eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
159 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️قدرت خداوند را در این موجود کوچک (زنبور) مشاهده کنیم چگونه این زنبور یک گلوله کوچکی از گِل تهیه کرده و آن رابا دقت و ظرافت به لانۀ خود اضافه می کند !! ⁉️آیا این نشانۀ وجود شعور در حیوانات نیست؟ قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِیۤ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ موسی (ع) گفت: پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه آفرینش او بوده بخشیده، سپس هدایت کرده است! (طه - 50 ) 🌍 که قائل به وبی خالق بودن جهان آفرینش هستند، چه پاسخی در قبال وجود چنین موجودات "هوشمندی" دارند؟! 🌠 اسرار_آفرینش
💠استاد حسین انصاریان ◽️خيلی دقت كنيد قلب شما خانه كيست ؟ 👈همه حرف اينجا ست 👈ساكن قلبت را پيدا كن 👈مطلب برايت روشن می شود
9.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎙داستانی از زبان مرحوم رحمه‌الله 🖋هَلْ إِلَيْكَ يَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقَى ای پسر احمـد آیا راهی هست که تو را ملاقات کنم؟... 🛑 فقط با ذکر ۱۴ صلوات برای امام زمان عج مجاز است
【🌿📨】 اگر میخواهید نامِتان در زمره دوستانِ خدا ثبت شود: به کسی که به شما بدی میکند، نیکی کنید! از کسی که به شما ظلم میکند، دَرگذرید! و به کسی که از شما روی بر می‌گرداند، سلام کنید! - تحف‌العقول/مواعظ‌المسیح
1_1108667582.mp3
9.33M
۲۶ ✨ ▫️هر کدام از " أین " هایِ دعای ندبه، یک زنگ بیدارباش است؛ برای آنانکه قصدِ رسیدن به خیمه‌ی امامشان را کرده‌اند! ✘ محال است بتوان در رکاب امام معصوم طاقت آورد و ایستاد اگر؛ این " أین " ها، در نَفْسِ تثبیت نشده و کنترل نفس انسان را بدست نگیرند! ▫️چگونه می‌توان چنین اتفاقی را ممکن کرد؟ 🎤 @Ostad_Shojae
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🏝فرازی از #عطردل‌آرای‌غدیر (۲۹) ⚘بخشی‌از‌خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر⚘ 💎 ا
🏝فرازی از (۳۰) ⚘بخشی‌از‌خطبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر⚘ 💎 مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّما أَکْمَلَ الله عَزَّوَجَلَّ دینَکُمْ بِإِمامَتِهِ. فَمَنْ لَمْ یَأْتَمَّ بِهِ وَبِمَنْ یَقُومُ مَقامَهُ مِنْ وُلْدی مِنْ صُلْبِهِ إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ وَالْعَرْضِ عَلَی الله عَزَّوَجَلَّ فَأُولئِکَ الَّذینَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ (فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ) وَ فِی النّارِهُمْ خالِدُونَ، (لایُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَلاهُمْ یُنْظَرونَ) 💠 هان مردمان! خداوند عزّوجلّ دین را با امامت علی تکمیل فرمود. اینک آنان که از او و جانشینانش از فرزندان من و از نسل او - تا برپایی رستاخیز و عرضه ی بر خدا - پیروی نکنند، در دو جهان کرده هایشان بیهوده بوده در آتش دوزخ ابدی خواهند بود، به گونه ی که نه از عذابشان کاسته و نه برایشان فرصتی خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۳۵ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے روح‌الله نگاه بهت آلود زینب را که دید، گفت
ادامه قسمت۱۳۶ از کتاب آن روز وقتی برگشتند خانه، روح الله خواست حال و هوای زینب را عوض کند. به آشپزخانه رفت و گفت:« خیلی دلم آب هویج میخواد. آبمیوه گیری کجاست؟» _بالای کابینته، الان میام برات درست می کنم. نه نمی خواد، تو صبر کن ببین چه آب‌هویجی برات درست کنم! _پس یه چیزی زیر آب‌میوه‌گیری پهن کن یه، وقت نریزه. زینب مشغول جمع و جور کردن بود که صدای ترکیدن چیزی آمد. _ صدای چی بود؟ چی شد؟ تکه های خرد شده هویج همه جا ریخته بود. زینب به صورتش زد« روح الله وسایلم، فرش، در و دیوارا، چه کار کردی آخه؟!» روح الله که سر و صورتش پر بود از تکه های نارنجی هویج گفت درش رو خوب نبستم ترکید تیغه اش هم شکست. با این آبمیوه گیری که مامانت خریده! چرا اینجوریه؟» زینب که هم خنده اش گرفته بود و هم از کثیفی خانه حرص می خورد، گفت:« آهان! الان مقصر مامان منه؟ بیا، بیا لباست رو عوض کن. ببین چه بلایی سر خونه و زندگی آوردی! گفتم صبر کن خودم بیام.» روح الله که هویج ها را از سر و صورتش پاک می کرد، گفت:« چیزی نیست! خودم همه رو برات جمع می کنم.» _دستت درد نکنه، شما فقط کار نکن، من ممنونت میشم. تا لباسهایش را عوض کند زینب بیشتر خانه را تمیز کرد اما تکه های هویج همه جا پخش شده بود. در حین تمیز کردن، روح الله ادای خودش را درآورد که چه جوری آبمیوه گیری پرت شد. می گفت و می خندید. زینب از یک طرف هویج ها را جمع می‌کرد و از طرفی به ادعاها و کارهای او می خندید. خانه که تمیز شد روح الله گفت «اشکال نداره، فردا میام دنبالت بریم برای خونمون چند تا گلدون بخریم، از همونجا برات آب هویجم می خرم.» چون بالکن نداشتند، قرار شد فقط دو تا گلدون بخرند. اما وقتی چشمشان به آن همه گلدان‌های شمعدانی، یاس، حسن یوسف و... افتاد هشت تا گلدان خریدند. روح الله عاشق گلدانهای سفالی بود. به زینب می گفت:« این گلدونا منو یاد خونه مادربزرگم میندازه.» [هر روز با
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ادامه قسمت۱۳۶ از کتاب #دلتنگ‌نباش #شهید_روح‌الله_قربانے آن روز وقتی برگشتند خانه، روح الله خواست ح
ادامه قسمت ۱۳۷ از کتاب و یک دسته بزرگ گل رز سفید هم برای زینب خرید. با هر زحمتی بود گلدانها را به خانه آوردند. برای خرید همین چند گلدان، کلی خوشحال بودند. زینب گل های رز را در آب گذاشت و به روح‌الله گفت:« حالا این همه گلدون ای که خریدیم را کجا بزاریم؟» روح الله با چشم، خانه را دوره کرد. به میز ناهارخوری که رسید، گفت:« رو میز بچینیم. ما که همیشه سفره می‌اندازیم، حداقل این جوری ازش استفاده کنیم.» زینب قبول کرد و با هم مشغول چیدن گلدان ها روی میز شدند. هر روز به آنها می رسیدند. اگر گل یکی از گلدان ها در می آمد، اینقدر خوشحال می‌شدند که انگار فرزندشان به دنیا آمده است. با همین خوشی های به ظاهر کوچک، کلی احساس خوشبختی می‌کردند. زینب قبل از آمدن روح الله، تمام کارهایش را می‌کرد. وقتی روح الله می‌آمد با هم غذا می خوردند و حرف می زدند. روزهایی که زینب درس و امتحان داشت، به اتاق می رفت و درس می خواند. روح الله هم که به تازگی چشم هایش آستیگمات شده بود، عینکش را می‌زد و مشغول خواندن جزوه ها و کتاب های نظامی اش می شد. یکی از تفریحات شان این بود که با هم بروند بازار بزرگ. کمی که می گشتند و خرید می کردند، موقع نماز می‌رفتند مسجد بازار و نماز می خواندند، ناهارشان را در یکی از رستوران های آنجا می خوردند و به خانه بر می گشتند. گاهی هم به حرم شاه عبدالعظیم حسنی می‌رفتند. سه3⃣ ماهی از زندگی مشترکشان می‌گذشت که پدر روح الله پیشنهاد داد تا با هم به مشهد بروند. برنامه یک سفر چهار روزه را چیدند و با قطار راه افتادند.وقتی رسیدند، ساعت حدود هشت صبح بود. هنوز از قطار پیاده نشده بودند که گوشی زینب زنگ خورد. روح الله داشت به پدرش کمک می‌کرد تا ساکها را از قطار پایین بیاورند. وقتی صحبت زینب تمام شد، پرسید:« کی بود؟» زینب با ناراحتی گفت:« یکی از دوستام بود. گفت با چند تا از بچه های دانشگاه آمدن مشهد، میخوان جمع شن دور هم. گفت تو هم اومدی بیا پیشمون. اما گفتم من با پدر شوهرم اینا اومدم، نمیتونم بیام.» _ خوب چرا گفتی نمیایی.میبرمت. _ نه زشته! حالا با بابات اینا امدیم، من برم پیش دوستام؟! [هر روز با
27.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏝 🏝 موضوع⬅️ مادران 👈قسمت دوم👉 ⚘سلسله برنامه های نصرت،در چند جلسه ،به بررسی تنوع و گوناگونی نصرت امیرمومنان علیه السلام می پردازد. آن‌که دانشجوست،یا بانوی خانه دار،یا حاکم جامعه یا پدر و یا دانش آموز،چه بکند نصرت مولا علی کرده است،در این کلیپ‌های کوتاه بحث می شود.⚘
1_1108841675.mp3
8.69M
🎙بشنوید | صوت کامل بیانات امروز رهبر انقلاب پس از دریافت نوبت دوم واکسن ایرانی کرونا. ۱۴۰۰/۰۵/۰۱