ᚔᚔᚓ◜𑁍◞ᚔᚔᚔᚔ
#پـارت64
‹ رمان ِ عـِشقبـٰاطعمِسـٰادگی! ›
-نه ممنون
مامان- مواظب خودت باش سلامم برسون
چشم آرومی گفتم و بعد خداحافظی کردم و تماس قطع شد...آهسته دستم رو پایین آوردم و نگاهم روی تلفن همراه ساده و معمولی امیرعلی موند
با صدای باز شدن در اتاق سربلند کردم و امیر علی اومد تو اتاق و کنارم نشست
-چیزی می خوری برات بیارم؟
به نشونه منفی سر تکون دادم و خجالت زده گفتم: ببخشید دست خودم نیست نمی دونم چرا این جوری شدم ...همش توی ذهنم...
نزاشت ادامه بدم و دستش حلقه شد دور شونه هام – چرا ببخشید؟ درک می کنم حالت رو عزیزمن خودم هم اینجوری بودم فقط یکم خوددارتر
سرم و به شونه اش تکیه دادم- تو خواستی من شب اینجا بمونم
دست کشید به موهاش-آره ...ناراحت شدی؟
-نه ...فقط خجالت می کشم!
خنده کوتاهی کرد وروی موهام و نوازش کرد –قربون اون خجالتت ...
روی پاش ضربه زد – سرت و بزار اینجا
بی حرف سرم و روی پاش گذاشتم ...خوابم میومد ولی نمی تونستم بخوابم میترسیدم!
شقیقه ام رو نوازش کردو موهام رو برد پشت گوشم – سعی کن بخوابی من اینجام ...از هیچی نترس
دستش رو محکم گرفتم-قول میدی
چادر نمازم رو روی پاهام کشید – قول می دم حالا بخواب
چشمهام رو بستم و نفهمیدم کی زیر نوازش دستهای امیرعلی خوابم برد!
خوابهای عجیب و غریب میدیدم ... با وحشت چشمهام و باز کردم .... همه جا تاریکی محض بود ... تصویر غسال خونه و جنازه کفن پیچ اومد جلو چشمهام ...
دهن باز کردم جیغ بزنم که از پشت کسی بغلم کردو دستش جلو دهنم رو گرفت...از ترس میلرزیدم!
-آروم محیا جان ...منم ...نترس عزیزم من اینجام
باشنیدن صدای امیرعلی بی اختیار اشکهام ریخت ...سریع چرخیدم وخودم رو قایم کردم توی آغوشش و هق هقم روتوی سینه اش خفه کردم!
-امیرعلی من خیلی ترسوام ببخشید... ببخشید ...حتما میگی خیلی لوسم اما...
موهام رو نوازش می کردو سرم و ب*و*س*- من اصلا همچین چیزی نمی گم ...می دونستم امشب اینجوری میشی برای همین خواستم بمونی ... اولش همیشه اینجوریه تا با خودت کنار بیای !
-الان اون خانومه که خاله لیلا غسلش داد توی قبره نه ؟
فشار نرمی به بدنم داد-خانومی به این چیزها فکر نکن
-نمی تونم ...نمیشه همش میترسم ...من قراره چطوری بمیرم امیرعلی؟خاله لیلا می گفت این خانومه خوب بوده چون لبخند رو لبهاش بود ...من خیلی بنده بدی هستم ...
هق زدم- خدایا من و ببخش
-هیس... آروم گلم... خدا بزرگه ...مهربونه ...آروم باش
به بازوهای برهنه اش چنگ زدم- قول دادی وقتی من مرده ام تو غسلم بدی قول دادی مگه نه؟
دهنش رو به گوشم چسبوند- نباشم همچین روزی رو ببینم عزیز دلم!
لحن گرم و مهربونش آرومم می کرد و کم کم گریه ام قطع شد!
از امیر علی جدا شدم و تازه یاد موقعیتم افتادم و حس غریبی افتاد به جونم!
-بهتر شدی؟
نمی تونستم به چشمهای امیرعلی نگاه کنم... سرم و بالا پایین کردم ...روی بالشت ضربه زد
-حالا راحت بگیر بخواب من اینجام
کمی مکث کردم وبعد خیلی آروم دراز کشیدم ..پتو رو روم مرتب کردو کنارم دراز کشید...قلبم روی هزار میزد ...ترس و دلهره و خجالتم باهم قاطی شده بودو سرم به سینه ام چسبیده بود
-محیا معذبی؟
سربلند کردم وسریع گفتم:نه نه
حالا چشمهام به تاریکی عادت کرده بود و خوب میدیدمش...چشمهاش و ریز کرد ...نمی خواستم اشتباه برداشت کنه... مثل بچه ها بغض کردم به این حال مسخره ام و فقط گفتم: امیر علی
-جونم چیه؟
جوابی ندادم که اومد نزدیکترو بازوش رو گذاشت زیر سرم ...قلبم داشت از سینه ام بیرون میپرید
- -چرا این قدر قلبت تند میزنه محیا ... بغلت کردم تا راحت بخوابی... اگه ناراحتی خب بگو عزیز من
سرم و به قفسه سینه اش تکیه دادم-نه ...خب خجالت می کشم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نویسـنده: مـ... علـیزاده🌱
؛ᚔᚔᚔᚓ◜𑁍◞ᚔᚔᚔᚔ
خب رفقا از اونجایی کع دیروز نتونستم رمان رو آماده کنم امروز ۳ پارت تقریبا طولانی براتون فرستادم🌿
نظری حرفی انتقادی پیشنهادی چ راجبه کانال چ راجبع رمان ها دارید
ناشناس بگید الان جواب میدم🌸
https://harfeto.timefriend.net/16964540838680
vip برا رمان بزارررررر نمیذاری؟
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ن فک نکنم
تازعع فکر نکنم کسی هم موافق باشع
آغا سلام این نماد چیه☯️ ؟! چون خیلی جاها هست نماد خوش اقبالی و اینه هد؟!
