🏝#داستانکشب🏝
شاگردی از استادش پرسید:
چه کنم که خواب امام زمان (عجل الله فرجه) را ببینم؟
استاد گفت:
شب یک غذای شور بخور، آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و صبح خدمت استاد رسید و گفت:
دیشب دائم خواب آب میدیدم...خواب می دیدم
بر لب چاهی آب مینوشم، کنار نهر آبی در حال نوشیدن هستم،در ساحل رودخانه ای مشغول نوشیدن آب و...
استاد گفت:
تشنه ی آب بودی خواب آب دیدی.
تشنه ی امام زمان (عجل الله فرجه) بشو تا خواب امام زمان (علیه السلام) را ببینی!
💐اللهم عجل لولیک الفرج💐
🏝#داستانکشب🏝
قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچهی کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزهی عسل برایش اعجاب انگیز بود،
پس برگشت و جرعهای دیگر نوشید.
باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه ی عسل کفایت نمیکند و مزهی واقعی را نمیدهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیاندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد...
مورچه در عسل غوطهور شد و لذت میبرد، اما افسوس که نتوانست هیچ وقت از آن خارج شود، پاهایش به عسل چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... در این حال ماند تا آنکه نهایتأ غرق در عسل جان سپرد.
🔹لذت و خوشی چیزی نیست جز قطرهی عسلی بزرگ؛ پس باید بدانیم آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات مییابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد، هلاک میشود.
💐اللهم عجل لولیک الفرج 💐
🏝#داستانکشب🏝
جوان ثروتمندی نزد عالمی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. عالم او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
بعد آینهی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه میبینی؟ جواب داد: خودم را میبینم.
دیگر دیگران را نمیبینی! آینه و پنجره هر دو از یک مادهی اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای را با هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
❤️❤️❤️
🏝#داستانکشب🏝
روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند.
هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر
پاهایشان سنگهای مختلفی احساس
می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت:
اینها سنگ حسرت هستند. هر که بر دارد
حسرت می خورد و هر کس برندارد باز
حسرت خواهد خورد.
برخی با خود گفتند: چه کاری است؟
برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه
می دهد پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟
برخی هم گفتند: ضرر که ندارد مقداری
برای سوغات بر می داریم.
وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که
غار پر بوده از سنگ های قیمتی...
آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت
خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که
چرا بیشتر برنداشته اند.
زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است؛
اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم و اگر
برداریم باز هم حسرت میخوریم چرا کم برداشتیم؛ پس کوشش کنیم هر چه بیشتر
از آن بهره بگیریم...
#داستانکشب
📌داستان امشب 🍃🌺
🧕#مادر
🧔🏾👨🦲دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند.
با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد.
چندی نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق.
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد: به حرمت برادرت تو را بخشيدم
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت: يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ، آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست .َ ندا رسيد : آنچه تو ميکنی من از آن بینيازم ولی مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست...
💠(پیامبر اکرم (ص)می فرمایند:
آن که پدر و مادرش را خشنود کند، خدا را خشنود کرده و کسی که پدر و مادر خود را به خشم آورد، خدا را به خشم آورده است.)
#شبتونامامزمانی💫✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج