هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
📓رمان امنیتی رفیق #قسمت16 نگاهش را از روی همان کافه برنداشت. فکر کرد شاید سارا رفته باشد داخل کاف
📓رمان امنیتی رفیق
#قسمت17
- بیکلامه! حرف حساب نداره!
و تلخ خندید. کمیل فهمید وقتش شده جدی شود. کمی خودش را روی صندلی جابهجا کرد و گفت: ببین، این که من الان اینجا نشستم دوتا معنی داره:
- اول این که حدست درست بوده و حقایق وحشتناکی رو فهمیدی، دوم این که داری خودت رو قاطی یه ماجرایی میکنی که معلوم نیست تبعاتش تا کجاها برات ادامه داشته باشه.
ارمیا با حالتی عصبی خندید:
- من از اولشم قاطی این ماجرا بودم، خودم نمیفهمیدم.
- پس میدونی کار تو ممکنه بابات رو توی دردسر بندازه؟
ارمیا ناگاه نگاهش را از فنجان روی میزش گرفت و به چشمان کمیل خیره شد. نگاهش انقدر عجیب بود که کمیل نتوانست تاب بیاورد. سر به زیر انداخت.
ارمیا آه کشید:
- من شاید توی خانوادهای بزرگ شده باشم که خیلی چیزا رو قبول ندارن، شاید توی محیطی زندگی کرده باشم که با محیط ایران فرق داشته باشه، اما بالاخره به یه چیزایی اعتقاد دارم. کشورم رو دوست دارم. از ظلم و جرم و جنایت بدم میآد. شما من رو نمیشناسید، وگرنه میدونستید چقدر خانوادهم رو دوست دارم، هیچوقت هم نخواستم بابام رو اذیت کنم و بهش بی احترامی کنم. ولی طاقت ندارم توی گناهش شریک بشم.
- تاحالا ازت همکاری خواسته؟
- فعلا که نه. ولی میدونم به زودی میخواد.
- چطوری؟
- نمیدونم. باید اول درسم تموم بشه.
- چقدر در جریان کارهای الانش هستی؟
- توی مهمونیهایی که میگیره هستم.
میتونم از جلسات بستهتر هم یه چیزایی گیر بیارم. آدمای دور و برش رو هم تا حدودی میشناسم.
کمیل کمی روی میز خم شد و گفت:
- ما اصلا نمیخوایم تو سوخت بری یا توی خطر بیفتی. پس هرجا فکر کردی ممکنه لو بری، شرعا مسئولی عقب بکشی. هم برای جون خودت و هم برای حفظ پرونده. متوجهی؟
ارمیا سر تکان داد و لب گزید. معلوم بود میداند اگر همکاریاش با اطلاعات ایران لو برود، مرگش حتمیست. چقدر تلخ بود فکر کردن به این که پسر به دست پسر کشته شود. چند دقیقه سکوت کردند و فقط صدای آهنگ بیکلام باغ مخفی بود که سکوت را میشکست و اعصاب کمیل را بهم میریخت.
***
توی اتاق دوربین، خم شده بود روی مانیتور و داشت برای چندمین بار تمام سالن فرودگاه و ورودی و خروجیهایش را با دقت نگاه میکرد. از نگاه به کافه و دور و برش چیزی دستگیرش نشده بود. فعلا هم به صلاح ندانست با صاحب کافه حرف بزند.
دوربینها ورود سارا به کافه را ثبت کرده بودند؛ اما بعد از آن، کسی با شکل و شمایل سارا از کافه خارج نشده بود. کمیل برای چندمین بار فیلم ورود سارا به کافه را پخش کرد و سرتاپا چشم شد. هر نفری که از کافه بیرون میآمد، فیلم را نگه میداشت و با دقت به سر و شکلش نگاه میکرد بلکه اثری از سارا پیدا کند.
ادامه دارد...
#رمان_امنیتی_رفیق
#به_قلم_فاطمه_شکیبا.
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان #قسمت16 📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای 1⃣1⃣ رواج اعتیا
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#قسمت17
📡 ابعاد فروپاشی خانواده در برنامههای ماهوارهای
2⃣1⃣ نا آگاهی از شیوه ها
🔶شیوههای شبکههای ماهوارهای 📡را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1⃣ شیوههای مستقیم و بدون پردهپوشی؛
2⃣ شیوههای غیر مستقیم و فریبکارانه.
🔷برخی از شبکههای ماهوارهای، به صراحت و بدون هیچ تعارفی آنچه را که به دنبال آن هستند، تبلیغ میکنند. شبکههای مستهجن و پورنو🔞، از این دسته هستند؛ امّا برخی از شبکهها، پیام خود را به صورت صریح و مستقیم به مخاطب منتقل نمیکنند؛ بلکه با شگردهای رسانهای و روانشناسانه، به گونهای عمل میکنند که مخاطب را به همان سمت و سویی هدایت کنند که تعیین کردهاند.
♦️اینها میدانند که بسیاری از مخاطبان ایرانی به آداب ملّی و مذهبی🕋 خود پایبند هستند. این آداب با نمایش فیلمهای 📽مستهجن، هیچ سنخیتی ندارد.
☑️حملۀ مستقیم به دین هم با وجود تعهّدات دینی خانوادۀ ایرانی، محکوم به شکست❌ است. از همین رو، این شبکهها از پخش صحنههای بسیار مستهجن🔞، پرهیز کرده، به صورت مستقیم از دین بدگویی نمیکنند؛ امّا با شیوههای رندانهای زَهر☠ خود را به پیکر خانواده وارد میکنند.
💢برخی از شیوههای این شبکهها برای رسیدن به اهدافی که پیش از این بیان شد، در پست های بعدی کانال نوشته می شود.
📚بشقابهای سفره پشت باممان، ص89-90
#بشقابهای_سفره_پشت_باممان
#ماهواره
#محسن_عباسی_ولدی