eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
159 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
علی‌رفت‌از‌جهان‌ُشد‌یتیمی‌سهم‌این‌عالم غریبی‌ماند‌بعد‌از‌این‌برای‌مجتبی امشب نگاه‌آخرش‌بود‌ و‌غم‌ زینب‌‌که‌در اوبود پریشان‌حسینش‌ بود داغ‌کربلا امشب 🥀🥀
🌙سخن نگاشت | توسل به ولی عصر (عج) 🔻 امشب به ولیّ عصر، ارواحنافداه توجّه کنید، به برکت امام زمان از خدای متعال خواسته هایتان را بگیرید، بنده هم از همه شما ملتمس دعا هستم 🌸 پيامک ويژه سحرهای ماه مبارک رمضان؛ هر روز در👇 @Khamenei_ir
💠دعاى روز بیستم و دوم ماه مبارک رمضان💠 🔹️بسم الله الرحمن الرحیم اللهُمَّ افتَح لِی فِیهِ ابوابَ فَضلِکَ وَانزِل عَلَیَّ فِیهِ بَرَکاتِکَ وَ وَفّقنِی فِیهِ لمُوجِباتِ مَرضاتِکَ واسکنِیّ فِیهِ بُحبُوحاتِ جَنَّاتکَ یا مُجیبَ دَعوَه المُضطَرّینَ 🔹️خدایا! درهای فضل خودت را بر من بگشا و برکاتت را در این روز بر من نازل کن و به آنچه خوشنودیت در آن است موفق بدار و در وسط بهشت هایت مرا سکنا ده، ای اجابت کننده ی خواسته ها و دعاهای بیچارگان
@dars_akhlaq (22).mp3
3.1M
📢 💐🎙آیت الله تهرانی (ره) 💢 دعا و شرح بمناست ماه مبارک رمضان ( روز بیست و دوم ) ✅ کم حجم بسیار مفید و فوق العاده، 💢 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @khaharankhademozahra
* عالی برای ماه رمضان* 🌙 *دوستای عزیزم از روز اول ماه رمضان برای درست کردن افطار هر روز رو به نیت یکی از معصومین و بزرگان خدا که در لیست زیر هست قرار بدین(نذر کنید)و سفره تون رو پر برکت کنید *📣برنامه سفره ماه مبارک رمضان:* 🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 1. حضرت محمد (صل الله علیه و آله) 2. حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیه) 3.امام علی(علیه السلام) 4.امام حسن مجتبی(علیه السلام) 5.امام حسین(علیه السلام) 6.امام سجاد(علیه السلام) 7.امام محمدباقر(علیه السلام) 8.امام جعفرصادق(علیه السلام) 9.امام موسی کاظم(علیه السلام) 10.امام رضا(علیه السلام) 11.امام جواد(علیه السلام) 12.امام هادی(علیه السلام) 13.امام حسن عسگری(علیه السلام) 14.صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 15.حضرت اباالفضل(علیه السلام) 16. حضرت نرجس خاتون(سلام الله علیها) 17.حضرت زینب(سلام الله علیها) 18.حضرت آمنه ورقیه(سلام الله علیها) 19.حضرت ام البنین(سلام الله علیها) 20.حضرت سکینه(سلام الله علیها) 21.حضرت قاسم بن حسن(علیه السلام) 22.حضرت رباب(سلام الله علیها) 23.حضرت نجمه خاتون(سلام الله علیها) 24.حضرت معصومه(سلام الله علیها) 25.حضرت خدیجه(سلام الله علیها) 26.حضرت فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) 27.حضرت نفیسه خاتون(سلام الله علیها) 28.حضرت علی اکبر(علیه السلام) 29.ب نیت نذر۱۲۴هزار پیغمبر 30.ب نیت نذر شهدا 🌼🌺🌼🌺🌼🌺🌼🌺 *✅به عنوان مثال* *روز اول به نیت سفره ی حضرت محمد (ص) نیت میکنید و افطاری را ب نیت حضرت محمد صل الله علیه وآله نذری میپزین بعد قرائت سوره یاسین و هر تعداد صلوات که میتونید ،خانوادگی هدیه میکنید🌹 *👌ایده ی بسیار خوبی است تا این ماه پربرکت تر شود*
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریه‌هایم کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه می‌کنی؟ ترسیدی؟» خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان‌بان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس می‌تپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من می‌خوام برم، نگرانه!» 💠 بدنم به‌قدری می‌لرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی‌روح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!» سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی می‌داد که به سمت سعد چرخیدم و با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، بی‌صدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته می‌کنم!» 💠 دستم سُست شده و دیگر نمی‌توانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد. نفس‌هایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم می‌کرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه می‌ترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه می‌کنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!» 💠 نمی‌دانست سعد به بوی غنیمت به می‌رود و دل سعد هم سخت‌تر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟» شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را می‌دیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هق‌هق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!» 💠 روی نگاهش را پرده‌ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره‌ای نرم شده بود که دستی را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. به‌سرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از و رسولش خجالت نمی‌کشی انقدر بی‌تابی می‌کنی؟» سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید. 💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم می‌کرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید. باورم نمی‌شد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال می‌زدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه می‌کشید و سرسختانه نصیحتم می‌کرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن ! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی‌پروا ضجه می‌زدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو صداتو بلند کنی؟» 💠 با شانه‌های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار می‌داد حس کردم می‌خواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد. زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری می‌خوای کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش می‌لرزید که به سمتم چرخید و بی‌رحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن به داریا، ما باید ریشه رو تو این شهر خشک کنیم!» 💠 اصلاً نمی‌دید صورتم غرق اشک و شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه‌ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟» ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«! بلد نیس خیلی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که به زخم پیشانی‌ام اشاره کرد و بی‌مقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت می‌زنه؟» 💠 دندان‌هایم از به هم می‌خورد و خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای بگیری؟»... ✍️نویسنده:
هدایت شده از شیخ جعفر رحمانی
بخش 2 مناجات شب 20 .mp3
15.57M
دعای ابو حمزه ثمالی امام حسین(ع) شیخ جعفر رحمانی https://eitaa.com/joinchat/697434161Ce8c736278d 🍀---------🍀-----------🍀------------🍀
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#مناجات_ دعای ابو حمزه ثمالی #مسجد امام حسین(ع) شیخ جعفر رحمانی https://eitaa.com/joinchat/697434
کانال حجه الاسلام و المسلمین رحمانی با منبرهای عالی و مناجات و مرثیه خوانی حتما تو کانال عضو بشید و لحظات معنوی خوبی داشته باشید
🌷 به یاد دارم که آیة الله العظـــمی بروجردی همیشه در موعظه آخر درس میـفرمودند: دنیا میگذرد و میدهد ↷↷