هدایت شده از کارزار نرم
🔴 گزارش و تحقیق محلی و میدانی "وحید اشتری" از فوت نیکاشاکرمی
١. این تحلیل سی و پنج قسمت است تا آخر بادقت بخوانید. اکثر شواهد عینی از اهالی محل و ساختمونی هست که نیکاشاکرمی اونجا حادثه براش اتفاق افتاده
۲. ادامه متن رو از زبان وحید اشتری بخوانید
۳. من تقریبا وقت گذاشتم و همه مطالب در مورد #نیکا_شاکرمی را خواندم. تقریبا هیچ چیزی نیست که نخوانده باشم یا ندیده باشم. بخاطر دغدغه خودم رفتم آدرس دقیق در محله امیراکرم را هم پیدا کردم. با اهالی ساختمان و برخی همسایهها هم صحبت کردم. قصه این طفل معصوم هیچ ربطی به اعتراضات ندارد.
۴. البته اینکه نیکا مثل خیلی از هم سالانش در اعتراضات هم شرکت کرده قطعی است. همسایههایی که با کلانتری محل کیفش را اولین بار باز کردهاند میگویند در کیفش یک عینک شنا و یک حوله خیس بوده است. عینک شنا را معمولا برای جلوگیری از خوردن ساچمه به چشم و حوله را برای گاز اشک آور میبرند.
۵. ولی من با صحبت اهل محل خیلی زود فهمیدم قصههایی که این چندوقت در مورد بازداشت چند روزه و شکنجه و تعقیب و گریز و چیزهای دیگر نوشته شد مشخصا ساخته ذهن خبرنگاران رسانههای فارسی زبان خارج از کشور است. هم همسایهها و هم کسبه محل پیدا شدن جنازه را متعلق به ۳۰ شهریور میدانند.
۶. یعنی نیکا غروب ۲۹ شهریور در اعتراضات بلوار کشاورز بوده و شب به این ساختمان نیمه کاره در لبافی نژاد که فقط چند پلاک با منزل خالهاش فاصله دارد آمده است. نزدیک صبح چند ساعتی روی پشت بام بوده و تعداد زیادی سیگار کشیده است که فیلترهایش باقی است.
۷. در این چند ساعت شروع میکند به پاک کردن اکانتها در شبکههای اجتماعی و احتمالا خاطرات و عکسها و کانتکت ها و چیزهای دیگر. بعد همسایهها نزدیک صبح صدای افتادن یک جسم سنگین در حیات خلوت را میشنوند. ساعتهای متفاوتی را ذکر میکنند که خیلی دقیق نیست. بین ۴ تا ۵ و نیم صبح.
۸. همسایه طبقه زیر همکف که اولین نفر جنازه را دیده میگوید بخاطر بالاتر بودن باغچه از داخل خانه پشت باغچه را نمیتواند ببیند. حدود ساعت ۱ ظهر که برای گربههای حیاط غذا میآورد متوجه جنازه میشود و به سایر همسایهها و پلیس فورا زنگ میزند.
۹. اهالی محل و کسبه ها هم آمدن پلیس و بردن جنازه را متعلق به ظهر ۳۰ شهریور میدانند. اینکه رسانههای فارسی زبان خارج از کشور گفتند نیکا ۲۹ یا ۳۰ شهریور دستگیر شده و ده روز بازداشت بوده و آنجا شکنجه شده و الباقی داستان رسما با توجه به شهادت اهل محل یک قصه تخیلی مینماید.
۱۰. برخی ساعتها و تاریخ وقایع و جزئیاتی که برخی خبرگزاریهای داخلی منتشر کردهاند بعضا اختلافاتی با چیزهایی که اهل محل میگویند دارد. من در این روایت فقط جزئیات ساعتها و رخدادهایی را مینویسم که مستقیما از همسایهای که جنازه را دیده یا به پلیس زنگ زده یا ... شنیدم.
۱۱. فیلمی که از ورود نیکا به ساختمان منتشر شد هم برای دقایق اولیه بامداد ۳۰ شهریور است. نیکا در حال تعقیب و گریز نیست و دنبال آدرس جایی میگردد که تا حالا به آنجا نرفته است. اول از کوچه عبور میکند بعد در تلفن میگویند برگرد. به درب خانه هم که میرسد درب را برایش باز گذاشتهاند.
۱۲. من با پرس و جو از همسایهها تقریبا مطمئن شدم که زنده از بالا خودش پریده است.
اولا کسی را که زنده باشد و به زور از بالا بیندازند حتما داد و هوار میکند و هنگام سقوط جیغ میکشد ولی در خودکشی یا اشکالی شبیه به این که طرف با قصد خودش میپرد متفاوت است.
