eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.4هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
6.1هزار ویدیو
145 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
Taeb.mp3
10.47M
💥 سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین مهدی طائب بهترین تحلیل پیرامون شهادت سپهبد شام شهادت حاج قاسم ◾️ ◾️ ◾️
💢 سردار شهید در جواب تهدید ترامپ گفته بود من به تنهایی برای مقابله با تو کافی ام ترامپ معنی این حرف را نفهمید! شهادت سردار سلیمانی 1 -- آمریکا را مجبور به ترک عراق خواهد کرد 2 -- مردم عراق را متحد کرد و اثر اغتشاشات را از بین برد 3 -- امنیت را به شهر های عتبات برگرداند 4 -- توطئه ایران ستیزی در عراق را از بین برد 5 -- اتحاد سیاسی را به ایران برگرداند و نتایج اغتشاشات طراحی شده دشمنان را از اعتراض بحق مردم خنثی کرد. 6 -- به همه غلط بودن مذاکره با آمریکا را ثابت نمود ( نقض حاکمیت عراق علی رغم داشتن پیمان امنیتی) 7 -- لزوم داشتن قدرت نظامی در بالاترین حد ممکن و لزوم اتکا به توانمندیهای داخلی را ثابت کرد. 8 -- جبهه مقاومت در تمام منطقه متحد و تمام منطقه را برای آمریکا و عواملش نا امن کرد و الان تمام جبهه مقاومت در حال طراحی انتقام سخت هستند. ⭕️ برای هر کدام از نتایج فوق چندین میلیارد دلار لازم بود. یک خون و این همه برکت... معامله با خدا برکت دارد ، معامله با کدخدا حتی اگر هزاربار هم بگویی چیزی جز ذلت و خواری نخواهد بود
🚨 زینب سلیمانی: هزاران آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند 🔸دختر سردار شهید سلیمانی در جمع نمازگزاران جمعه در شهر کرمان گفت: امروز من زینب حاج قاسم به شما می گویم داستان کربلا دوباره در عصر ما تکرار شد و علمدار محور مقاومت تکه تکه شد تا ولی امرش آسیب نبیند.؛ علمدار رفت تا ایران و ایرانی بماند علمدار رفت تا ناموس حفظ شود و او با شهادتش حجت را بر همگان تمام کرد و به تمام دنیا نشان داد شیطان بزرگ کیست. 🔸امریکا با ترور پدرم بزرگ ترین و احمقانه ترین حرکت را کرد چرا که نه تنها شهادت پدرم موجب ضعف ایران و جبهه مقاومت نشد، بلکه تمام آزادی خواهان و جوانان سراسر دنیا را بیدار و وحدت میان مردم را بیشتر و بیشتر کرد. 🔸پدرم به مانند شیشه عطری می ماند که با شکستن آن رایحه خوشش در سراسر دنیا پیچید. 🔸هزاران قاسم سلیمانی آماده حرکت به سمت کاخ سفید هستند و شما تا آخر عمر بتریسید و منتظر ما باشید. 🔸انتقام زمانی برای ما معنی می دهد که رژیم آمریکا، صهیونیست و آل سعود دیگر وجود نداشته باشند.
