eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
یک امر باشکوه و مقدس برای تحکیم خانواده و بهره بردن از فرصت‌های آن ابتدا باید خانواده را یک امر باشکوه و مقدس تلقی کنیم. خانواده یکی از مهم‌ترین نعمت‌های الهی است، که محل خودسازی و رشد معنوی انسان می‌‌تواند باشد. خانواده چیزی شبیه مسافرخانه که فقط محل استراحت و غذا خوردن باشد نیست، بلکه مهم‌ترین جایگاه تربیت، ولایت‌مداری و عبودیت است.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_شصت_وششم به معنای پذیرش نیست من هنوزم میتونم همون سوالایی که قبلا پرسیدم رو
❤️ در طول هفته چندان هم رو نمیدیدیم اما متوجه درگیری های ذهنی کتایون و تغییرات جزئی اما ملموس ژانت میشدم و البته به رو نمی آوردم مثلا اینکه ژانت جدیدا کمی روی لباس پوشیدنش حساس شده و با وجودی که تابستون هنوز در جریانه لباس های بلند استفاده میکنه و حتما کلاه رو در دستور کار تیپش قرار میده در حالی که پارسال چنین چیزی در ظاهرش دیده نمیشد یا اینکه چند مدتیه کالباس که غذای مورد علاقه ش بوده توی یخچال دیده نمیشه! گاهی هم سوال هایی میپرسید که برحدسهام صحه میگذاشت اما سعی میکردم دخالت نکنم روز سه شنبه آزمایشگاه رو با هماهنگی فاکتور گرفتم و از دانشگاه یکسر به خونه برگشتم تا مواد لازم برای جشنم رو مهیا کنم با حوصله هرچه تمامتر برنج رو آبکش کردم و خورشی که موادش دیشب آماده شده بود رو بار گذاشتم بلافاصله دوش گرفتم و بهترین لباسی که داشتم رو از کمد بیرون کشیدم شومیز گلبهی رنگ و شلوار کتان سفید دستی به موهام کشیدم و ادکلن جدیدم رو هم زدم برگشتم آشپزخانه و باز سرکی به غذا ها کشیدم روی پا بند نبودم! ظرف شیرینی خوری کوچکی که داشتم رو روی میز گذاشتم و با شیرینی هایی که خریده بودم پر کردم لیوانها رو هم به تعداد با آبمیوه پر کردم و توی سینی روی میز گذاشتم حدس میزدم چیزی به اومدنشون نمونده و چیزی هم نگذشت که حدسم تبدیل به یقین شد برای بار نمیدونم چندم در حال تست کردن نمک خورش بودم که در باز شد و طبق معمول با هم وارد شدن ژانت با دیدنم سوتی زد: چه خبره بالاخره ما این روی تو رو هم دیدیم لبخندی زدم: سلام! تازه اینکه چیزی نیست ببین چی پختم براتون و با دست به قابلمه ها اشاره کردم کتایون کیفش رو روی کانتر گذاشت و ابروهاش بلند شد: نه بابا چه خبره مگه؟ _عیده _عید؟! کدوم عید اینوقت سا فکری کرد و باز ابرو بلند کرد: آها حتما یه عید دینیه وایسا ببینم کدوم... به چهره متفکرش خندیدم: زیاد فسفر نسوزون غدیر... ژانت سری تکون داد: پس که اینطور حالا این یکی با بقیه چه فرقی داره؟ _امشب و فردا که روز عیده به شدت سفارش شده به اینکه بهترین لباسهاتون رو بپوشید بهترین هدیه ها رو بخرید و حتما دیگران رو مهمان کنید به غذا _چرا؟ _برای اینکه همه بفهمن شما خوشحالید! همه بدونن چه اتفاق مهمی افتاده اتفاقی که خدا بخاطرش دین رو تکمیل اعلام میکنه و تنها نسخه عملی شدن تمام تئوری ها و ایده های اسلامه راجع بهش که حرف زدیم ژانت سری تکون داد: آره حالا کی حاضر میشه این غذا؟ _دیگه حاضره تقریبا یکم حواستون بهش باشه تا من نمازمو میخونم بعد میام میکشم بخوریم ... بعد از شام دمنوش زعفرانی دم کردم و تلفنم رو توی دست گرفتم چند باری شماره رو گرفتم اما هنوز به بوق نرسیده قطع کردم ژانت با هدفون مشغول گوش کردن موسیقی بود ولی کتایون متوجه اضطرابم شد و کنارم روی مبل دونفره نشست: چیه؟ به کی میخوای زنگ بزنی؟ _ها؟ هیچی میخوام زنگ بزنم واسه عید مبارکی ولی مثل هر سال سختمه کلا خیلی کم زنگ میزنم معمولا با مامانم حرف نمیزنم یعنی اون حرف نمیزنه! _به نظرم زیادی سخت میگیری! _میدونم ولی یه فاصله ای افتاده و به مرور زمان عادت شده یکم سخته شکستنش _زنگ بزن _بذار زنگ بزنم به رضوان احتمالا امشب پیش همن میگم گوشی رو بده بهشون اینجوری راحتترم ژانت که پچ پچ فارسی ما کنجکاوش کرده بود هدفون از روی گوش برداشت و به سمتمون اومد _چه خبره؟ همونطور که من شماره میگرفتم کتایون براش توضیح میداد دوبار زنگ زدم تا رضوان جواب داد با اشاره کتایون گوشی رو روی بلندگو تنظیم کردم: الو سلام +سلام خوبی؟ عیدت مبارک _عید توام مبارک صدات ضعیف میاد چقد دور و برت شلوغه +جات خالی جمعمون جمعه تو چکار میکنی؟ آهی کشیدم: ای منم هستم دیگه عمو زن عمو اینا داداشا خوبن؟ _خوبن الحمدلله _از بقیه چه خبر؟ آهسته تر گفت: بقیه یعنی مامانت اینا؟ _زهرمار پاشو گوشی رو بده به رضا _وا خب زنگ بزن به خودش _کاری که گفتمو بکن _خب حالا! صبر کن رضا داداش بیا ضحی ست... رضا گوشی رو گرفت و صدای گرمش توی گوشی پیچید: سلام آبجی عیدت مبارک با لبخند و زیر لب قربون صدقه اش رفتم و بعد صدا بلند کردم: سلام داداش خوبی؟ عیدت مبارک.... چکارا میکنی؟ _خوبیم الحمدلله از احوال پرسیای زود به زود شما! _شرمنده بس که سرم شلوغه! _کی این درس تو تموم میشه برگردیی آرومتر گفت: بخدا دل مامان و آقاجون واست یه ذره شده من که دیگه هیچی! بغضم رو آروم فرو دادم و گفتم: یه دو ترمی مونده فعلا _خب چرا لج میکنی حالا کو تا این دو ترم تموم شه یه سر بیا و برگرد چند روزه! میدونی که پرواز طولانی واسه قلب بابا ضرر داره وگرنه ما می اومدیم! مثل همیشه ناچار شدم بحث رو عوض کنم: ول کن این حرفا رو تو هنوزم دوماد نشدی؟ پسر سن و سالی ازت گذشته چکار داری میکنی من فکر میکردم وقتی برگردم بچه تم بتونم ببینم!
