#امام_صادق عليهالسلام میفرمایند:
«الصَّلاةُ مِن اللهِ عَزَّوَجَلَّ رَحمَةٌ، وَ مِن الملائِكَةِ تَزكِيَةٌ، وَ مِِن النّاسِ دُعاءٌ.»
صلوات از جانب حقتعالی به معني نزول رحمت، و از سوی فرشتگان به معني ستايش و تمجيد، و از سوی انسانها به معني دعا ميباشد.
📖بحارالأنوار/جلد۹۱/ص۵۵
#روایت
#صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : توبه ای که کریمانه پذیرفته شد!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_رفیعی
•°🌱
#السلامعلیکیاعلےبنموسےالرضاع❤️
فرقے نمیکند دمِ مرقد بایستد
یا اینکه در مقابل گنبد بایستد
بعد از سلام و عرضِ ادب سمتِ ڪربلا
با احترام سمتِ تو باید بایستد....
#تربیت_فرزند
سر باز زدن چندباره ی مادر از پدر، کافی است تا به فرزند بیاموزد که میتوان در مقابل مدیر خانه ایستاد.
👈 اگر مادر به وسیله سر باز زدن از مدیریت پدر به خواسته خویش رسید، فرزند میآموزد که باید برای رسیدن به خواستهها، مانند مادر عمل کرد.
از همین رو، سرپیچی از دستور پدر را یک کار لازم و ضرور به حساب میآورد، نه کار زشت و ناپسند.
🔶دکتر سید کمال حسینی یمین
1_1150228020.mp3
2.58M
🌸💫بسمالله الرحمن الرحیم 💫🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
✅ اثرات چهارگانه اتصال به اهل بیت علیهم السلام
💧قطره دریاست گربادریاست
☀️اثرات چهارگانه ی وصل به دریای نور اهل بیت علیهم السلام
1-طیب خلق
2-طهارت نفس
3-تزکیه
4-کفاره گناهان
♥️السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
🌸اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم الشریف و اهلک اعدائهم اجمعین 🌸
فقط در مکتبِ حسین است؛
که سه سالهای نگران معجر میشود . . !
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#زمان_ظهور قسمت هفتم ⬅️ هنگام ظهور ، توسط حضرت ولیعصر(عجل الله فرجه)، در شهر کوفه 👈 ابلیس به قتل
#زمان_ظهور
قسمت هشتم
⬅️ در زمان ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) 👈 مردم به کف دست خود نگاه میکنند و با امام زمان صحبت میکنند.
📚 مکیال المکارم
✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت49 باز هم امید بود که حسین را از گذشته بیرون کشید؛ این بار خبرش کاری بود:
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت50
بعد از چند لحظه مکث، کمیل دوباره گفت:
- حاجی اومد بیرون. چندتا جعبه هم دستشه، گذاشت توی ماشینش. من میرم دنبالش.
حسین: خدا به همراهت.
صدای عباس شنیده شد که:
- حاجی، شیدا و صدف با یه پسر از خونه اومدن بیرون. سوار یه ماشینن. چکار کنم؟ برم دنبالشون؟
حسین: برو؛ ولی حواست باشه به قرارت با اون یارو مجید هم برسی. درضمن، عکسشونو بفرست برام.
عباس: چشم.
حسین: دستت درد نکنه. ببینم، دیشب تاحالا کسی نرفته توی خونه؟
عباس: نه. این پسره حتما دیشب تا حالا توی خونه بوده. تازه حتماً مجید هم داخل خونهس.
حسین لبهایش را روی هم فشرد. این کمبود نیرو بدجور دستش را بسته بود. رو کرد به خانم صابری:
- شما آماده باشین، برید به موقعیت عباس. از اینجا به بعد فعلا ت.م صدف و شیدا با شما باشه.
صابری ایستاد، چادرش را مرتب کرد، با صدای محکم و مصممش «چشمی» گفت و از اتاق خارج شد.
در این یک ساعت، گزارشهای صابری، حسین را نگرانتر میکرد؛ مخصوصا وقتی که گفت ماشین حامل شیدا و صدف وارد دانشگاه صنعتی شده و به طرف خوابگاه دخترانه رفته است. نه شیدا و نه صدف، هیچکدام دانشجوی آن دانشگاه نبودند؛ پس حضورشان چه معنایی میتوانست داشته باشد؟
امید گزارش استعلام چهره پسرِ داخل ماشین را بلند برای حسین خواند:
- شاهین دهقانی، دانشجوی کارشناسی رشته مکانیک دانشگاه صنعتی. هیچ سوء سابقه کیفریای نداره؛ اما توی تشکلِ... فعال بوده. وضع مالی خانوادهش هم خوبه و پدرش کارخونهدار هست.
حسین: خط مجید رو چی؟ استعلام گرفتی ببینی به اسم کیه؟
امید: بله. به اسم خودشه، این نشون میده که خیلی حرفهای نیست. مجید هم دانشجوی همون دانشگاهه؛ ولی خانوادهش از طبقه متوسط هستن.