فرمانده چقدر اِرباً اِربا شده ای فرمانده چقدر مثل مولا شده ای ای جسم مقطعه در آغوش حسین مانند علی اکبر لیلا شده ای اصلاً تو چگونه با ترک های تنت بر روی عبای سبز او جا شده ای دستان قلم شده گواهی میداد دلداه ی روضه های سقا شده ای آتش به طواف پیکرت آمده است حالا چقدر شبیه زهرا شده ای ما را بکشید زنده تر میگردیم با خون شهید زنده تر میگردیم چون آینه ای شکسته تکثیر شدی کفر است بگویم تو زمین گیر شدی تو آیه ی مهربان باران بودی اینکونه میان شعله تفسیر شدی سردار علی بِاَیِ ذنبٍ قُتلت تو کشته ی زور و زَر و تزویر شدی آنقدر زِ یاران شهیدت گفتی تا در وسط خاطره ها پیر شدی تو مظهر لا اِلهَ اِلا اللّهی در حنجر ما صدای تکبیر شدی ما را بکشید زنده تر میگردیم با خون شهید زنده تر میگردیم جز قامت تو کند قیامت هرگز جان دادن تو به جز شهادت هرگز این خانه پُر است از سلیمانی ها احساس خطر کند ولایت هرگز دستان تو روی خاک افتاد اما انگشتر تو رفته به غارت هرگز ای روضه ی مکشوف بگو بعد از تو ناموس تو میرود اسارت هرگز اصلاً به همین جسم پُر از واله ی تو دارد احدی فکر جسارت هرگز ما را بکشید زنده تر میگردیم با خون شهید زنده تر میگردیم ◾️ ◾️ ◾️ ◾️ ◾️ ◾️ ◾️ ◾️ 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اين كوچه ای است كه از ضلع شمالی به حرم حضرت زينب كبری (س) منتهی می شود! ۵ ماه است که يك نقاش ايرانی مشغول ترسيم تصاویر زیبای شهدای است. ماه قبل كه با او صحبت كردم، گفت: "سفارش های زیادی برای قاب روبروی درب حرم مطهر داشته ام. تا ببينم قسمت چه کسی می شود!" هفته قبل قرعه به نام مستحق اصلی قاب روبروی درب؛ یعنی حاج افتاد 🌹🌹🌹🌹 خدایا لیاقت نداریم، ولی میشه قرعه شهادت راهم بنام مارقم بزنی یا فاطمه اشفعی لنا عندالله وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ای با شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽اين كوچه ای است كه از ضلع شمالی به حرم حضرت زينب كبری (سلام الله علیها) منتهی می شود! ۵ ماه است که يك نقاش ايرانی مشغول ترسيم تصاویر زیبای شهدای است. ماه قبل كه با او صحبت كردم، گفت: "سفارش های زیادی برای قاب روبروی درب حرم مطهر داشته ام. تا ببينم قسمت چه کسی می شود!" هفته قبل قرعه به نام مستحق اصلی قاب روبروی درب؛ یعنی حاج افتاد خدایا لیاقت نداریم، ولی میشه قرعه شهادت راهم بنام مارقم بزنی یا فاطمه اشفعی لنا عندالله😭 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌹🌹🌹🌹جلسه زیارت عاشورای خواهران خادم الزهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فيلم ديده نشده از حاج ⁧⁩ و سردار رحيم نوعي اقدم فرمانده قرارگاه حضرت زينب در ⁧⁩ وقتی حاج قاسم از نیرویش طلب شفاعت می کند... 🇮🇷
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و غرق خون را همانجا مداوا می‌کردند. پارگی پهلوی رزمنده‌ای را بدون بیهوشی بخیه می‌زدند، می‌گفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت و خونریزی خودش از هوش رفت. 💠 دختربچه‌ای در حمله ، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمی‌دانست با این چه کند، جان داد. صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین بود و دل من همچنان از نغمه ناله‌های حیدر پَرپَر می‌زد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد. 💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانی‌ام برد، زن‌عمو اعتراض کرد :«سِر نمی‌کنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمی‌بینی وضعیت رو؟ رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!» و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :« واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک می‌فرسته! چرا واسه ما نمی‌فرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!» 💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا تو آمرلی باشه، کمک نمی‌کنه! باید برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«می‌خوان بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!» پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته مردم رو تماشا می‌کنه!» 💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمی‌آمد که دوباره به سمت من چرخید و با که از چشمانش می‌بارید، بخیه را شروع کرد. حالا سوزش سوزن در پیشانی‌ام بهانه خوبی بود که به یاد ناله‌های حیدر ضجه بزنم و بی‌واهمه گریه کنم. 