eitaa logo
"پشت‌خاکریزهای‌عشق"🇱🇧🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
106 فایل
🥀شهـید حـسـن بــاقــری : خاکریز بهانه است ما با هم رفیق شده ایم تا همدیگر را بسازیم. کپی؟!با یک صلوات برای مولامون امام زمان کاملا حلال:) به جز روزمرگی! https://harfeto.timefriend.net/17283015678050 سوالی دارید پاسخگو هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_16642244251611013794043.mp3
4.86M
من‌دلم‌تنگ‌شده‌برات!💔 به‌هرکی‌میگم‌میگه...!
[هروقت‌خواستۍگناه‌ڪنۍ یڪ‌لحظه‌وایسا به نفست‌بگو اگه‌یک‌بار‌دیگه‌وسوسم‌کنی شکایتت‌رو‌به‌] [حـالااگـرتونسٺۍ‌ روبشکنی؛بروگناه‌ڪن]
رفیق ؛ پاک ‌بودن به این نیست که تسبیح برداری و ذکر بگی ! پاکی به اینه که تو موقعیت گناه ؛ از گناه فاصله بگیری ! .
یہ‌ڪنج‌ازحرم‌بهم‌جـآبدھ.. +حرم‌راڪہ‌برعڪس‌کنۍمیشودمرح..! دهخدارامیشناسی؟! لغت‌نامه‌اش‌راکه‌بازکردم‌نوشته‌بود: [مرح]شادمان‌شدن! محبوب‌من! میدانی‌چندوقت‌است‌باندیدن‌حرم زندگی‌ِمآن‌سردویڪنواخت‌شده؟!💔(: ‹
نتایج کنکور هم که اومد
کنکوری داشتیم تو کانال؟ اگه داشتیم و قبول شدید من شیرینی میخوام🗿😂
Video_۲۰۲۳۱۲۰۵۱۳۴۰۱۵۰۳۹_by_VideoShow.mp3
2.54M
رفقا این مداحی رو براتون پیدا کردم تو اینیستا گرام خیلی وایرال شد🫀
بابت آرزوهایی که محقق نشدند ؛ بی تابی نکنید . . گاهی خدا به وسیله ی همین محقق نکردن ِ آرزو ها ، جلوی مصیبت های‌ بعد از آن را می‌گیرد : ))) !
_آیت‌الله بهجت: کسانی مُنتـظر فَرج هستند ، که برای خُدا و راهِ خُدا منتظر آن حَضرت باشند؛ نه برای بر آوردن حاجات شَخصی خود...
🧕🏻 نور خورشید☀️ بر فراز آسمان درخشید ،صدای اذان از گلدسته های مسجد به گوش می رسید ،هوای شهر سرد و خشک بود ، به حیاط رفتم تا از شیر آب کنار حوض وضو بگیریم ؛آب را که به صورتم زدم لرزه ای بر اندام من افتاد ، وضو را تمام کردم و به سمت اتاق رفتم، تا نماز را اول وقت بخوانم چند دقیقه بعد از پایان نماز صدای در آمد به سمت در رفتم مادر در حالی که چادرش را مرتب می کرد ، به سمت در آمد هر دو به استقبال خانواده عمویم رفتیم . همگی در در پذیرایی گرد هم آمدیم ، مادر از جای خود بلند شد ، تا به سمت مطبخ برود که با صدا ی عمو ایستاد زن داداش زحمت نکش خبری مهمی باید برای شما بگویم بیاید بنشینید . نگاه مان به دهان عمو دوخته شده بود منتظر شنیدن کلامی از او بودیم . رضا خان دستور کشف حجاب را علنی کرده از فردا مصادف با ۱۷ دی دیگر خانمی نمی تواند با حجاب بیرون برود ، مردم باید لباس های متحد الشکل بپوشند ( مردان با کلاه های پهلوی و زنان با بلوز دامن ، بلوز شلوار همراه با کلاه ).. تار های ذهنم در هم پیچیده شد ، احساس گیجی در سرم داشتم با صدای گرفته رو به عمو دیگر نمی توان به مدرسه رفت ! عمو آهی از سر تاسف کشید بله اما هر چیزی چاره ای دارد . یک ساعت بعد هم دور سفره گرد آمدیم سفره ی قلمکاری که دور آن آن مملو از زیتون تازه و سبزی که مادر در باغچه کاشته بود ، مادر غذای سنتی مشهد را پخته بود (شله مشهدی ) نگرانی در چهره ی همه نمایان بود ، دستور کشف حجاب مسئله ای نبود که بتوان به راحتی با آن آن کنار آمد غیر ممکن بود. بعد از جمع کردن سفره تصمیم بر این شد چند روزی از خانه بیرون نرویم اما مبارزه را به صورت پنهان انجام بدیم . (رضاخان با هر چیزی که رنگ دین می داد مخالف بود برگزاری روضه های خانگی ، اعیاد مذهبی ..) خورشید طلایی رنگ در حال غروب بود، مادر همه را دعوت را به خوردن عصرانه کرد ، پدر فرش بزرگی پهن کرد و همه روی آن نشتیم طولی نکشید مادر با کاسه های ملامین که درون آن پر بود از نخودچی و کشمش به سمت ما آمد کاسه ها را مقابل عمو و بچه قرار داد در حالی که با لبخند تصنعی سعی می کرد روحیه اش را حفظ کند، مشغول خوردن شد . نویسنده :تمنا 🥰🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋✨ 🥺❤️‍🩹 🥺💔 خدایا من همه چیز رو می‌سپارم به خودت....🥲 ↴‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