هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت57 حسین نفسش را بیرون داد و سرش را روی میز گذاشت. پس انتخابش درست بود. خی
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت58
دندانهای مرد روی هم ساییده میشدند و تندتر نفس میکشید. بشری که دید دقیقاً روی نقطه ضعف مرد دست گذاشته است، بیشتر عصبانیاش کرد:
- شماها یه مشت بدبختِ ترسویید. انقدر بدبخت که عرضه ندارید رو در رو بجنگید، یواشکی میاین میکُشین و درمیرین. حتی به همفکرهای خودتون هم رحم نمیکنین!
از روی نفس کشیدن مرد میفهمید چقدر عصبانیست؛ حتی دستش هم میلرزید و بشری این را از لرزش لوله اسلحه تشخیص میداد. وقتی این لرزش را احساس کرد، فهمید زمان ضربه است. حتی وقت برای گفتن ذکر هم نداشت، در ثانیهای با پاشنه پایش به ساق پای مرد کوبید. نیمپوتینهای نظامی بشری انقدر سنگین بودند که مرد از درد به خودش بپیچد و بشری وقت داشته باشد دستش را بر اسلحه مرد بگذارد و با تمام قدرتی که داشت، اسلحه را بکشد و سرش را به عقب پرت کند. قد بلند بشری با قد مرد برابری میکرد و وقتی سرش از پشت به صورت مرد خورد، دهان و بینی مرد پر از خون شد. ناله مرد به هوا رفت و جریتر از قبل به بشری حمله کرد؛ اما این بار نه سلاح داشت و نه حواسِ جمع، برعکس بشری.
بشری که دید مرد با قدمهایی نامتعادل به طرفش برگشته، لگد دیگری نثار سینه مرد کرد و مرد به عقب راند. حالا دیگر برای فرار کردن هم وقت نبود؛ بشری باید تا آخر میایستاد. مرد دوباره هجوم آورد و دستش را بالا برد؛ اما بشری دست مرد را در هوا گرفت و پیچ داد، انقدر فشار آورد و دست مرد را به سمت عقب چرخاند که مرد خم شد و فریاد زد. بشری از فرصت استفاده کرد و با زانو چند ضربه مهلک به شکم مرد زد، طوری که مرد نتوانست راست بایستد. بشری به زدن ادامه داد؛ انقدر که مرد بیفتد. خود بشری هم خسته شده بود؛ ضربه زدن به جثه سنگین مرد انرژی زیادی میخواست. وقتی مرد بر زمین رها شد، بشری طوری نوک پوتینش را به گیجگاه مرد زد که مرد بیهوش شد.
نفس عمیقی کشید و به درخت پشت سرش تکیه داد. چندبار سرفه کرد و خم شد. از گوشه دهانش خون بیرون ریخت. وقت نداشت به درد کمر و قفسه سینهاش فکر کند، دستان مرد را با دستبند بست و به حسین بیسیم زد:
- قربان... ضارب رو... گرفتم... الان بیهوشه... زودتر... یکی رو... بفرستید... ببردش... .
و در امتداد بلوار قدم برداشت. نباید شیدا و صدف را از دست میداد. دیگر خودروشان را نمیدید. حسین پرسید:
- دخترها چی؟ دنبالشون رفتی؟
بشری: مزاحم داشتم... قربان... همون ضارب... درگیر شدم... نشد... دنبالشون... برم... .
حالا بشری داشت تلوتلوخوران میدوید؛ بیتوجه به درد و تنگی نفس و سرفههای خونی.
حسین از روی صندلیاش بلند شد و به تصویر تمام دوربینها نگاه کرد. ناامیدانه دنبال خودروی شیدا و صدف میگشت که ناگاه امید گفت:
- قربان، تو کوی اساتید پارک کردن. از دانشگاه خارج نشدن، فکر کنم میخوان صبر کنن بگیر و ببند گارد ویژه تموم بشه!
حسین زیر لب گفت:
- پس این کمیل کدوم گوریه؟
صدایش را بالاتر برد که بشری بشنود:
- خانم صابری، برگرد موقعیت ضارب، کمیل میاد ضارب رو تحویل بگیره.
بشری: چشم قربان.
بشری راه رفته را برگشت؛ بیآن که گله کند. مرد هنوز بیهوش بود. نور چراغ خودرویی که از انتهای بلوار به سمتش میآمد، چشمانش را زد. راننده را تشخیص نمیداد؛ درنتیجه اسلحهاش را آماده شلیک کرد و پشت درخت پنهان شد.
ادامه دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت58 دندانهای مرد روی هم ساییده میشدند و تندتر نفس میکشید. بشری که دید د
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت59
ماشین در فاصله یکی دو متریاش ایستاد. بشری بخاطر نور چراغهای جلو، نمیتوانست راننده را ببیند. راننده پیاده شد؛ ولی پشتش به بشری بود. داشت با کسی حرف میزد:
- حاجی کسی اینجا نیست! مطمئنید همینجاست؟ چشم...چشم...میگردم.
و برگشت. حالا بشری میتوانست صورتش را زیر چراغهای بلوار ببیند. کمیل بود؛ با رد خونی که از بالای ابرو تا گونهاش کشیده شده بود و نشان از درگیری داشت. بشری از پشت درخت بیرون آمد، یک دستش را به درخت تکیه داد و با صدای کمرمقش فریاد زد:
- آقا کمیل!
کمیل تازه بشری را دید و به سمتش قدم تند کرد:
- خانم صابری! آسیب دیدین؟
بشری سر تکان داد و با دست به مرد که پشت جدول افتاده بود اشاره کرد:
- من خوبم، اون رو باید بیاریم داخل ماشین!
کمیل امتداد دست بشری را گرفت تا رسید به مرد که با سر و صورت خونین و دست بسته، افتاده بود روی زمین. ناباورانه به مرد و بعد هم به بشری نگاه کرد. چطور توانسته بود از پس این غول بیابانی بربیاید؟ بشری که تعجب کمیل را دید، دوباره نهیب زد:
- زود باشین دیگه! الان یکی میاد میبینه، شر میشه!
کمیل به خودش آمد. مرد کاملا بیهوش بود؛ درنتیجه کمیل چارهای پیدا نکرد جز آن که او را روی دوشش بیندازد و بیاورد. هیکل درشت مرد در حالت بیهوشی سنگینتر بود و نفسهای کمیل را به شماره انداخت. بشری در عقب را باز کرد تا کمیل، مرد را روی صندلیها بیندازد. کمیل عرقش را پاک کرد و غر زد:
- چقدر سنگین بود نامرد! حالا این کیه؟
بشری انگار سوال کمیل را نشنید:
- چشمبند دارید بزنیم به چشماش؟
کمیل: آره. الان میارم.
بشری زیر لب تشکر کرد و جلو نشست. صدای حسین را شنید:
- خانم صابری، موقعیت دخترها رو براتون میفرستم، با کمیل برید دنبالشون.
بشری: چشم.
حسین: فقط مطمئنید حالتون خوبه؟
بشری: بله. آسیب...جدی...نیست... .
حسین: امیدوارم. یا علی.
کمیل پشت فرمان نشست و چشمش به بشری افتاد که چشمش را بسته بود و لبهایش را روی هم فشار میداد. مانتو و مقنعه مشکیاش خاکی بودند. دستان مشت شده و فشار سرش به پشتی صندلی هم به زبان بیزبانی درد را فریاد میزدند. کمیل دستمال کاغذیای از جلوی داشبورد برداشت و به بشری داد:
- حالتون خوبه؟
بشری دستمال را گرفت، سرش را به نشانه تایید تکان داد و خون دهانش را پاک کرد. به بیرون خیره شد و شیشه را پایین داد؛ احساس خوبی نداشت. کمیل به سمت موقعیتی که حسین فرستاده بود راه افتاد و پرسید:
- نمیخواید بگید این کیه؟
بشری بدون این که نگاهش را از بیرون بردارد گفت:
- یه مزاحم.
کمیل: یه مزاحم مسلح؟
بشری این بار برگشت و نگاه تندی به کمیل کرد. میخواست به کمیل بفهماند دوست ندارد به سوالهای اضافی جواب بدهد؛ این کار را خلاف سلسلهمراتب سازمانی میدانست. کمیل تیزی نگاه بشری را که دید، دیگر حرفی نزد.
#ادامه_دارد
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی استاد شهریار در محضر مقام معظم رهبری
«۲۷شهریور روز بزرگداشت استاد شهریار»
💠 زنهای ورزشکار ما ثابت کردند حجاب مانع درخشش زنان نیست
💠رهبر انقلاب در دیدار قهرمانان المپیک و پارالمپیک ایران در بازیهای ۲۰۲۰ توکیو: زنهای ورزشکار ما در این نوبت مسابقات جهانی و نوبتهای قبل هم همینطور ثابت کردند که حجاب اسلامی مانع درخشش نیست کما اینکه ما در میدان سیاست هم این را ثابت کردیم، در میدان علم هم این را ثابت کردیم، در میدانهای مدیریتی هم این را ثابت کردیم، در میدانهای ورزشی هم شما ثابت کردید.
💠حجاب مانع درخشش زنان نیست برخلاف تبلیغات دشمنان و فریفتگان به حرفهای دشمنان که راجع به حجاب چیزهایی را میگفتند و میبافتند و منتشر میکردند. این حجاب شما به زنهای کشورهای مسلمان دیگر هم روحیه داد. من شنیدم زنهای ورزشکار بیش از ده کشور مسلمان دیگر در این سالها با حجاب در میادین بینالمللی ورزش ظاهر شدند. این کارها معمول نبود این کار را شما کردید. بعنوان قهرمان و ورزشکار ایرانی این کار را کردند این راه را باز کردند.
حالا که بدون پذیرش FATF به #پیمان_شانگهاي پیوستیم معنی این سخن رهبری که گفتند:"اگر جریان تحریف شکست بخورد،جریان تحریم هم شکست خواهد خورد" را بهتر می توان درک کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
📹 پیروزی قریبالوقوع تمدن انسانی، بر حکومت شیطان !🌟
#InternationalDayOfPeace
#Arbaeen2021
instagram.com/ostad.shojae1
💢 #لوح | رهبرانقلاب: #شهریار، شاعر حق پرست، پارسا و صادق بود كه حاضر نشد كالای شعرش را به كسی بفروشد
#شهریار
#رهبر_انقلاب
📷 کاریکاتور کاریکاتوریست معروف برزیلی کارلوس لاتوف درباره نحو شکستن محاصره سوختی لبنان توسط ایران
#قدرت_میدان
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
ببینید مشایه الاربعین🏴 👆 خروجی منطقه بطحه به سمت منطقه الخضر 📍 ۲۷۰ کیلومتری کربلا ماشالله به این جم
یادی هم از سلامِ منِ بیجواب کن
در پاسخِ سلامِ زیارت کنندگان..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ شهیدی که قبل از شهادت با مزارش عکس گرفت
1_1161548642.mp3
12.03M
#خانواده_آسمانی ۲٠
★ دنیا در نگاه خداوندی که طراح آن است؛ بازیچه ای بیش نیست
و در مقابل، آخرت ملکی ست کبیر!
🔅 با این تفسیر، آمادگی برای چنین جهان عظیمی، راهنمایی میطلبد،
- با ظرفیت وجودی به همان بزرگی
- و عصمتی که انسان را به سلامت به مقصد برساند.
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_انصاریان
@Ostad_Shojae
یکۍازاسامۍخداجبّارهست
جبّاریعنۍ " شکستهبند
بسپاریمبهخدا ترمیممیشه . . .❤️❤️
مگه نه!!؟؟
#بوی_پیراهن_حسین ۲
✿ درست شبیه «ایمان» که درجات و مراتبش، باهم فرق میکنند؛
مقام عزاداران حسین علیهالسلام نیز، باهم مساوی نیست!
هر چه عزادار؛
ـ مقامِ امام،
ـ رابطهی خودش با امام،
ـ علّت قیام امام،
و نقش عزاداری در تحکیم ارتباط او با امام
را بیشتر بشناسد؛
☜ مقامش در نگاه خدا بالاتر، و میزان نزدیکی و قُرب او به امام حسین علیهالسلام بیشتر خواهد بود.
_
برگرفته از کتاب «عزادار حقیقی»
تألیف استاد محمد شجاعی
@Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استورۍ
-یهسلامازراهدور
-منونزدیڪمیکنهبهڪربلا🕊
نه روز تا اربعین
#اللهم_الرزقنا_کربلا
#اربعین
233579_718.mp3
6.77M
دعای هفتم صحیفه سجادیه
با دقت تمام و به نیت سلامتی همگی بخونیم.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجِّل فَرَجَهم و العَنْ اعَدائهْم اجْمَعین بِه عَددِ ما احاطَ بِه عِلْمُک
#صبحتبخیرمولایمن
🏝سلامی از قلبی گرفته
به آسمان دلخوشی ...
سلامی از چشمی به راه مانده
به مسافری عزیز ...
سلامی از جانی ملتهب
به اقیانوس آرامش ...
سلامی از نهایت تنهایی
به پناهگاه عالم ...
سلامی از بغضی گلوگیر
به امنترین شانه ...
سلام مهربانترین پدر ...🏝
⚘وَأَلْبَسْتَهُمْ نُورَكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ فِي مَلَكُوتِكَ، وَ حَفَفْتَهُمْ بِمَلائِكَتِكَ، وَ شَرَّفْتَهُمْ بِنَبِيِّكَ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ...
و لباس نور بر اندامشان پوشاندي، و مقامشان را در ملكوتت بلند گردانيدي، و در پوشش و حمايت فرشتگانت درآوردي، و به پيامبرت كه درود تو بر او و خاندانش باد ـ شرافتشان بخشيدي،⚘
📚مفاتیح الجنان،صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
امام باقر ( ع)فرمودند :
" حضرت آدم به خداوند عرض كرد :
پروردگارا ! شيطان را بر من مسلط ساختي .در عوض براي من چيزي مقرر فرما.
خداوند در پاسخ فرمود :
اي آدم! بر تو مقرر كردم هر كدام از فرزندانت كه قصد گناه كند ، برايش چيزي نوشته نشود،
و اگر انجام داد، برايش يك گناه نوشته بشود.
هر گاه قصد كار خير كرد،برايش يك حسنه نوشته شود و اگر آن را انجام داد، برايش ده حسنه نوشته شود.
عرض كرد : پروردگارا! برايم اضافه فرما!
خداوند فرمود :
براي تو مقرر كردم هر كدام از فرزندانت گناهي كرد و سپس آمرزش خواست، او را بيامرزم.
عرض كرد : پروردگارا! برايم اضافه فرما!
خداوند فرمود : براي فرزندانت توبه را مقرر داشتم تا آنكه نفس به گلوگاهشان برسد.
( مرگشان نزديك شود.)
عرض كرد : پروردگارا! براي من بس است!"
#حدیث_روز
|•وَكَفَىٰبِاللَّهِعَلِيمًا•|
همــینبسکهخـدااحـوالبنـدگانـشرامیداند🌱
علاجدࢪدمشـتاقان
طبیبعامنشناسـد
مگرلیلےڪنددࢪمان
غممجنونشیدارا... :)♥️
سورھنساءآیه70
•°🌱
ای فطرس فردوس
در این صبح حسینی
از ما برسان محضر ارباب، سلامی... 💔✨
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین🖐🏽✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع