🔺برای« دانشآموزا » برای آینده
🔺برای «پیروز» و احتمال انقراضش
🔺برای اقتصاد «دستوری»
🔻ما فکر میکردیم داره ترانه میخونه، نگو داشته سناریو رو اسپویل میکرده.
❌حالا حالاها کار داره با زندگی ما این زن زندگی آزادی
🇮🇷
39.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئله فرزند آوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️قلبم لبریز یقین است، یقین به آمدنت. سلام معنای ایمان و یقین.
✨ و أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِي نُورَ الْيَقِينِ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️
⏳ ۷ روز مانده به نیمه شعبان
#تا_همیشه_سلام
💠اعجاز سلام بر مولای عالم ...
#حاجت_روایی
#تا_همیشه_سلام
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢 اظهار شگفتی استاد مطهری از برخی خوابهای همسر خود !
▪️انتشار به مناسبت وفات همسر شهید مطهری
🆔@khaharankhademozahra
اهالیِ آتش.mp3
2M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 اهالیِ آتش!
🔻بعضی رفتارها آنقدر مهماند که :
✔️ انجام آنها معادل عمل به تمام خوبیهاست!
✖️بیتفاوتی به آنها کلید همه آلودگیهاست!
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
صلوات خاصه آقا امام رضا ع🌸
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ.
#چهارشنبه_های_امام_رضایی علیه السلام
اللهم عجل لولیک الفرج
یمن مظلوم است ...
کاش کمی دلمان هم برای یمن میسوخت
🆔@khaharankhademozahra
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📙رمان امنیتی #شهریور 🌾 ✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا قسمت 34 نقاشیها را ر
🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰
📙رمان امنیتی #شهریور 🌾
✍️به قلم: #فاطمه_شکیبا
قسمت 35
طوری خوشحال است که انگار او هم مثل من، شانزده سال برای حیدر انتظار کشیده. افرا دوباره مینشیند پشت میز تحریرش:
- میخوای فردا باهات بیام؟
لحن سوالش طوری ست که انگار دارد التماس میکند بگویم نه؛ چون نمیخواهد دوباره با مسعود مواجه شود. آوید دستش را دور گردنم میاندازد و لپم را به لپ خودش میچسباند:
- نخیر، خودم باهاش میرم. البته اگه دوست داشته باشه. هوم؟
-نه... میخوام دفعه اول تنها برم پیشش.
افرا نفسی آسوده میکشد و آوید، دوباره محکم بغلم میکند:
- آره، اصلا اینطوری بهتره.
میخواهم تنها بروم سراغ حیدر. حتی باید هرطور شده، شر مسعود را هم کم کنم تا بتوانم تنها با حیدر حرف بزنم. ازش میپرسم که چرا برنگشت و امیدوارم جواب قانعکنندهای داشته باشد؛ و اگر نداشت، میکشمش؛ اما چطور؟ نمیدانم.
🌾فصل سوم: جان دربرابر جان
-سلما! شوف مین جای! سیدحیدر...(سلما! ببین کی اومده! سیدحیدر...)
نامش را که شنیدم، با تمام وجود سر چرخاندم به سمت در. مثل یک خواب بود؛ یک خواب شیرینِ واقعی. ایستاده بود دم در؛ با یک عروسک در دستش. یک عروسک با پیراهن آبیِ روشن و موهای طلایی؛ مثل خودم.
چندبار پلک زدم تا مطمئن شوم واقعی ست. زانو زد روی زمین و دستانش را برایم باز کرد. لبخند مهربانش، من را دعوت میکرد به سمت آغوشش.
دویدم به سمتش و مثل دفعه اولی که دیده بودمش، خودم را محکم به سینهاش چسباندم؛ مثل کسی که از یک طوفان و سرمای سهمگین، به پناهگاهی گرم پناه میبرد. دوباره صدای قلبش را شنیدم. آرامتر میزد.
بلند خندید:
- مرحبا روحی! اشلونک؟ (سلام عزیزم، حالت چطوره؟)
وارد اتاق شد و مرا روی پایش نشاند. عروسک را مقابلم گرفت و گفت: هیدی لک! حابِّته؟(این مال توئه. دوستش داری؟)
باورم نمیشد عروسکی به این قشنگی، واقعا مال خودم باشد. تابحال کسی برایم هدیه نخریده بود. مردد، عروسک را از دستش گرفتم و محو زیباییاش شدم. حیدر گفت: هاد صدیقتک. اسمو...(این دوستته. اسمش...)
کمی فکر کرد. حتما دنبال یک اسم دخترانه میگشت. آرام میان موهایم دست کشید و گفت: مطهره!
محکم عروسک را بغل کردم و سرم را گذاشتم روی سینه حیدر. دوست داشتم تا قیام قیامت همانجا بخوابم. حیدر هم به دیوار تکیه داد و موهایم را نوازش کرد. چشمانم گرم خواب شد؛ حس کردم در امنترین جای جهانم. از هیچ چیز نمیترسیدم آن لحظه.
ناگاه شروع کرد به حرف زدن؛ به زبانی که در پنج سالگی، برایم بینهایت گنگ بود: فارسی. هنوز هم حسرت میخورم که چرا نفهمیدم چه میگوید.
داشت با خودش حرف میزد؛ یا شاید حواسش نبود که من فارسی نمیفهمم. متعجب نگاهش کردم و او که نگاهم را دید، لبخندی دستپاچه زد.
نگاهی به ساعتش انداخت و دوسوی صورتم را گرفت: ربما مواشوفک ابدا. لاتخافی. کل شی رح یکون عل مایرام.(ممکنه دیگه نبینمت. نترس. همه چیز درست میشه.)
#ادامه_دارد ...
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#فاطمه_شکیبا
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi