✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_پانزده
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🔸️عده اي از اسرا از جا برخاستند و اجازة صحبت گرفته، پرسيدند: «اگر ما همة مسائل را گزارش كنيم، عراقي ها مي توانند جلوِ تبادل اسرا را بگيرند؟» كه خانم مارتين جواب داد: «به شما قول مي دهم كه نميتوانند.» آنگاه همه يكي پس از ديگري از جا بلند
شده، تمام جنايات عراقي ها را بازگو كردند.
🔹️مجروحين جاي زخمهاي متورم شده را نشان مي دادند. تعدادي نيز آثار كابل ها را روي بدنشان نشان دادند.برخي نيز آمار شهدايي كه غريبانه در اثر تشنگي، گرسنگي و شكنجه كشته شدند، به آنان دادند.
🔸️اسرا در صفهاي طولاني براي افشاي جنايات عراقي ها ايستاده بودند و هر كدام گزارشي مي دادند و نمايندگان نيز همة موارد را مي نوشتند.
🔹️عراقي ها از اين كار ما بسيار خشمگين شده بودند. سربازان عراقي از هر سو اسرا را فرا مي خواندند كه دست از اين كارها برداريد.
فرماندهانشان نيز سعي كردند كه جلو اين كار را بگيرند كه خانم مارتين با تذكري محكم و كوتاه، آنان
را سرجايشان نشاند. آمارگيري تمام شد؛
🔹️چون هر روز بايد ۹۹۰نفر مبادله مي شدند. عراقي ها اسامي ۹۹۰نفر اول را خواندند. نام هر كس كه خوانده مي شد، اسرا برايش كف مي زدند و قرار شد از فرداي آن روز، اسراي اردوگاه ما ـ اردوگاه مخوف ۱۵تكريت ـ تخليه شوند...
•✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_شانزده
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💠آخرين شب اردوگاه
🔹️شب آخر تمام نمي شد. همه بيدار بودند و به هر سو نگاه مي كرديم تا اردوگاه را فراموش نكنيم.ديوارها و فضاي اردوگاه، خاطره هاي بزرگ مرداني را در سينه داشت كه مظلومانه در اسارت شهيد شدند و اكنون پيكرشان در ديار غربت باقي مي ماند
💥همانگونه كه امام خميني فرمودند:«تربت پاك شهيدان،تا قيامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاي آزادگان خواهد بود».
زمين تفتيده و خاكي اردوگاه، زخم دستهاي پينه بسته و رنجور اسرا را فراموش نخواهد كرد.
🔹️به هر سو نگاه مي كرديم، خاطرات تلخ، اما غرورآميزي به يادمان مي آمد. همگي به فرمانده اردوگاه مي گفتيم: «حالا كه صلح شده، ما را از#زيارت_كربلا محروم نكنيد.» كه در جواب مي گفت: «يادتان رفته كه ديروز چه گزارش هايي به صليب سرخي ها مي داديد؟ دور شويد. در ضمن فرصت نداريم.
🔹️كشور ما در حال آماده باش است و شما تقاضاي زيارت رفتن مي كنيد؟» صبح روز بعد، اتوبوسها همان جايي كه چند سال پيش ما را پياده كرده بودند، براي
برگرداندن ما حاضر شدند. براي هر اسير يك دست لباس سربازي به رنگ خاكي دادند تا بپوشيم.
🔸️صدام حسين نيز براي ظاهرسازي، يك جلد#قرآن براي هر يك از اسرا فرستاده بود كه حين سوار شدن به اتوبوس، به ما تحويل مي دادند.
🔸️از دوستانمان خداحافظي مي كرديم و شماره تلفن مي داديم تا وقتي چند روز قبل از ما به ايران مي روند، وضعيت ما را به خانواده هايمان اطلاع بدهند. در هرگوشه اي همديگر را در آغوش مي گرفتيم و گريه مي كرديم.
🔹️وقتي دوستان رفتند، همه جاي اردوگاه ساكت شده بود. اي كاش مي شد كه جنگي ميان ملتها رخ نمي داد و اين اردوگاهها براي هميشه بسته مي شدند. روز سوم، نوبت آخرين گروه بود و من نيز به اتفاق ساير دوستان سوار اتوبوسها شديم.
🔹️هيچ كدام باور نمي كرديم كه دوباره از سيمهاي خاردار خارج شويم. با دقت تمام به اردوگاه نگاه كردم تا براي آخرين بار از اين مكان جهنمي خداحافظي كنم. لحظاتي بعد اتوبوسها به راه افتادند.
🔸️در حال حركت، به ساير اردوگاههاي اسرا كه با فاصله هاي كمي از ما قرار داشتند، نگاه مي كرديم و از دور، اردوگاههاي تخليه شده و اردوگاههايي كه هنوز نوبت آنها نشده بود را نظاره مي كرديم.
🔸️ستون اتوبوسهاي حامل اسراي اردوگاه شمارة ۱۵ ،از پادگان صلاح الدين خارج و به اتوبان وارد شدند. هوا گرم بود. همگي يك بار ديگر بعد از ساليان دراز و براي آخرين بار، به اردوگاه جهنمي خود نگاه كرديم.
🔹️هر لحظه كه از زندان دور مي شديم، احساس آرامش مي كرديم و افكارمان را به كشور و خانوادة خود معطوف مي كرديم. كسي حرف نمي زد. هر كس از مونس و دوست سالهاي رنج و اسارتش جدا مي شد؛ دوستاني كه از خانواده هم نزديكتر بودند...
•✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_هفده
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🔸️از كنار شهرهاي عراق يكي پس از ديگري عبور مي كرديم تا اينكه به شهرهاي مقدس كربلا، كاظمين و سامرا رسيديم. ديدن آن گنبدهاي طلايي رنگ و آن گلدسته هاي بلند، غم سالهاي سخت را از بدنمان زدود.
🔹️از اينكه نمي توانستيم به زيارت برويم، اشك از چشمانمان جاري بود. يكي دو نفر كه صداي زيبايي داشتند،چند بيتي در مدح امام ره مداحي كردند؛ اما عراقي ها (ره) حتي براي چند دقيقه هم اجازة توقف به ما ندادند.
🔸️از كنار اين شهرهاي مقدس مي گذشتيم. شهرها هيچ فرقي نكرده بودند. فضايي نظامي بر اطراف شهرها حاكم بود كه نشان از بروز اتفاقاتي در آينده مي داد. همگي تشنه و گرسنه بوديم و با سرعت به سمت مرزها در حركت بوديم. عراقي ها اعلام كردند كه آماده باشيد، به#مرز_خسروي رسيديم.
🔹️اتوبوسها يكي پس از ديگري وارد محوطه اي
شدند كه مملو از خبرنگاران، عكاسان و فيلمبرداران عراقي و خارجي بودند. دور تا دور آن محل پر از نظاميان عراقي و نفربر و زرهپوش بود.
🔹️بر اساس برنامه ريزي قبلي، عراق تعداد 990نفر اسير را با هماهنگي نمايندگان صليب سرخ به ايران تحويل مي داد و همان مقدار اسير عراقي را نيز
تحويل مي گرفت.از دور نظاميان كشورمان را ديديم كه منتظر آمدن ما بودند.
🔸️در همين زمان اتفاقي افتاد كه چيزي نمانده بود تبادل اسرا قطع شود. زمان ايستادن اتوبوس ها، چند نفر پاسدار به عنوان نمايندگان ايراني و در پوشش
احوال پرسي، به طور مخفيانه مقداري عكس و پوستر به اسرا دادند و گفتند:«شعار فراموش نشود؛ چون تمام دوربينهاي جهان از شما فيلم تهيه مي كنند.در ضمن نبايد زمين را ببوسيد؛ چون تا فاصلة 50متري در خاك دشمن هستيم.
🔹️خبرگزاريهاي عرب از بوسيدن زمين عراق بهره برداري سياسي مي كنند و اينگونه تفسير مي كنند كه آنقدر به اسراي ايراني در عراق خوش گذشته كه در حين ترك عراق، زمين و خاك عراق را به پاس قدرداني
مي بوسند؛ غافل از اينكه اسرا نمي دانند هنوز به خاك ايران وارد نشده اند
💥در واقع اين برادر مي خواست مسئله را براي ما مشخص كند تا بهره برداري سياسي از اين عمل صورت نگيرد...
. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_هجده
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🔸️يكي از عراقي ها اين كار برادر پاسدار را ديد(تذکر در نبوسیدن خاک زمین عراق و عدم بهره برداری سیاسی عراق از آن )فوري به فرمانده اش خبر داد.
🔸️يك سرهنگ عراقي همراه چند نفر آمدند و به طرف آن برادر پاسدار حمله ور شدند و مي خواستند درگير شوند. در بيرون سر و صداها بالا گرفت و درگيري پيش آمد. ما هم در حمايت از هموطن خود، به زور از اتوبوسها پياده شديم و به سوي عراقي ها حمله ور شديم.
🔹️عراقي ها با اسلحه هاي خود سر رسيدند و تعداد
زيادي از اتوبوسها را به داخل خاك عراق بازگردانده، در فاصله اي بسيار دور نگه داشتند.
🔸️همگي ناراحت و عصباني شده بوديم. تصميم گرفته بوديم در حضور دوربين هاي خبرنگاران يك شورش به راه بيندازيم و به سوي مرز خودمان فرار
كنيم؛
🔸️چون حدود 200متر بيشتر با خاك ايران فاصله نداشتيم. در همين لحظه نمايندگان صليب سرخ ميانجي گري كردند و از هر دو طرف خواستند خيلي
سريع دور شوند.
🔹️نمايندة صليب سرخ رو به افسر عراقي كرد و گفت:«چرا مانع تراشي مي كنيد؟ من اين عمل شما را گزارش خواهم كرد.» كه آنان نيز ايراني ها را نقض كنندة كار تبادل معرفي كردند.
🔹️پس از مدتي كوتاه، نمايندگان صليب سرخ به عراقي ها دستور دادند كه خيلي سريع كار تبادل را شروع كنيد؛ سپس رو به مقامات عراقي كردند و ادامه دادند: «ما اين حركت شما را گزارش خواهيم
كرد؛ زيرا اين اولين بار نيست كه در نقطة صفر مرزي و بعد از آن همه تلاش و زحمت، موجب درگيري و خشونت مي شويد.
🔸️اين رفتار در اين برهه از زمان و وضعيت كنوني، شايستة انسانهايي فهيم نيست. اين رفتار شما غيراصولي و غير قابل درك است. چرا مانع روند تبادل اسرا مي شويد؟»
💥در مقابل سخنان منطقي نمايندگان صليب سرخ، همة مقامات عراقي ساكت بودند و كسي جوابي نداشت...
. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_نوزده
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
🔹️خبرنگاران حاضر، همة اين صحنه ها را ثبت كردند. هنگامي كه از اتوبوسها و در مقابل خبرنگاران سراسر جهان پياده مي شديم، عكس امام ره را از زير
پيراهنمان بيرون مي آورديم و رو به دوربين ها گرفته و می بوسيديم و فرياد مي زديم «االله اكبر، خميني رهبر».
🔸️دوربينهاي حامي دولت عراق اين صحنه ها را
ثبت نمي كردند. پس از اينكه مطمئن شديم كه وارد خاك كشورمان شده ايم، زانو زده و خاك وطنمان را به نشانة علاقه و وفاداري مي بوسيديم. آنگاه سيل هموطنان از هر سو براي ديدار ما به طرفمان مي دويدند.
🔹️همه از خوشحالي گريه مي كردند. توصيف آن صحنه هاي زيبا، كار بسيار دشواري است.سپاه پاسداران مأموريت داشت تا اسراي ايراني را از عراق تحويل بگيرد و ارتش نيز مأموريت داشت ضمن نگهداري اسراي عراقي از اول جنگ تا آن روز، آنان را
تحويل مقامات عراقي بدهند.
🔹️ما را سوار اتوبوسهاي سپاه كردند و به داخل شهر قصرشيرين حركت كرديم. ديديم كه ستون اتوبوسهاي ارتش كه حامل اسراي عراقي بودند، منتظر تحويل اسرا به كشور عراق هستند.
🔸️دولت ايران به همة آنان كت و شلوار و انواع
هدايا براي خانواده شان داده بود؛ در حاليكه وضعيت ما به گونه اي ديگر بود و با وضع بسيار نامناسبي به وطن بازمي گشتيم. مقامات بلند پاية كشورمان از ما
استقبال كردند و پيام رهبر و مسئولان كشور را به ما رساندند...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💠ورود منافقين به ايران در لباس اسرا(۱)
🔹️در هنگام تبادل اسرا، متوجه يك اتوبوس حامل اسرا شديم كه وضع بدني و چهرة آنان به اسرا نمي خورد. به دليل اينكه لباس آنان مانند ما بود، تشخيص آنها مشكل بود.
🔹️بعضي از اسرا مي گفتند كه شايد در اردوگاههايي بوده اند كه شرايط زيستي بهتري داشته اند؛ اما موضوع چيز ديگري بود.
🔸️عراقي ها در هر نوبت تبادل ۹۹۰نفر ۳۰ نفر منافق نيز به ايران اعزام مي كردند.منافقين براي اهداف مختلفي وارد ايران مي شدند و قصد كارهاي خرابكارانه و جاسوسي داشتند.
🔹️عراق با اين كار دنبال چند هدف بود:
⚡اول اينكه منافقين را براي ايجاد آشوب و
ناامني به ايران ميفرستاد؛
⚡دوم اينكه به همان تعداد كه منافق وارد ايران
مي شدند، همان تعداد اسير عراقي مبادله مي شدند و كسري تعداد اسرا به اين شكل جبران مي شد
و سوم اينكه عراق به دنبال اين بود تا تعداد زيادي از آنان را از اين كشور بيرون كند.
🔹️ايران در استقبال از اسراي خود، نهايت قدرداني را انجام مي داد و ما انتظار آن همه مهرباني و ابراز محبت از طرف مردم را نداشتيم. در طول مسير، وقتي به شهر قصرشيرين نگاه مي كردم، خاطرات دوران دفاع مقدس برايم تداعي مي شد. تمام اين خانه ها، مساجد و... جولانگاه جنگ بي امان عراق عليه كشورمان بود.
🔹️با ديدن نخلها، ياد شهداي بزرگواراي افتادم كه همراه با آنان،روزها در زير اين نخلها براي به دام انداختن دشمن كمين مي زديم. اكنون ديگر آن ويرانه ها آباد شده بود و مسجد بزرگ اين شهر، بازسازي شده و محل نيايش مردم مؤمن اين شهر شده بود.
🔸️چهرة شهر به كلي عوض شده بود و دشمن از روي ارتفاعات اين منطقه، به مرز بين المللي عقب نشيني كرده بود...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_یک
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💠ورود منافقين به ايران در لباس اسرا(۲)
🔹️محوطه اي بزرگ براي اسكان موقت اسرا آماده كرده بودند كه تعداد زيادي چادر گروهي در آنجا بر پا بود. اين مكان را براي استراحت كوتاه اسرا آماده كرده بودند تا قرنطينة اسرا خالي شود و ما به
جاي اسراي قبلي وارد قرنطينه شويم.
🔸️اهميت ديگر اين محل اين بود كه منافقين و نااهلان، قبل از ورود به ايران، شناسايي و دستگير شوند. آنجا امكانات رفاهي كامل و مناسبي براي اسرا تدارك ديده بودند. ساعتي از اسكان ما نگذشته بود كه يكي از برادران پاسدار جلو آمد و گفت: «شما تسويه حساب نداريد؟» متوجه منظورش نشديم. او گفت: «اسراي قبلي حساب خبرچين ها و خائنين رو رسيدن و اونا رو براي ما شناسايي كردن. شما هم اونا رو شناسايي كنين. اين آمبولانس ها براي همين اينجان.»
🔹️هدف آن برادر اين بود كه خائنان و جاسوسان مشخص شوند و براي توضيحات بيشتر دستگير شوند.در بين ما افرادي بودند كه تمام اسرار اسرا را براي عراقي ها فاش مي كردند. آنان باعث شهيد شدن بسياري از ياران ما در زندانهاي عراق شده بودند.
🔸️چشمهاي زيادي در اثر خبرچيني هاي آنان به زمين ريخت و يا معيوب شد و دست و پاهاي بسياري شكسته شد. اسرا براي پيدا كردن اين افراد، از چادرها
بيرون رفتند و آنان را يكي يكي شناسايي كردند.
🔹️بر حسب اتفاق، در بين گروه ما، بهروز ـ مترجم عرب زبان ـ هم با ما بود. او را يافتم. او قبل از تبادل اسرا، از عراق تقاضاي پناهندگي كرده بود؛ شايد مي دانست كه در ايران چه سرنوشتي در انتظارش است. او هم مرا ديد و با گريه گفت: «منو ببخش! خودم پشيمان و نادم هستم. من فريب خوردم و در اثر فشار مجبور بودم براي عراقي ها كار كنم به خدا توبه كردم.» من او را معرفي نكردم. فقط به او گفتم: «تو چه قدر به دشمن اعتماد داشتي كه همة دوستان و هموطنانت رو به دشمن فروختي؛ در حالي كه دشمن تو را براي نوكري هم قبول نكرد. خجالت نميكشي به روي ما نگاه كني؟»
🔹️ساير اسرا او را شناختند و مي خواستند او را به سزاي اعمالي كه منجر به شهادت پاكترين فرزندان اين سرزمين بود، برسانند. او را بعد از تنبيه، تحويل
مقامات امنيتي دادند تا مشخص شود چه كارهاي ديگري عليه كشور انجام داده است.
🔸️برخي اسرا تعدادي از منافقين را شناخته بودند كه سريع به مسئولان اطلاع دادند. مأموران امنيتي نيز در محل حاضر شدند و آنان را يكي پس از ديگري
دستگير و براي بازجويي همراه خود بردند. چند ساعت بعد، ما را دوباره سوار اتوبوسها كرده، به شهر اسلام آباد غرب و پادگان الله اكبر كه محل قرنطينة
اسراي ايراني بود، اعزام كردند.
🔹️در بين راه، مردم قدرشناس در صفهاي طولاني
ايستاده بودند تا از ما استقبال كنند. همة خودروها چراغهايشان را روشن كرده بودند و همه جا مملو از شادي بود. همه از شدت خوشحالي گريه مي كردند.
مردم، صدها متر راه را همراه با اتوبوسها مي دويدند. مارش نظامي در شهرها نواخته مي شد و مردم شيريني پخش مي كردند...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_دو
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💢در فراق امام
🔹️وارد پادگان االله اكبر ارتش شديم. پيش از اين هم به اين پادگان آمده بودم.منافقين در روزهاي پاياني جنگ، اين پادگان را به آتش كشيده بودند كه هنوز
آثار خرابكاري آنان باقي بود. هنگامي كه وارد آنجا شديم، عكسهاي امام راحل داغ دلمان را تازه كرد.
🔹️همه به سوي تصاوير امام هجوم بردند.نمي توانستيم احساسات قلبيمان را بيان كنيم. در حالي كه فيلم سخنراني امام و گزارش ارتحال ايشان پخش مي شد، همگي گريه مي كرديم. هنوز باورمان
نمي شد كه امام عزيزمان را از دست داده ايم. هيچ كس به فكر خانواده اش نبود.
🔸️خبرنگاران هم اين صحنه هاي كم نظير را ثبت مي كردند. آنجا بود كه اعلام شد امام همة شما را آزاده ناميده و اسرا را آزادگان لقب داده اند. خود را لايق اين نام ـ كه برگرفته از خصايص بزرگ پرچمدار اسلام، امام حسين (ع) بود نمي دانستيم.
🔹️محل قرنطينة اسرا داراي امكانات بسيار زيادي بود؛ غرفه هاي لباس، كتابخانه، غذاخوري، مسجد، سينما، مخابرات و هرآنچه كه نياز داشتيم را فراهم
كرده بودند. گروههاي پزشكي اقدام به آزمايشات و معاينات پزشكي كردند.
🔸️ما را به مدت سه روز در آن مكان نگهداري كردند تا در صورت وجود بيماري مسري، شناسايي و پيشگيري شود. براي هر نفر كارتهاي مخصوص و شناسنامه هاي
بهداشتي تنظيم گرديد. آنان اقدام به برپايي كلاسهاي آموزش بهداشتي كردند و متخصصان تغذيه، روانپزشكان و پزشكان متخصص در زمينه هاي مختلف، هر كدام توصيه هاي لازم را برايمان بازگو كردند.
🔹️همة اسرا در اثر سوء تغذيه ضعيف شده بودند. برخي خبرنگاران نيز اقدام به ثبت خاطرات اسرا مي كردند. پيامهاي تبريك و تهنيت رهبر انقلاب و رئيس جمهور برايمان خوانده شد كه از ما خواسته بودند#روحية_انقلابي خود را براي هميشه و طبق وصيتنامة سياسي ـ الهي امام حفظ كرده و رهرو همرزمان شهيدمان باشيم.
🔹️گروه اطلاعات نيز كارهاي تخصصي را شروع و اقدام به ثبت وقايع سالهاي اسارت ما كردند.آنان افرادي را كه در خاك دشمن حركات ناشايست داشتند و يا اقدامي عليه منافع كشور انجام داده بودند و نيز منافقيني كه به داخل مرزهاي كشورمان نفوذ كرده بودند را دستگير كردند.
🔸️همة آزادگان از مسئولان قرنطينه درخواست كردند كه قبل از رفتن به خانه، مي خواهيم به حرم امام راحل برويم. با وجود مخالفت آنان و مشكلاتي كه اين
درخواست ما براي آنان داشت، سرانجام با اصرار اسرا، اين كار نيز ميسر شد تا پيش از ديدار با خانواده هايمان، به زيارت حرم امام بزرگوارمان برويم.
🔸️مقامات بلند پاية لشكري و كشوري با ما ملاقات مي كردند و هدايايي را به رسم ياد بود به اسرا مي دادند. سپس به همة اسرا لباسهاي مناسبي اهدا كردند تا با وضعيت بهتري به آغوش خانوادههايمان بازگرديم.
🔸️سرانجام انتظار به پايان رسيد و اتوبوسها وارد پادگان شده، همه را به سوي فرودگاه كرمانشاه حركت دادند. در بين راه كه از داخل شهرها و آباديها گذر
مي كرديم، استقبال مردم بي نظير بود. همه مي خواستند فرزندان صبور ايران اسلامي را از نزديك ببينند و از آن همه صبر و مقاومت دلاورانه تشكر كنند؛
🔸️اما ما خود را لايق آن همه خوبي نمي دانستيم. وقتي به فرودگاه كرمانشاه وارد شديم، خبرنگاران در سراي انتظار گزارش تهيه مي كردند و احساسات قلبي آزادگان را جويا شده، از خاطرات اسارت مي پرسيدند؛ سپس به وسيلة هواپيماي «سيـ 130 «ارتش، به سمت تهران پرواز كرديم تا به ديدار مرقد امام راحل برويم...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_سه
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥زيارت مرقد امام راحل
🌱رواق منظر چشم من آشيانة توست
كرم نما و فرود آي كه خانه خانة توست
🔹️چنان شوق ديدار حرم امام (ره) ذهن ما را مشغول كرده بود كه متوجه سوار شدن و پياده شدن از هواپيما نشديم. پس از پياده شدن، اتوبوسها ما را سوار كرده، با همراهي نيروهاي نظامي و انتظامي، به طرف بهشت زهرا حرکت کرده از دور حرم نمايان شد
🔸️به هيچ چيزي فكر نميكرديم جز ديدار امام راحل ،اشك از چشمان همه جاري بود. همه با صداي بلند در فراق امام عزيزمان گريه و زاري مي كرديم. كه در وصيتنامة سياسي ـ الهي خود فرموده بود: «اگر روزي من پيش شما نبودم، سلام مرا به آزادگان برسانيد»،
🔹️هر چه اتوبوسها به حرم نزديكتر مي شدند، صداي گريه ها هم بيشتر مي شد. خبرنگاران هم پيش از ما خود را به آنجا رسانده بودند تا آن صحنه هاي زيبا را به تصوير بكشند.
🔸️وقتي از اتوبوسها پياده شديم، به سوي صحن دويديم. همه در جلوِ درِ حرم خود را به زمين انداخته، گريه مي كرديم. زائران و خبرنگاران از ديدن آن همه
احساسات صادقانه اشك مي ريختند.
🔹️صداي زاري و شيون، تمام حرم را فرا گرفته بود. ماندن ما در حرم، خيلي طولاني شده بود. هيچكس نمي خواست آنجا را ترك كند. ما به امام گفتيم كه بسياري از اسراي شهيد، آرزوي چنين لحظه اي
را داشتند؛ اما ما را تنها گذاشتند.
🔹️بعد از آن زيارت به ياد ماندني و تاريخي، براي
رفتن به خانه و ديار خود، با هم خداحافظي كرديم. لحظات بسيار سختي بود.بعد از سالها دوري از وطن و در حالي كه در تمام سختي ها كنار هم بوديم، بايد از هم جدا مي شديم. بعد از خداحافظي، گروه گروه به سوي استانهاي خود حركت كرديم...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_چهار
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥بازگشت به آغوش خانواده
🔹️پس از سالها، به سوي خانواده هاي خود كه سالها در انتظار ديدارمان بودند، مي رفتيم.نمي دانستيم از خانواده و بستگانمان چه كساني زنده هستند.️فكر ديدار با خانواده و پدر و مادر، همه را هيجان زده كرده بود. در اين افكار بوديم كه خلبان اعلام كرد براي فرود آماده باشيد؛ به اروميه رسيده ايم. هواپيما
در بالاي شهر زيباي اروميه چرخي زد و به زمين نشست.
🔸️سيل مردم خداجو و قدرشناس براي استقبال از آزادگان، وارد فرودگاه شده بودند و با گل و شيريني
از ما پذيرايي مي كردند. استقبال بسيار با شكوهي بود.خبرنگاران حاضر در مراسم، سؤالاتي كوتاه پيرامون اسارت و خاطراتمان مي كردند كه همزمان از
راديو سراسري پخش مي شد.
🔹️سالها بود كه خانواده ام از من اطلاع دقيقي نداشتند. آنان به تمام اداره هاي دولتي مراجعه كرده بودند؛ ولي خبر درستي كسب نكرده بودند.وقتي هم به يگان خدمتي ام مراجعه كرده بودند، به آنان گفته بودند كه تعداد زيادي از افراد آن لشكر، مفقودالاثر شده اند و هنوز خبر دقيقي از وضعيت آنان نداريم.
🔸️ناگفته نماند كه يك همشهري و همكار به نام «درستي» داشتم كه در جبهه با هم بوديم. در حين حملة تانكها به قرارگاه عملياتي تيپ، مأموريت داشتم جلو پيشروي و نفوذ ادوات زرهي دشمن را از جناح چپ مسدود كنم.
🔸️در اين ميان كه تعدادي تانك دشمن زمين گير و تعدادي منهدم شده بودند، من نيز همراه با گروه به جلو مي رفتم. گاه يكي از خودروهاي ما در اثر كُندي در جابه جا شدن، توسط دشمن هدف قرار مي گرفت و منهدم مي شد كه تعدادي از همرزمان ما نيز شهيد مي شدند.
🔸️درستي كه با دوربين ما را از دور نگاه مي كرد، به دليل وضعيت منطقه، مدت كوتاهي از رؤيت ما با دوربين غافل شده و رفتن مرا به جلو نمي بيند. وقتي يكي از خودروها آتش مي گيرد، او گمان مي كند كه من هم در خودرو بوده ام و به همين خاطر به طرف محل حادثه مي دود.
🔸️در آنجا به دليل شدت جراحت و سوختگي يكي از شهدا، گمان مي كند كه آن شهيد من هستم و به شدت برايم گريه مي كند. بعد از اسارت ما و عقب نشيني دشمن در حملات پي درپي ارتش اسلام، او پس از مدتي به مرخصي مي رود.
🔸️خانواده ام نيز بعد از چند ماه بي اطلاعي، براي جويا شدن از وضعيت من به خانه اش مي روند و با اصرار مي خواهند كه هرآنچه در مورد من مي داند، برايشان بگويد.او نيز به آنان مي گويد كه حين درگيري با عراقي ها، ديده كه به شهادت رسيده ام و جسد سوختة مرا هم ديده است. خانواده باور نمي كنند و دوباره اقدام به پرس وجو مي كنند؛️اما همچنان از من خبري كسب نمي كنند؛تا اينكه چند روز قبل از آمدنم به ايران، از طريق اسرايي كه زودتر آزاد شده بودند، از سلامتي ام مطلع مي شوند.
🔹️بعد از استقبال مردم در اروميه، هر كدام به وسيلة خودرو به سوي شهرمان حركت كرديم. در راه همه جا مملو از نوشته و چراغاني بود كه ما هرگز خود را
شايستة آن همه محبت نمي ديديم. وقتي به ورودي شهر رسيديم، كميتة استقبال به ما خوش آمد گفت؛ سپس به داخل شهر رفتيم. چهرة شهر خيلي تغيير كرده بود. برخي كوچه ها و خيابانها را نمي شناختم.
🔸️پس از پايان جنگ، به وضع عمراني شهرها رسيدگي بيشتري شده بود و به هيچ وجه با شهرهاي
عراق قابل مقايسه نبود. خداي بزرگ را شكر كردم و بسيار خوشحال بودم كه به شهرم بازگشته ام و مي توانم خانوادهام را بار ديگر ببينم. همسايه ها و خانواده ام، مرا بسيار مورد لطف قرار دادند.مسئولان شهر اعم از امام جمعه، فرماندار و رؤساي ادارات، يكي پس از ديگري براي ديدارمان مي آمدند و از ما دلجويي مي كردند...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_پنج
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥اعترافات بازجوی بعثی
🔹️سرهنگ «عبدالرشيد الباطن» بازپرس ويژة گارد رياست جمهوري عراق در زمان جنگ عليه ملت ايران بود. او به خوبي به زبان فارسي و تاريخ ايران آشنايي
داشت و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران، توسط استخبارات عراق و صدام، براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام مي شود.
🔸️سرهنگ عبدالرشيد در بهار سال 1975م در رشتة زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و با آغاز جنگ و تجاوز بعثي ها به ايران، مأموريت يافت اسراي ايراني خط مقدم جبهه ها را بازجويي و از آنان اطلاعات كسب كند؛ تا جايي كه به دريافت مدال و نشان از صدام مفتخر شد.
🔹️اين جنايتكار جنگي در جريان بازجويي هايش اعتراف مي كند كه اسراي ايراني را پيش از به شهادت رساندن، شكنجه مي كرده است.بر روي برخي از اسراي تير باران شده، آهك يا مواد شيميايي يا اسيد مي ريختند تا اثري از آنها باقي نماند.
🔹️وي دربارة يك اسير ايراني كه بر اثر اصابت مين، پايش را از دست داده بود، گفته است: «زماني كه از
اين اسير بازجويي مي كردم، به دليل مقاومتش، شروع به قطع انگشتان دستانش كردم. پس از قطع هر انگشت و به فاصلة دو دقيقه، محل قطع شده را با فندك مي سوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم؛ اما مقاومت حيرت آور او كه بسيار هم جوان بود، مرا خشمگين كرد و با ارّه، پايش را نيز قطع كردم؛ اما اين اسير ايراني هيچ اطلاعاتي نداد».
🔸️اين جنايتكار جنگي كه در پرونده اش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و اكراد عراقي نيز ديده مي شود، در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عام اسراي
ايراني،۲۲رزمندة جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير ۲۰سال سن داشتند، با شليك تير خلاص به سرشان، به#شهادت مي رساند؛ در حالي كه دستهاي
همگي اين اسيران، بسته بود.
🔹️او اعتراف كرده است كه در جريان جنگ، هزاران
اسير ايراني به شكل فجيعي در اسارت به شهادت رسیده اند...
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت_صد_و_بیست_و_شش
✍نویسنده:آزاده میکاییل احمد زاده
⬅️انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش
💥دست اوردهاي ايثار و مقاومت
🔹️نظام بعثي عراق براي دستيابي به اهداف و آرمانهاي توسعه طلبانه اش، بدون ارزيابي هاي دقيق و درك شرايط زماني، به خطايي بزرگ و نابخشودني دست زد كه از جمله آثار آن، ويراني، كشتار انسانها و از بين رفتن چشمگير منابع اقتصادي، نظامي و مالي كشورش بود.
🔸️در اين جنگ بسياري از انسانهاي بي گناه، مجروح، معلول و آواره شدند. رژيم صدام، مردم و ارتش عراق را درگير يك جنگ بدون نتيجة هشت ساله با جمهوري اسلامي ايران كرد. آنچه كه صدام از اين جنگ مي خواست، به دست آوردن يك پيروزي سريع و از بين بردن انقلاب ايران بود. او همچنين به دنبال به دست گرفتن رهبري كشورهاي عرب بود؛
🔸️اما آنچه به دست آورد، جنگي فرسايشي و طولاني بود كه منابع كشورش را بلعيد؛ بدون اينكه هيچ نتيجة سياسي و نظامي قابل توجهي به دست بياورد.
🔹️نتيجة جنگ آنگونه شد كه امام راحل سالها قبل پيش بيني كرده بود.پيروزي نصيب ملت بزرگ ايران شد و در اثر اين جنگ خانمان سوز، ملت ايران به خودباوري رسيد. مردم ايران در اين جنگ متحمل خسارات جبران ناپذير جاني و مالي بسياري شدند؛ اما از خواستة خود كه همان حفظ انقلاب بود، عدول نكردند.
🔹️نتيجة جنگ نيز براي عراق اين بود كه از طرف مجامع بين المللي، به عنوان آغازگر جنگ معرفي شد. تجربة جنگ هشت ساله موجب شد كه دشمنان انقلاب، هرگز چشم طمع به خاك اين كشور ندوزند و مردانگي، ايثار و فداكاري ايرانيان را براي هميشه به خاطر بسپارند.
🔸️ما شجاعانه و مردانه بر سر ميثاقمان با امام عزيزمان باقي مانديم و باقي خواهيم ماند و تا جان در بدن داريم، حتي يك وجب از خاكمان را به دشمن
نمي دهيم. در جنگ فقط با عراق طرف نبوديم؛ بلكه با بسياري از كشورهايي طرف بوديم كه انواع سلاحها و مهمات پيشرفته را در اختيار عراق مي گذاشتند؛ گويي دنيا به پا خواسته بود تا اين انقلاب را سرنگون كند كه با اتكا به خداوند متعال و پيروي از رهبري حكيمانة حضرت امام ره از تمام اصولي كه براي آن انقلاب كرديم، دفاع كرديم.
🔹️ارتش جمهوري اسلامي ايران به همراه جان بركفان
سپاه پاسداران و بسيجيان سلحشور، متحد و متفق، مانند يك مشت آهنين بر سر دشمن فرود آمدند و دشمن تا دندان مسلح بعثي را در حملات برق آساي
خود مجبور به پذيرش شكست كردند.
🔹️آنچه كه در اين كتاب به آنها اشاره شد، خاطرة روزهاي سخت و خانمان سوز جنگ تحميلي عراق عليه ايران و بازگو كردن جنايات دشمن بعثي است. به طور قطع در مورد اين جنگ، سخنهاي زيادي در سينه هاي دلاورمردان ارتش جمهوري اسلامي ايران مانده كه اميد است آنها را براي انتقال به نسلهاي آينده، به رشتة تحرير درآورند تا دلاورمردي ها، جانفشاني ها، ايثار و ازخودگذشتگي هاي فرزندان اين مملكت، براي هميشه در تاريخ سراسر افتخار اين مرز و بوم به يادگار و سربلندي ثبت گردد.
💛#پــــــــــایان
.. •✾🌻🍂🌻✾•
خاکریز خاطرات شهدا
https://eitaa.com/khakrizshohadair