eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
161 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
لبریزِ استجابت هر چه دعا بزودی یا سامعَ ٱلشکایا؛ رفعِ بلا بزودی کارِ جهان گره خورد عجّل علیٰ ظهورک برگرد ای امامِ مشکل گشا بزودی اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
•لا اِلہَ اِلّا هُوَ رَبُّ الْعَرشِ الْڪَریم• معبودی جز او نیست و او پروردگار عرش ڪریم است (: [مؤمنون ؛آیہ۱۱۶] جرعه ای از نور
🎯خلوت از دست مده! 💠برادرم به فکر خود باش و ازخویشتن غافل مباش، همواره کشیک نفس بکش و کشیک نفس کشیدن؛ کَشکی نیست! از خداوند توفیق بخواه؛ با ابنای روزگار بساز و مرد تحمّل باش؛ مرد فکر باش که فکر، لُبّ عبادت است. مناجات و راز و نیاز با دوست را قطع مکن « قُل ما یَعبَؤُ بکم ربُّی لولا دُعائُکم» خلوت را از دست مده! و به حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی 📚تازیانه سلوک
✅ امام علی (ع): صفا و نورانیت قلب، نتیجه لقمه_حلال است. تلنگر: یاد بگیریم اتفاق های خوب هم پر رنگ نشون بدیم،نه فقط اتفاق های بد رو
•﷽• آبرومندی ما در قیامت؛ در گروِ آبروداری ما نسبت به اهل دنیاست! 🌱
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تقویت ریه و مقاوم شدن به کرونا ♻️ کار کلان ملی در برابر ابتلاء به ، ایجاد و افزایش ها در برابر این بیماری در شرایط امروزی از زبان استاد گرانقدر
قلم را، دفترم را دوست دارم واین طبع ترم را دوست دارم چقدر اینکه برایت، در زیارت غزل می آورم را دوست دارم یکی از این سحرها شاعرم کرد سحرهای حرم را دوست دارم سحرها در شبستان گوهرشاد نماز مادرم را دوست دارم نگینش را همین مشهد خریدم اگر انگشترم را دوست دارم میان عاشقان دل شکسته غم دور و برم را دوست دارم کنیز خواهرت هستم که گفتی کنیز خواهرم را دوست دارم به لطف  آن سه باری که می آیی جهان دیگرم را دوست دارم  شفا می خواستم اما کنارت همین که بهترم را دوست دارم وداعی نیست در رسم کریمان  سلام آخرم را دوست دارم
🌹🍃🕊👇👇👇 🔍 بیشتر بدانیم های مذهبی🔎 ✍شخصـے از پیامبر گرامـی(ص) پرسید: چرا از مرگــ مـی‌ترسیم؟ 🔻رسول خدا (ص) فرمود: ◽️آیا مال دارے؟ ◽️گفت: بله ◽️فرمود: آیا در راه خدا داده اے؟ ◽️گفت: نه، ◽️فرمود: به همین خاطر مـی‌ترسـی. ↩️نظیر همینــ سؤال را شخص دیگرے از امام حسن(ع) ڪرد؛ ⇦امام جواب داد: شما تمام کوشش خودتانــ را صرفــ آبادے دنیا کرده‌ اید و براے آخرتــ کار نیکے ندارید وبه همین خاطر از مرگـــ مـے ‌ترسید که از جاے آباد به جاے خرابــ منتقل شوید. «إنکُم أخرَبتُم آخِرَتَکُم وَ عَمَّرتُم دُنیاکُم فَأنتُ تَکَرَون النَّقلَهَ مِنَ العُمرانِ إلـے الخَرابِ» 📚بحارالانوار 12
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت هفتادو دوم با پریشانی گفت:خواهش میکنم فورا نابودش کنید. اما کارت با اون پوشش پلاستیکی و خشک اصلا نمیشد پاره کرد. مقاوم و شق و رق بود. هرچه مچاله اش کردم فایده نداشت. سرباز عراقی مسیر حرکتش را عوض کرده بود و به سمت من چرخید و حالا دیگر کاملا در میدان دیدش قرار گرفته بودم. فرصت از بین بردن کارت را نداشتم. فورا کارت شناسایی دکتر هادی عظیمی را همراه با قران و نامه در جیب خودم گذاشتم هادی عظیمی را همراه با قران و نامه در جیب خودم گذاشتم. تنها سرباز عراقی نبود که مراقب مان بود بلکه برادرانی هم که در گودال بودند از دور ما را کنترل میکردند. دکتر نگران این بود که در این فاصله برای ما مشکلی پیش بیاید. پشت سر هم میپرسید نابودش کردی؟ برای اینکه خیالش راحت باشد تا شاید درد چشمش کمی آرام بگیرد گفتم: تمام شد، خیالت راحت. هر بار که فاصله سرباز با ما کمتر میشد و خیره تر نگاهمان میکرد، وحشت و اضطرابم بیشتر میشد. دنبال راه چاره ای بودم که یک طوری خودم را از شر مدارک خلاص کنم. با نوک کفشم به آرامی شروع کردم به کندن زمین تا گودال کوچکی ایجاد شد و کارت شناسایی و نامه ی سرهنگ را در آن انداختم و رویش را با ته کفشم با خاک پوشاندم و با کف کفش چند ضربه ای روی آن کوبیدم. سپس از سرهنگ فاصله گرفتم و خودم را به سمت مریم سراندم. ظهر شده بود و هرکس در هر وضعیتی که بود چه مجروح و چه سالم بی وضو و با تیمم در همان بیابان مشغول نماز شد. آنها اجازه نمی¬دادند کسی ایستاده نماز بخواند و همه را می نشانند. ممکن بود در حالت ایستاده نیروهای خودی ما را ببینند و متوجه حضورمان شوند. حتی دکتر عظیمی با آن درد و خونریزی و با دست های بسته و چشم های زخمی دائما در حال نماز خواندن بود و مرتب میگفت: خواهر برایم قران بخوانید. بعثی ها به صورت تاکتیکی جاده را آزاد میکردند و به برخی از ماشین های خودی اجازه ی عبور می دادند ماشین های خودی اجازه ی عبور می دادند. ولی درست موقعی که نیروهای خودی فکر میکردند بعثی ها عقب نشینی کرده اند، مجددا وارد جاده و مسیر میشدند و بلافاصله جاده را تصرف کرده و دوباره عده ی دیگری را شکار میکردند. شیوه ظالمانه و ناجوانمردانه ای بود. با حیله گری، بهترین نیروهای رزمی، تکاور، سپاهی، ارتشی و امدادی را اسیر میگرفتند. بیشتر شبیه آدم ربایی بود تا جنگیدن و اسیر گرفتن. دلمان میخواست همگی بلند شویم و فریاد بزنیم و نیروهای خودی را از نیرنگ خبردار کنیم اما نیروهای بعثی با تجهیزات و ادوات نظامی کامل آمده بودند. بعضی از نیروها وقتی اسیر میشدند خوشحال بودند و میگفتند: یا حسین بن علی ما را طلبیدی، زائر کربلا شدیم. آقا این هفته مهمان توایم! بعضی هاشان حتی همدیگر را کربلایی صدا میزدند. نمیدانستم آنها درست فکر میکنند و ما واقعا برای یک هفته به زیارت کربلا دعوت شده ایم یا نه. پرسیدم دکتر شما که نظامی هستید، فکر می¬کنید سرنوشت جنگ چی میشه؟ چه اتفاقی برای ما می افته؟ گفت: اینها قدرت ادامه جنگ با ایران را ندارن ولی تا بخواهند این را بفهمند، ممکن است یک هفته طول بکشد اما چون شما از نیروهای هلال احمر هستید، مسئله ی شما جداست. از نظر قوانین بین المللی ژنو نمیتوانند شما را اسیر کنند و هرکدامتان میتوانید دو مجروح جنگی را با خودتان آزاد کنید. پرسیدم: این دو مجروح را خودمان انتخاب میکنیم یا آنها؟ گفت: نه انتخاب مجروح به عهده ی خودتان است. با خودم گفتم: پس کاش سید تکاور را نمی¬فرستادیم و با خودمان به ایران میبردیم. با دکتر عظیمی دو نفر میشدند، حالا دو نفر دیگر را چطور انتخاب کنیم؟ یکباره در دلم خندیدم و گفتم: اما جناب سرهنگ من یک شب از کانال تلویزیونی بصره( کانال تلویزیونی بصره را شبکه آبادان شفاف نشان میداد) دیدم که صدام چطور قرارداد رسمی الجزیره را که توافق قانونی بر سر خطوط مرزی بین دو کشور بود، پاره کرد و دستور جنگ داد. پایان قسمت هفتاد و دوم
زیارت مجازی مزار شهید حاج قاسم عزیز soleimany.ir/tour/ @khaharankhademozahra هدیه امروز ما به هم هیئتی های همراه عزیز 🌹🌹🌹🌹 ان شا الله که همیشه سلامت باشید و عاقبت بخیر