حسین متفکرانه دستش را زیر چانهاش زد و زمزمه کرد:
- یکی دوتا آدم حرفهای، دارن چندتا غیرحرفهای رو هدایت میکنن و ازشون استفاده میکنن. اینطوری خیلی راحتتر میتونن ردهاشونو پاک کنن و بجای این که درگیر تسویه حساب درونسازمانی بشن، هرکسی که پاکسازی میشه رو به اسم شهید جلوی نظام عَلَم میکنن. ببین کِی بهت گفتم امید!
امید شانه بالا انداخت و لیوان کاغذی چای را برای حسین پر کرد:
- والا ما که به اندازه شما از این چیزا سر درنمیاریم حاجی... ولی خب حکماً همینطوره!
صابری روی خط بیسیم آمد. صدایش منقطع بود؛ گویا نفسنفس میزد:
- قربان سوژهها همین الان خیلی راحت وارد دانشگاه شدن! نمیدونم چطوری شد که حراست انقدر راحت راهشون داد.
حسین: شما چکار کردی خانم صابری؟
صابری: من از ماشین پیاده شدم، خواست خدا بود چندتا از دخترهای دانشجو هم میخواستن برن داخل، منم خودم رو انداختم پشت سرشون و رفتم تو؛ ولی الان ماشین ندارم.
حسین: چرا نفسنفس میزنی؟
صابری باز هم نفس گرفت:
- ماشین ندارم دیگه، پیاده دارم دنبالشون میرم.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت50 بعد از چند لحظه مکث، کمیل دوباره گفت: - حاجی اومد بیرون. چندتا جعبه هم
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت51
حسین: خدا خیرتون بده. فقط مواظب باشید لو نرید.
صابری: چشم.
حسین داشت با خودش فکر میکرد چطور ممکن است دو نفر ناشناس، بدون کارت دانشجویی وارد دانشگاه شوند و حراست هم اعتراضی نکند؟ امید از چهره حسین این سوال را خواند و به سوالِ نپرسیدهاش پاسخ داد:
- قربان احتمالاً کارت دانشجویی جعلی داشتن. الان هم فصل امتحاناته، چون دانشگاه از شهر دوره، خیلی از دانشجوها با این که خوابگاهی هم نیستن میرن خوابگاه با دوستاشون درس بخونن و همونجا میمونن. پس خیلی غیرعادی نیست که شیدا و صدف هم همچین بهونهای داشته باشن.
حسین سرش را بالا آورد و با چشمانی گشاد شده پرسید:
- تو اینا رو از کجا میدونی؟
امید: خودمم توی همون دانشگاه درس خوندم حاجی!
حسین سر تکان داد و خیره به نقشه دانشگاه، گفت:
- اینا یه برنامه حسابی برای دانشگاه دارن و معلوم نیست تاحالا چندتا مثل شیدا و صدف رو وارد دانشگاه کردن به این بهونه. راستی از عباس خبری نشد؟
تا اسم عباس را آورد، صدای عباس را از بیسیمش شنید:
- حاجی جان کمیل اینجا چیکار میکنه؟
حسین با شنیدن این جمله، ناگهان از جایش بلند شد و ایستاد. صدایش ناخواسته کمی بالا رفت:
- یعنی چی؟ کمیل چرا اونجاست؟ مطمئنی خودشه؟
عباس از لحن حسین جا خورده بود. دوباره نگاهی به اطرافش انداخت و گفت:
- مطمئنم خودشه! درسته که فاصله داره؛ ولی من میشناسمش! یه پسره اومد در خونه و چندتا جعبه از ماشینش درآورد و رفت تو، پشت سرش هم کمیل!
حسین فهمید همان پسری که احتمال میرفت حسام باشد، باغ بهزاد را به مقصد همان خانه ترک کرده و احتمالاً چیزی که عباس باید به دانشگاه ببرد، همان جعبههاست.
عباس که متوجه سکوت حسین شده بود، دوباره پرسید:
- جریان چیه قربان؟
حسین دوباره شقیقههایش را ماساژ داد. این که معلوم نبود چه اتفاق شومی در دانشگاه صنعتی بیفتد، عذابش میداد. با توجه به گزارشی که کمیل از تجهیزات داخل خانه داده بود، میتوانست حدس بزند اتفاق وحشتناکی در پیش است. صدایش خستهتر از قبل بود؛ اما محکمتر و بلندتر:
- عباس جان، من نمیدونم؛ ولی اون جعبهها نباید به دانشگاه صنعتی برسه. یه فکری بکن، چه میدونم تصادف کن... یا هرچی...
ادامه دارد.