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#رمان_ضحی ❤️ #قسمت_صد_و_شصت_وهفتم در طول هفته چندان هم رو نمیدیدیم اما متوجه درگیری های ذهنی کتایو
❤️ خندید! مثل همیشه شیرین و خواهر کش: این یعنی فوضولی موقوف دیگه؟ باشه مثل همیشه حرف حرف توئه اونی ام که کوتاه میاد من بزرگتری دیگه ولو یه دقیقه پر شده بودم از بغض بی هوا گفتم: _دورت بگردم گرفته گفت: دور از جونت ببین خودتم... نگذاشتم ادامه بده: داداش بی زحمت گوشی رو بده آقاجون _چشم فوضولی موقوف! پشت تلفن صدای حرف زدنش با بابا می اومد و من باز آماده گریه میشدم دست خودم نبود که تا صداش رو میشنیدم اشکهام سرازیر میشد بالاخره صدای مهربون و محکمش توی گوشی پیچید: سلام باباجون خوبی؟ عیدت مبارک پشت هم نفس عمیق کشیدم تا گریه رو مهار کنم اما نمیشد: سلام حاج آقا دورت بگردم الهی عیدت مبارک _دور از جونت بابا ترک وطن کردی؟ نمیخوای قبل مردن بیای باباتو ببینی؟ گریه بی صدام شدت گرفت هیچ حواسم به بچه ها نبود: بابا این چه حرفیه ان شاالله هزار سال زنده باشی _اینا که تعارفه بابا جون شاید تا سال دیگه عمر من به دنیا نبود نمیخوای برگردی یه سر بهمون بزنی؟ با پشت دست اشکهام رو گرفتم: این چه حرفیه شما که بهتر میدونید من چقدر دلتنگتونم ولی دیگه چیزی نمونده تا آخر زمستون تمومه ان شاالله _باشه ما که اینهمه تحمل کردیم اگر عمر کفاف داد شیش ماه دیگه ام روش _الهی من دورت بگردم مواظب خودتون باشید بابا میشه گوشی رو بدید به... مامان؟! _باشه بابا مواظب خودت باش از من خداحافظ _خداحافظتون نگاهم برگشت سمت بچه ها که با بهت تماشام میکردن و صورتم رو پاک کردم تا صدای سلام محکم و کوتاه مامان توی تلفن پیچید از هیجان قیام کردم! بچه ها هم به تبعیت از من به سختی گفتم: سلام عیدتون مبارک _عید تو هم مبارک خوبی؟ خوشحال از همین احوال پرسی کوتاه گفتم: ممنون خوبم شما خوبید؟ _خوبیم الحمدلله نمیدونستم دیگه چی بگم ناچار پرسیدم: اون ادکلنی که فرستادم راضی بودید ازش؟ _آره ولی حالا واجب نبود تو خرج بیفتی! _خواهش میکنم دستمم درد نمیکنه! _خیلی خب دستت درد نکنه شارژت تموم نشه ناامید از بی حوصلگیش گفتم: نه تموم نمیشه مواظب خودتون باشید فعلا خداحافظ _خداحافظ گوشی رو قطع کردم و سر جام نشستم ژانت فوری گفت: اه هیچی نفهمیدم! با همون حال گرفته زدم زیر خنده: همون بهتر که نفهمیدی! کتایون فوری گفت: جدی جدی مامانت اصلا نگفت کی میای و اینا! _نه بابا همین سلام علیکشم به افتخار عید بود! _چرا آخه؟ تا کی میخواد قهر بمونه؟ _قهر که نیست سرسنگینه مامانمم مثل خودم یکم مغروره نمیتونه آشتی کنه! _خب تو پیش قدم شو که اینهمه ادعات میشه هی هم اخلاق در خانواده به من درس میدادی! _من که پیش قدم میشم اما تزم این بود که یه مدت دور شم تا آبا از آسیاب بیفته بعد برم از دلش در بیارم ولی انگار این دوریه اوضاع رو بدتر کرده از یه طرفم میبینی بابام دلتنگه گیر کردم _خب یه سر برو ایران ببینشون _میبینی که چه وضعی دارم یه روز مرخصی رو هم به زور میگیرم این ترم و ترم بعدی خیلی فشرده ست باید خوب بخونم بلکه تموم بشه بتونم برگردم ولی واسه برگشتنم استرس دارم نمیدونم بعدش چی میشه هم دلم تنگ شده هم دوری نامانوسم کرده! حالا فعلا لازم نیست غصه شو بخوریم شیش ماهی وقت دارم خودمو آماده کنم دمنوش زعفران دم کردم برم بریزم بخوریم! ... روی مبل تک نفره پذیرایی مشغول تایپ گزارش کار روز جمعه بودم که ژانت با فاصله کنارم روی مبل بغلی نشست: امروز دانشگاه نرفته بودی؟! _نه چهار شنبه ها کلاس ندارم این ترم چطور؟! +هیچی همینجوری میگم ممنون بابت غذای دیشب خیلی خوشمزه بود اسمش چی بود؟! +قیمه دیگه البته بابت غذا از من نباید تشکر کنی از صاحب سفره باید تشکر کنی البته اگر دلت میخواد که تشکر کنی! +منظورت چیه؟ چشم از صفحه لپ تاپ گرفتم: من اون غذا رو به نیت پخته بودم و نذر بود برای امام علی پس غذا متعلق به ایشونه اگر ایشون نبود دیشب غذا نمیپختم پس درواقع غذای دیشب رو مهمون ایشون بودی حالا اگه دلت میخواد تشکر کن! انگار سر حرفی که روی دلش بود خوب باز شده بود که فوری گفت: _تو حرفای جدیدی میزنی ضحی اصلا گیجم کردی هیچوقت تابحال چنین چیزایی نشنیده بودم! توی این مدت کلی حرف منطقی و استدلال درباره اسلام شنیدم که نمیتونم نادیده بگیرمشون ولی... از همه عجیب تر همین اعتقاد به وجود امامه و حاضر بودنش درکش خیلی سخته! نگاه گذرایی به چهره در هم و آشفته ش انداختم: ولی تو حتی خودت گفتی که حسش میکنی! +اره من گفتم ولی احساسات میتونن توهم باشن _ولی به نظر من احساسات و توهمات به کمک عقل کاملا قابل تشخیص هستن درسته که عقلانیت و منطق مهمترین دلایل پذیرش هر چیزی هستن اما از احساسات حقیقی هم نباید غافل شد یادته روز اول چی گفتم؟ گفتم برای پذیرش یک تفکر منطق لازمه ولی کافی نیست محبت، عامل محرک و تدوام دهنده ست خودت هم الان اعتراف کردی که من از منطق و استدلال اسلام کم نگفتم من تمام منطق ولایت رو، که کام
🍃سرمایه خیر چرا این روزها این قدر آدم‌های شیطان زده نشانم می‌دهی؟ می‌خواهی مرا بترسانی؟ ترسیدم. از ترس هم بالاتر. همۀ وجودم شده وحشت. می‌ترسم از این که عاقبتم به خیر نشود. دوستم باش به جز دوستی تو با من هیچ راهی برای عاقبت بخیری نیست. هر چند روز یک بار فکرِ عاقبت بخیری باید بشود بلای جان من! با من دوست شو من از شیطان زدگی می‌ترسم. شبت بخیر سرمایۀ خیر! @abbasivaladi
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
✴️استغفار هفتاد بندی مولا امیرالمومنین علی علیه السلام ✅بسم الله الرحمن الرحیم استغفار هفتاد بندی م
✴️روز چهاردهم از استغفار امیرالمومنین ۲۷-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ مَدَحْتُهُ بِلِسَانِي أَوْ أَضْمَرَهُ جِنَانِي أَوْ هَشَّتْ إِلَيْهِ نَفْسِي أَوْ أَتَيْتُهُ بِفِعَالِي أَوْ كَتَبْتُهُ بِيَدِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند ۲۷: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که آن را با زبان تعریف کردم، یا در دل به فکر آن بودم، یا نفسم به آن مشتاق گشت، یا با کردارم آن را انجام دادم، یا با دستم آن را نوشتم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! ۲۸-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ خَلَوْتُ بِهِ فِي لَيْلٍ أَوْ نَهَارٍ وَ أَرْخَيْتَ عَلَيَّ فِيهِ الْأَسْتَارَ حَيْثُ لَا يَرَانِي إِلَّا أَنْتَ يَا جَبَّارُ فَارْتَابَتْ فِيهِ نَفْسِي وَ مَيَّزْتُ بَيْنَ تَرْكِهِ لِخَوْفِكَ وَ انْتِهَاكِهِ لِحُسْنِ الظَّنِّ بِكَ فَسَوَّلَتْ لِي نَفْسِيَ الْإِقْدَامَ عَلَيْهِ فَوَاقَعْتُهُ وَ أَنَا عَارِفٌ بِمَعْصِيَتِي فِيهِ لَكَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ. بند۲۸: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که در شب یا روز در تنهایی به سراغ آن رفتم و تو پرده های ستّاریت را بر من فرو انداختی، به طوری که هیچ کس جز تو، ای خدای جبّار، نمیدید، پس به تردید افتادم بین این که از ترس تو آن را ترک کنم یا به واسطه ی حسن ظن به تو آن را مرتکب شوم. پس نفس آن را برایم زینت داد و انجام دادم در حالی که میدانستم معصیت تو را مرتکب میشوم، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