💠 به چه کسی می‌شد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زن‌عمو می‌توانستم بگویم فرزندشان در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟ حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و می‌دانستم نه از عباس که از هیچ‌کس کاری برای نجات حیدر برنمی‌آید. 💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز حیدر نداشتم که در دلم خون می‌خوردم و از چشمانم خون می‌باریدم. می‌دانستم بوی خون این دل پاره رسوایم می‌کند که از همه فرار می‌کردم و تنها در بستر زار می‌زدم. 💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس می‌کردم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه ناله‌اش را می‌شنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد. عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد. 💠 انگشتانم مثل تکه‌ای یخ شده و جرأت نمی‌کردم فیلم را باز کنم که می‌دانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد. دلم می‌خواست ببینم حیدرم هنوز نفس می‌کشد و می‌دانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید. 💠 انگشتم دیگر بی‌تاب شده بود، بی‌اختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد. پلک می‌زدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند. 💠 لب‌هایش را به هم فشار می‌داد تا ناله‌اش بلند نشود، پاهای به هم بسته‌اش را روی خاک می‌کشید و من نمی‌دانستم از کدام زخمش درد می‌کشد که لباسش همه رنگ بود و جای سالم به تنش نمانده بود. فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمی‌ام به‌جای اشک، خون فواره زد. 💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ می‌زدم و به التماس می‌کردم تا کند. دیگر به حال خودم نبودم که این گریه‌ها با اهل خانه چه می‌کند، بی‌پروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا می‌زدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپاره‌های شهر را به هم ریخت. 💠 از قداره‌کشی‌های عدنان می‌فهمیدم داعش چقدر به اشغال امیدوار شده و آتش‌بازی این شب‌ها تفریح‌شان شده بود. خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت... ✍️نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ✨ باز کردن درب حرم‌ مطهر خانم سیده زینب (سلام الله علیها) توسط شهید سپهبد حاج ، 🌿🌺 حضرت زینب(س) 🌺🌿 🌸 «ما رأیتُ الّا جمیلاً» 🌼 کسی که تسلیم امر خدا باشد حتی در رنج و مصیبت هم جز زیبایی نمی بیند 🍃
🔴 اینستاگرام علیه جریان انقلابی ⛔️ از زمان شهادت سردار سلیمانی ، اینستاگرام تمام عکسها و فیلمهای مربوط به شهید حاج را حذف می کند ، امروز هم بسراغ حذف عکسها و کلیپهای حامیان دکتر است!!! 🔴 مداخله بی حد و مرز بیگانگان در انتخابات ۱۴۰۰ وقتی از مهندسی افکار عمومی توسط پلتفرم ها صحبت میکنیم یعنی همین. یعنی اینستاگرام که تا امروز هم زیر بار داشتن دفتر در ایران نرفته است و برای اقداماتش پاسخگو نیست، این بار وارد کارزار انتخاباتی شده پست های مربوط به افراد شاخص را حذف می‌کند. البته این بار پا را فراتر گذاشته و تهدید هم می کند که در صورت ادامه، برخوردها نیز ادامه خواهد داشت. برای چندمین بار تاکید می شود، وقتی از دروازه‌بانی رسانه‌ای سخن به میان می آوریم یعنی همین. یعنی آنها تشخیص می‌دهند چه صدایی به گوش برسد و چه صفحاتی دیده شوند. شعار آزادی سر می دهند اما آزادی را به قربانگاه می‌برند. استبداد اطلاعاتی فصل تازه‌ای از استعمار فرانوین است. ✍ دادن بیشترین پهنای باند به اینستاگرام از طرف دولت غربگرای روحانی ، چرا؟؟؟؟ خودتان قضاوت کنید. بیایید بیشتر به استفاده نکردن از شبکه های مجازی صهیونیستی فکر کنیم... 💠
‏مرا روزی مباد آن دَم که بی یاد تو بنشینم ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏چقدر دلمان برای این اخلاص و لحن صدایش تنگ شده ، خدایا از عمر ما بردار و بر عمر خامنه ای عزیز بیفزا...🤲 ‎ " عاشق ایران 🌷@khaharankhademozahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مشکور حج قاسم.. ما قصرت ویانه سپاسگزاریم حاج‌قاسم؛ برای ما کم نگذاشتی... 🔰 🇮🇶🇮🇷 فعالان عراقی این نماهنگ را برای تقدیر و تشکر از فداکاری‌های شهید سلیمانی در راه نجات کشورشان از شر تروریسم داعشی، منتشر کردند.