1_1169289211.mp3
9.59M
#تلنگری #اربعین ۳
🏳 لحظه باشکوه و عاشقانه ملاقات با خدا پس از مرگ،
💥 با یک غفلت بزرگ که اغلب ما به آن مبتلا هستیم به لحظهای پر از شرمساری و خجالت تبدیل میشود!
🔺در اربعین امسال، یکبار دیگر دری برای تبدیل این غفلت به فرصت وجود دارد...
اگر آن را دریابیم!
#Arbaeen2021
#Hussain
#مقام_معظم_رهبری 🎤
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
#خانواده_مهدوی
دو نوع زن وجود دارد:
⭕️ زنانی که در اوج امنیت می جنگند، برای برداشتن تکه ای پارچه از سرشان!
✅ و زنانی که زیر بمباران می گردند ،به دنبال همان یک تکه پارچه برای حفاظت از شرافتشان...
🌷 آیت الله جوادی آملی میفرماید:
🔶حرمت زن، نه اختصاص به خود زن دارد،
نه مال شوهر و نه ویژه برادران و فرزندانش می باشد.
💢 همه ی اینها اگر رضایت بدهند،
"قرآن" راضی نخواهد بود،
چون حرمت زن و حیثیت زن به عنوان "حق الله" مطرح است.
حجاب زن حقی است الهی
عصمت زن حق الله است.
✅ زن به عنوان امین حق الله، از نظر قرآن مطرح است.
- زن باید این مسئله را درک کند که حجاب او تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم!
🔸 حجاب زن مربوط به مرد نیست تا مرد بگوید من راضیم!
🔺 حجاب زن مال خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت دهند...
✅ حجاب زن حقی الهی است...
____◇___•🦋•___◇___
____◇___•🦋•___◇____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 چقدر به این جمله فکر کردیم؟
🔹 استاد مسعود عالی
#درس_اخلاق
دࢪزنــدگۍبہدنبالڪسانۍحرڪتڪنید
ڪههرچہبھجنبھهایخصوصۍترزندگۍ
ایشاننزدیكشوید
ایمانرابیشترمیبینید📮
•شهیدبہشتے•
1_1160122996.mp3
10.92M
#خانواده_آسمانی ۱۹
🔅روابط ما با اهل بیت علیهمالسلام در قالب دو چارچوب تعریف می شود؛
۱. رابطه حقیقی
۲. رابطه حقوقی
خداوند بر اساس هر یک از این روابط،
سلسله وظایفی را برای ما مشخص کرده است،
💥 که اگر با هدف خداوند و حقیقت این روابط آشنا نباشیم
نه دینداریمان پذیرفته میشود و نه انسانیتمان!
#استاد_شجاعی 🎤
#حجتالاسلام_میرباقری
@Ostad_Shojae
🖊 #آیت_الله_کوهستانی(ره):
🔻به زیارت هیچ امامی مُشرّف نشدم ، مگر آن که اولین سؤال و حاجت من از آن امام این بود که در حال احتضار و مرگ مرا یاری نماید و دستم را بگیرد.
یک ضرب المثل هست که میگوید «کلمهها میتوانند شما را بکشند.» «حرّک زائر» داریم تا «حرّک زائر»! یکی توی کربلا میشنوی و یکی توی بقیع. آن حرّکها برای ایناست که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرّکها برای این است که غربتافزایی کند.
خیلی حرف است که یکی با چوبپر لطيف و رنگی آرام بزند روی شانهات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرّک زائر» و بزند زیر دوربینت.
اربعین#
#کربلا
#مشایه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورۍ
-یهسلامازراهدور
-منونزدیڪمیکنهبهڪربلا🕊
سیزده روز تا اربعین
#اللهم_الرزقنا_کربلا
#اربعین
حجت الاسلام والمسلمین رحمانی شهادت امام حسن ۱۴۰۰-۱.m4a
29.48M
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رحمانی
قسمت اول
🏴🏴🏴🏴🏴
مراسم شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴
✴️هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
حجت الاسلام والمسلمین رحمانی شهادت امام حسن ۱۴۰۰-۲.m4a
29.86M
سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین رحمانی
قسمت دوم
🏴🏴🏴🏴🏴
مراسم شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴
✴️هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
شهادت جانسوز امام حسن مجتبی علیه السلام
🏴🏴🏴🏴🏴
✴️هیئت خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
#صبحتبخیرمولایمن
🏝سپیده از افق انتظار
طلوع کرده است...
شهر، اما سرد و یخزده
در غباری از ترس و مرگ و بیماری فرو رفته...
وحشت بر دلها سایه انداخته و گوشها و قلبها از شنیدن خبرهای تلخ و دهشت زا انباشته است...
میان اینهمه غم ، تنها شما آن حال خوبید که میخوانمش ...
تنها شما آن دعای مستجابید که بر لب دارم...
تنها شما آن طبیبید که اکسیر نجات در سینه دارید...
تنها شما آن راه نجاتید که از غم رهایمان میکنید...
خدا شما را برساند....🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج