی چی برام قران بخون یعنی این که برام قران بخون من دوست دارم خانومم برام قران بخون اگر بخونی حالم خوب میشه وای روحالله من نمیتونم خجالت میکشم چی بخونم آخه چرا میتونی بخون هرچی الان به زبونت میاد بخون من آروم میشم اینجوری آخه من بلد نیستم خیلی خوب با صوت بخونم اشکال نداره معمولی بخون زینب در مقابل اصرار او کماورد چشم هایش را بست و شروع کرد به خواندن سوره حمد شمرده شمرده می خواند خواندنش تمام شده بود اما باز روحالله حرفی نمی زد زینب چند بار صدایش کرد تا بالاخره جواب داد من همیشه دوست داشتم خانومم برام قرآن بخونه الان که برام خوندی خیلی آروم شدم
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡]
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت ۴۷♡ از کتاب #دلتنگنباش♡ #شهیدروحالله_قربانے ♡] روحالله هر وقت فرصت پیدا می کرد به زینب سر
قسمت ۴۸
کتاب #دلتنگ نباش
#شهیدروحالله_قربانے
از این به بعد همیشه برام قران بخون .
زینب بغض کرده بود و چیزی نمیگفت خیلی دوستش داشت از اینکه میدیدم میتواند حالش را خوب کند خوشحال بود.
اول خرداد تولد روح الله بود مادر زینب روز قبل با او تماس گرفت و برای ناهار دعوتش کرد روح الله که رسید دست و صورتش را کنار سفره نشست همه دور سفره نشستند و ناهار خوردند مادر خانمش حسابی برای سنگ تمام گذاشته بود بعد از ناهار همه کادوهایشان را دادند وقتی روح الله زینب تنها شدند روح الله گفت:
خیلی قدر خانوادت رو بدون ما تا قبل از فوت مامان مثل شما بودیم همه با هم دوره سفره جمع شدیم با اینکه مامانم بزرگ فامیل نبود اما همیشه همه را دور هم جمع می کرد.
زینب با اشتیاق و حرفهایش گوش می داد
چون مامانم سید بود همیشه عید غدیر غذا درست می کرد همه را دعوت میکرد عید غدیر همیشه مهمون داشتیم همه خونه ما جمع شدن مامانم گفت عید غدیر ثواب داره به دیگران غذا بدیم اما بعد از مادر همه این دوره همی ها جمع شد
باورت میشه زینب !!
که خیلی کم پیش میاد که مثل قبل همه با هم دوره سفره جمع بشیم امروز که ناهار اومدم سر سفره تان یاد اون موقع ها افتادم فکر کنم بعد از این همه سختی که کشیدم خدا تو رو سر راهم قرار داد 🤩
زینب خندید و سرش را پایین انداخت 🙂
سعی میکرد با او همدردی کند به درد دل هایش گوش میکرد و دلداریش میداد سه هفته بعد از صیغه شان رفتند آزمایش بدهند زینب خیلی نگران بود روح الله هم مدام سر به سرش میگذاشت گاهی هم وسط خنده هایش می گفت :
نگران نباشید مشکلی نیست و بهت قول میدم آزمایش دادند آمدند بیرون جواب را به داماد می دادند روحالله نیم ساعتی می شد که رفته بود جواب را بگیرد خیلی نگران و ناراحت بود میترسید مشکلی پیش آمده باشد که روح الله آنقدر طول کشیده هر چه با تلفن همراهش تماس میگرفت جواب نمی داد چند نفری هم که با چشمی گریان از آزمایشگاه بیرون رفتن نگرانی زینب را بیشتر کرد بالاخره روحالله بیرون آمد و سرش پایین بود ناراحت زینب با دیدنش هری دلش ریخت
کجایی پس چی شد چرا ناراحتی؟
روح الله با صدای آرام گفت چی چی شد؟
آزمایش دیگه جواب آزمایش
زینب با صدای گرفته گفت روحالله جواب منفی بود؟
پتی زد زیرخنده
زینب حرص اش گرفته بود اما خندید واقعا که جونم بالا آمد با روح الله همچنان میخندید من که گفت مشکلی نیست الکی اضطراب داشتی...
#ادامه_دارد
[هر روز با #شهید_روحالله_قربانے ♡]