۱۴. نکته بعد اینکه در تصاویر حیات خلوت مشخص است جای جنازه با نقطهای که به زمین خورده چند وجب فاصله دارد. یعنی طفل معصوم زنده بوده و داشته جان میداده. همسایهها مطمئن بودند با پیشانی زمین خورده و جمجمهاش کامل له شده ولی جنازهاش روی زمین برگشته است.
۱۵. روی تصویر جنازه در حیات خلوت دقت کردم. بند کتانیهایی که پایش بود را دور پاش پیچیده بود ولی این کتانیها در حال تقلا از پایش درآمده بود.
احتمالا برای آن چند لحظهای است که طفل معصوم داشته روی زمین دست و پا میزده است.
همسایهها میگویند له شدگی جمجمه و شکستگی ساق مشهود بود.
#قسمت_اول
#ادامه👇
هدایت شده از کارزار نرم
#قسمت_دوم
🔻گزارش جامع میدانی از اهالی محل درباره مرگ نیکاشاکرمی
۱۶. صفحه اینستاگرام خانم آتش شاکرمی خاله نیکا را پیدا کردم. پستها و هایلایتهای قدیمیاش را خواندم (اسکرین شاتها را باز نمیتوانم ضمیمه کنم) خیلی روشن بارها نوشته که نیکا زیاد با وی دعوا داشته و احتمالا قهر کردن و بی خبریشان از همدیگر سابقه داشته است.
۱۷. این طفل معصوم مشکلات عاطفی و روحی زیادی داشته است. مادر نیکا ازدواج مجدد داشته و الآن در زندگی دیگری است. با پدرش هم مشکلات زیادی داشتهاند. پدرش سالها پیش فوت کرده است. بخاطر همین نیکا در تهران با خالهاش زندگی میکرده و در یک کافی شاپ کار میکرده است.
۱۸. چندتا فیلم هست که مجریان شبکههای فارسی زبان میگویند با پدر نیکا صحبت کردهاند.
درحالیکه سالهاست این بنده خدا مرحوم شده است.
برای سر و شکل دادن به این قصه دروغهای عجیب و غریبی گفته شده که حال و حوصله ذکر تک تک را ندارم. با این سرعت افتضاح نت هم هیچ چیز نمیشود ضمیمه کرد.
۱۹. همسایههایی که با کلانتری کوله را باز کردند میگویند شناسنامه و سایر مدارک هویتی وجود نداشته است.
ماموران پلیس چون قفل گوشی که بالا کنار کوله مانده بود را نمیتوانند باز کنند سعی میکنند گوشی را از حالت پرواز در بیاورند که حداقل کسی تماس بگیرد و خبر از دخترک بگیرد که نمیشود.
۲۰. یکی دو تا از همسایهها با تردید گفتند گوشی نیکا سامسونگ بود. من سرچ کردم ظاهرا سری اس سامسونگ را بدون داشتن رمز حتی از حالت پرواز نمیشود درآورد. احتمالا روایتشان از این ماجرا غلط نباشد.
ولی خیلی محکم اظهارات خاله نیکا که گفته بود شناسنامه با وی بوده را رد کردند.
۲۱. جنازه این دختر نوجوان در پزشکی قانونی قریب یک هفته بدون احراز هویت باقی میماند. خانواده روز ۷ یا ۸ مهر به پزشکی قانونی مراجعه میکنند و خیلی زود با مشخصات تطبیق داده میشود و جنازه را تحویلشان میدهند.
اینها با تاریخ دقیق همانموقع در اینستاگرام خالهاش نوشته شده و الآن هست.
۲۲. آدرس پزشکی قانونی استان تهران در جاده قدیم قم واقع در کهریزک پانصدمتر بعد از درب شرقی بهشت زهرا میباشد.
همه افراد برای شناسایی جنازه مفقودین میروند آنجا.
ولی در گزارشهای بی بی سی و اینترنشنال تعمدا فقط اسم کهریزک را به جای پزشکی قانونی می آورند و میپرسند سوال اینست؛
۲۳. «چرا نیکا در حوالی بلوار کشاورز مفقود شده و در کهریزک به خانوادهاش تحویل داده شده است؟»
مخاطب بی اطلاع هم به محض شنیدن اسم کهریزک یاد سایر جنایات رخ داده و رسیدگی نشده میافتد.
این عقل کلها میدانند هرکسی در تهران مفقود شود آنجا باید دنبالش گشت و این کارشان تعمدی است.
۲۴. من با بررسیهایی که کردم حس کردم کنشهای خاله نیکا خیلی عجیب است.
اول فکر کردم شاید بخاطر تحت فشار بودن از طرف خانواده بخاطر داشتن مسئولیت در اتفاق رخ داده و مشکلاتی که مدتها برای این نوجوان وجود داشته سعی میکند موضوع را سیاسی کند و یک واکنش عاطفی برای رفع اتهام از خود است.
۲۵. بعدتر بدبینتر شدم و حس کردم شاید مثل برخی موارد دیگر که ما در ایران شاهدش هستیم از یک اتفاق رخ داده یا حتی ظلم صورت گرفته درحال دوختن کلاهی برای خود یا مهاجرت یا گرفتن پناهندگی است.
مثلا در توییتر آگهی اعلام مفقودی زیاد میبینم که خانوادهها درخواست شناسایی و ریتوییت دارند
#قسمت_دوم
#ادامه👇
تا کجا؟
یکسال پیش در چنین روزهایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را می نویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته،
محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد،
سید حسن نصر الله ترور شده،
فواد شکر،
ابراهیم عقیل
و
بزرگانی از حزب الله شهید شده اند،
اسماعیل هنیه
و فرزندانش ترور شده اند!
رئیسی
و
امیر عبداللهیان
جایشان را به پزشکیان و ظریف داده اند، جریان عادیسازی اسرائيل از سعودی و ترکیه حتی تا تهران بی پرده شده !
42000 انسان جلوی چشم دنیا کشته شدند، چند میلیون نفر آواره شده اند،
غزه با خاک یکسان شده
و
تصاویر زنده زنده سوختن آدمها هیچ قیامتی نمی سازد !!!
🤷♂️
ما به اسراییل حمله مستقیم کردیم،
آن هم نه یکبار بلکه دوبار،
رسما پایگاه های تل آویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسراییل یکسال تخلیه شده است، ارتش اسراییل در مرز لبنان زمینگیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسرائیل موشک میزند،
مسیر دریایی اسرائیل از سمت یمن قطع شده،
حزب الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی اش رونمایی کرده،
اسراییل یکسال وجب به وجب غزه را گشته اما هنوز بیش از 100 اسیر را پیدا نکرده، شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ میدهد!
آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یکسال!
👌👌👌
چه کسی باور میکند همه اینها فقط در عرض 365 روز اتفاق افتاده باشد؟!🤔
چنان باورنکردنی که حتی بعضی به شهید سنوار اتهام جاسوسی زدند که "چرا" این همه هزینه ساخت؟
چرا زندگی "عادی" ما را به هم زد؟
کمی به عقب تر برگردیم.
وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید تطبیع (عادیسازی) زده شد.
با سودان توافق کرد،
و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت.
حالا از مسیر دهلی و عمان و دبی فقط یک سعودی مانده بود.
اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمیشود یکباره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنش ها را بسنجد.
عادیسازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود.
حتی در تهران هم زمزمه هایی از توسعه بن سلمان و لزوم "پذیرش نظم جدید" میدادند.
7 اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: ما "عادی" شده ایم و فلسطین تمام.
غزه شهر از یاد رفته،
غزه شهر شکنجه شده،
غزه شهر معامله شده به پا خواست.
زندانیان تاریکخانه بشریت همه توانشان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند.
اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زنده ایم حرامزاده ها!
اتفاقا آنها که 7 اکتبر را دسیسه می دانند، درست میگویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد.
انگار پرده نمایش افتاد.
برای چه شورش کردند؟
برای عادی نشدن.
برای واقعیت.
یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسراییل زندگی، مقداری از سهمم را به شما می بخشم و مقداری از سهم شما را گرو میگیرم. خودتان را که دیگر نمی توانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلو گلوله میروم.
فکر میکنید سنوار و ضیف، شب قبل از هفت اکتبر نمی دانستند تصمیم شان چه عواقبی دارد؟
می دانستند.
این حدس و تحلیل نیست.
بیانیه شان را بخوانید، می دانستند غزه نابود میشود،
می دانستند تک تکشان آواره میشوند.
می دانستند ماه ها و شاید سالها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) میدانستند باید مرگ تک تک عزیزانشان را ببینند.
میدانستند بیمارستان ها میسوزد، مسجد و کلیسا صاف میشوند،
شلیک های فسفری و خوشه ای و اورانیومی را می دانستند،
قتل عام را می دانستند،
ولی تا کجا؟
سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه "چرا؟"
تا کجا میشود ادامه داد؟
سوالی که ضیف و سنوار جوابش را میدانستند،
پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام "عادیسازی" را به باد دادند.
به قیمت نابودی شان.
و این راز عظمت 7 اکتبر است. 👌
👇 #ادامه