eitaa logo
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.5هزار ویدیو
106 فایل
🥀شهـید حـسـن بــاقــری : خاکریز بهانه است ما با هم رفیق شده ایم تا همدیگر را بسازیم. کپی؟!با یک صلوات برای مولامون امام زمان کاملا حلال:) به جز روزمرگی! https://daigo.ir/secret/6656835269 سوالی دارید پاسخگو هستم پایان انشالله ظهور🕊💚
مشاهده در ایتا
دانلود
تو یک دختری با دخترانه ها و زیبایۍها✨ اما بایدیادبگیری دخترانه هایت را خرج هر نگاهی نکنی🥲 دخترباش با چاشنیِ حجاب و نمکِ حیا(:❤️‍🩹
+ شرح حال ؟ - دلتنگ مشهد و پریشان کربلا :)💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️"روزعاشورا درکربلا" ازطریق هوش مصنوعی به نمایش گذاشته شد ... حتماً ببینید
امشب ساعت 12ناشناس داریم توسط لطفا کویرش نکنیدااا🥺💔
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
#قسمت_سیزدهم #ویشکا_2 چند باری با نگین تماس گرفتم ذهنم خسته ناامید بود به سمت نیکمت فلزی که رنگ سبز
در دلم آشوبی ایجاد شده بود ، انگار دو گروه در حال لشگرکشی بودند نگاهی به به ساعت دیواری کردم درست ساعت یازده صبح بود ،که گوشی همراهم زنگ خورد . به طرف گوشی رفتم شماره ی ناشناسی را روی صفحه ی آن نشان می داد . سلام بفرمائید سلام خانم دهقان دقت تون بخیر متشکرم از کلانتری 12خدمتتان تماس می گیرم شما باید امروز ساعت 13 کلانتری تشریف بیاورید . در چه موضوعی؟! شما تشریف بیاورید ، خدمتتان عرض می کنیم تماس را قطع کردم نگاهی به اطراف کردم خانه ما انگار بمب ترکانده بودند یک ساعتی فرصت داشتم تا خانه را مرتب کنم و بعد به کلانتری بروم ساعت 12:15 از خانه به سمت کلانتری خارج شدم می دانستم اگر ماشین را ببرم جای پارک مناسبی پیدا نمی کنم به همین دلیل تا سر خیابان پیاده رفتم و با سوار شدن یک خط اتوبوس خودم را به کلانتری رساندم نگاهی به اطراف کردم فضای کلانتری مثل هفته ی قبل بود دیوار های کرم رنگ با صندلی های فلزی که ناگهان چشم به نرگس افتاد کنارش رفتم سلام نرگس جانم سلام ...😐 چی شده اتفاقی افتاده ویشکا خانم ماجرا ها را باید از شما شنید من برای چی ؟! درست زمانی که نرگس دهانش را باز کرد جمله ای بگوید سروان احمدی از اتاقش بیرون آمد و ما را صدا کرد خانم دهقان و خانم صالحی تشریف بیاورید هر دو به طرف اتاق سروان احمدی کردیم وارد اتاق شدیم که ناگهان دلم ریزش کرد شایان در حالی که روی صندلی مشکی رنگ در سمت چپ اتاق نشسته بود در حالی که دستانش با دستبند فلزی بسته بود نگاهی به من کرد ویشکا جانم آمدی مات مبهوت مانده بودم چه بگویم وضعیت خیلی سختی بود عرق سردی بر پیشانی ام نشست دستم بالا بردم تا آن را پاک کنم که صدای سروان احمدی مرا متوجه خودش کرد خانم صالحی مثل این که حال شما خوب نیست نرگس در حالی که تقلا می کرد حالش را خوب نشان بدهد نه خوبم بفرمائید آقای مقدم و دو نفر دیگر متهم ردیف اول به قتل شهید ناظری هستند ما باز جویی ها را انجام می دهیم شما منتظر روز دادگاه باشید نرگس در حالی که زیر لب چیزی گفت از اتاق بیرون رفت شایان تقلا می کرد، ویشکا بگو کار من نیست ویشکا جان تو که ... سروان احمدی با صدای بلندی خانم دهقان شما بیرون تشریف داشته باشید از اتاق خارج شدن نرگس در حالی که دستانش را دور سرش گرفته بود شروع به اشک ریختن کرد... نویسنده :تمنا🌹🍃
‏+یہ‌اسـتاد‌داشتیم،مۍ‌گفت: _اگہ‌‌درس‌مۍ‌خونید‌بگین‌برا‌ امام‌زمان‌(؏ــج) اگہ‌مہارٺ‌ڪسب‌مۍ‌ڪنید‌نیتـتوݩ باشہ‌براۍ‌مفیـد‌بودن‌تـ‌و‌دولـت‌ 'امام‌زماݩ‌(عج)' اگہ‌ورزش‌مۍڪنید‌آمادگـے‌براۍ دوییـدݩ‌توحڪومت‌‌ڪریمہ‌آقابآشہ... اینجورۍ‌میـشـیـم‌‌ ↴ ســ‌رباز‌قبل‌از‌ظہور‌💚🌱
دوستان دعا کنید برام ❤️‍🩹🌱
آقا جان گدا نمی خواهـــی؟ دختر بی وفا نمی خواهـــی؟ کاش ز من هم سوال کنی دخترم کربلا نمی خواهـــی؟ 🖤😔
شد شد نشد....❤️‍🩹 با بغض تو صدام با اشک تو چشام رو به عکس کربلات میگم : خوش باشی آقااا با زائرات...💔
نَبودِه،نیست‌ونَخوآهَدبود...! عَزیزتَراَزتوکَسی‌بَرآےِمَن‌:))❤️‍🩹
ازاینجـٰاڪه‌هستم،تـٰاآنجـا ڪه‌هستی،وجب‌بہ‌وجب‌دلتنگم❤️‍🩹:)!
⁰⁰: ⁰⁰🥺♥️ آرزو کنم برآورده میشی؟
چرا اینقد لف داشتیم:)
کـٰاش‌خنثۍ‌کَـردن‌نَفۡس‌را‌ھم یـٰادمان‌مۍ‌دادند‌:)) مۍ‌گویـند؛آنجا‌کِہ‌نَفۡس‌مغلـوب‌باشد عـٰاشق‌مۍ‌شَوۍ.. عاشِـق‌کہ‌شُدۍ‌شَھید‌میشَوۍ..💔 🖇 🍃