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بزارید بعد ناشناس
نماد ها رو میذارم
عه میشه خاطرات انر به معروف و نهی از منکر تعریف کرد؟
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
بله!
من چند وقت پیش گفتم
فعالیت های نارنجی هم به کارامون اضافه میشع😂😐
هعب من خیلی ادم گناهکاریم نه مسلمونم نه نماز میخونم نه حجاب دارم هعببب جام وسطه جهنمه باید برم با شیطون یه قول دو قول بازی کنم
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
هیچوقت دیر نیست
هر موقع واقعاااا کسی پشیمون بشع
راه برگشتی هس
خدا خیلی مهربون
.............
توبه حقيقى و واقعى آثار عجيبى داره!
وقتی كه انسان توفيق همچین توبهاى رو پيدا کنع ، و با اعمال صالح، گذشته رو جبران کنه، خداوند گناهان گذشتهاش رو مىبخشه، و اونها رو از پرونده اعمالش مىشويد، و اون رو به خاطر اون گناهان مجازات نمىكنه؛ بلكه اگر تعجّب نكنيد، طبق صريح آيات مورد بحث، تمام اون گناهان را
تبديل به حسنات و ثواب مىکنه! يعنى عذر خطاكار را مىپذيره، و اون رو مورد عفو قرار میده، و از مجازاتش صرف نظر مىکنه، و هديهاى با ارزش هم به او عنايت مىكنه!
بالاتر از اين نوع تكريم و بزرگوارى سراغ داريد! شما هيچ انسان كريم و بزرگوارى را مىشناسيد كه با خطاكاران اینجوری برخورد كنه!
ابوذر غفارى مىگويد:
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: روز قيامت اشخاصى وارد صحنه محشر مىشوند، ملائكه نامه اعمال آنها را تحويلشان مىدهند، پرونده خويش را باز كرده مشغول مطالعه آن مىشوند، ناگهان با تعجّب و حيرت فرياد مىزنند. اشتباهى رخ داده! اين پرونده، نامه اعمال ما نيست! ما گناهانى مرتكب شدهايم كه در اين نامه ثبت نشده! و عباداتى در اين نامه مىبينيم كه آن را به جا نياوردهايم! حتماً اشتباهى شده، و نامه اعمال شخص ديگرى را به ما دادهاند!
خطاب مىرسد: نه، اشتباهى رخ نداده! اين، نامه اعمال خود شماست، و چون شما در دنيا موفّق به توبه شدهايد (و توبه شما ريشهدار و حقيقى بوده) و با اعمال نيك و صالح، گذشته سياه خود را جبران نمودهايد، ما گناهان و معاصى پرونده شما را تبديل به حسنات و عبادات كردهايم! پيامبر اكرم سپس آيه شريفه «اوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ « سوره فرقان، آيه 70»» را تلاوت فرموده، و به اين آيه شريفه استدلال كردند. سپس آثار خوشحالى فوقالعادهاى در چهره مباركشان آشكار شد و به گونهاى تبسّم فرمودند كه دندانهايشان نمايان گشت. «نورالثّقلين، جلد 4، صفحه 33( به نقل از تفسير نمونه، جلد 15، صفحه 161)»
ولی به شرط اینکه توبه واقعی باشه:))
ببخشید قصد جسارت ندارم شما خانوم هستید یا آقا؟(ادمین)
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دخترم
https://eitaa.com/khakrizhaieshg/10699 چیه؟
#ناشناس
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
کسایی کع رمان مینويسن یا رمان میزارن
یع کانال جداگانه میزنن
بعد حالا اون رمانی کع در کانال اصلی در حال پارت گذاری
همون رمان در vip هم مثلا میذارم
ولی vip پارتاش خیلی جلوتر
مثلا اگ این رمان در کانال اصلی پارت ۵۰ هستش
در vip شاید رمان حتی تموم شدعع باشه
ولی لینک کانال در اختیار هرکسی قرار نمی گیرعع
پولی هستش
حالا این بستگی به طرف دارعع چقدر بزارعع