10.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ... 👈 سایز مربّع (مناسب پست اینستاگرام)
15.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭 نظرات جالب کسی که به خاطر شغلش، همۀ کتاب های چاپ شده دربارۀ نماز رو مطالعه کرده، 👈🏻 در مورد کتاب "چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟" 🔻چه خصوصیاتی این کتاب رو نسبت به سایر کتاب‌ها متمایز کرده؟ @Panahian_ir
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 در آخر‌الزمان یکی از هدف‌های اصلی شیطان، خانواده‌هاست. صمیمیت را در خانواده بیشتر کنید. پیوند‌ها را قوی‌تر کنید. خانه و خانواده یکی از مقدس‌ترین سنگرهایی است خداوند متعال آن را دوست دارد. 🔰
*خواندن روزانه سوره یاسین* *وآثار آن بر زندگی* *مهندس امید دین پرست محقق قرآن وعلوم غریبه می گوید* اینجانب عشق وافری به 🌹سوره مبارکه یاسین🌹 دارم و خوب می دانم که این سوره چه گشایشاتی که ایجاد نمی کند. چه موکلین قدرتمندی دارد تا هر نوع آسیبی را به خیر تبدیل کنند. شما بدون آن که بدانید این موکلین چگونه بر کلیه سیستم زندگی شما /همسرتان/فرزندانتان/اموالتان/چشم زخم ها /سحر ها وبلایا را چگونه چک می کنند اما صد افسوس که انسان پشت پرده را نمی بیند و خبر از کمک های الهی و آسمانی این سوره بزرگ ندارد. خواهش می کنم این سوره را سرلوحه هر روز زندگیتان جای دهید. آنگاه وقتی یک روز آنرا فراموش می کنید متوجه می شوید که چقدر آن روزتان بی فایده/کم رونق و پر از عصبانیت و پر خاشگری بوده و چه انرژی های مفیدی را از دست داده اید. پس از آن دیگر دیوانه وار عاشق این سوره می شوید مثل چیزی که به آن نیاز دارید تا آرامتان بکند. لذا سعی کنید با موکلینش انس بگیرید و در تنگناهای زندگی ببینید که چگونه به یاریتان می آیند و اصلا مگر کسی دیگر می تواند به شما صدمه بزند. بلکه بی اختیار عشق شما به دل همه ی مخلوقات می افتد و ناگهان همه مطیع اوامر شما می شوند و قدرتی در کلام و نوشتار شما پدید می آید که نگو و نپرس البته نمی خواهم از باب امتحان کردن این موارد این سوره را بخوانید زیرا نیرو های آن بسیار هوشمندند بلکه از سر صدق با نیتی پاک و به جهت قرب الهی. شیوه خواندن سوره یس دوست عزیزم قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات بفرست. در ابتدا ۵ روز این سوره را بخوان و هر روز آن را به روح پاک یکی از پنج تن هدیه کنید. {حضرت محمد(ص)-حضرت علی (ع)-حضرت فاطمه(س)-امام حسن(ع)-امام حسین(ع)} و روز ششم نیت کن که تا آخر عمر هر روز صبح بعد از نماز این سوره را بخوانی و تقدیم به روح پاک حضرت زهرا(س)کنی{ قبل از خواندن سوره ۱۴ صلوات و بعد از خواندن هم ۱۴ صلوات فراموش نشه.}تا هم خیر دنیا ببری و هم خیر آخرت زیرا قرآن کتابی است که متعلق به هر دو جهان است. یادت باشه آیت الله کشمیری فرمودند:قلب سوره یس آیه ۵۸ {سلام قولا من رب رحیم}است پس هر وقت به این آیه رسیدی بسیار دعا کن و خواسته هایت را از خدا بخواه. یادت باشه برای همه دعا کنی. آیت الله وحید خراسانی فرمودند:هر کسی این مطلب به او رسید پخش کند.همچنین ایشان تاکید کردند که مبادا روزی بگذرد و شما این سوره را نخوانید. پس بیایید همه با هم سوره یس را هر روز بخوانیم و به دیگران هماطلاع دهیم تا این سخنان به گوش تمامی مردم عزیز برسد 💓💓