eitaa logo
خاکریز خاطرات شهدا
97 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
امام خامنہ‌ای روحی فداه : انگیزہ های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهــدا.. نگذارید یاد شهـدا فراموش شود •✾🌻🍂🌻✾• خاکریز خاطرات شهدا https://eitaa.com/khakrizshohadair ╭━━⊰❀🔻🔸🔻❀⊱━━╮ کپی با ذکر صلوات آزاد ارتباط با مدیر @abasiniah
مشاهده در ایتا
دانلود
نکته مرده میرسه خونه .. به زنش میگه : سلام "زندگیم". زنش خوشحال میشه میگه: عزیزم چه اسم قشنگی روم گذاشتی.😍😍 مرده میگه : عزیزم این اسمت نیست فامیلیته.. اسمت "اشتباهه" میشه "اشتباه زندگیم"😂😂😂😐 امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که با مسلمین با دو وجه ، و دو زبان ، برخورد و ملاقات کند ، روز قیامت با دو زبان از آتش محشور می شود. حضرت امام در شرح حدیث نفاق ، ابتداء در تعریف دورویی، می فرماید؛ هرگاه انسان حال و صورت ظاهر خود را به مسلمانان به گونه ای نمایش دهد ،که باطن قلبش بر خلاف آن باشد، به چنین رفتاری دوریی می گویند، مثلا در ظاهر اهل محبت، مودت ، خلوص و صمیمی بودن با شما را نمایش دهد ، و لکن در باطن و غیاب، خلاف آن باشد، به این دورویی و (نفاق عملی) گویند. دو زبانی و (نفاق قولی) بدین معنی است که با هر کسی ملاقات کند از او تعریف، مدح و اظهار دوستی و چاپلوسی نماید، ولی در غیاب تکذیب و غیبتش کند،
نکته حکایت بهلول و آب انگور! روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه ! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟ بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد ! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست ! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم ! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!! پیامبر (صلی الله علیه و آله)- درباره‌ی کلام خداوند متعال: درباره‌ی شراب و قمار از تو سؤال می‌کنند. (بقره/۲۱۹). از گروهی از جماعت مفسّران درباره‌ی سبب نزول این آیه سخنی [نقل شده است] که خلاصه‌ی آن این است: جماعتی از صحابه گفتند: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! درباره‌ی شراب و قمار به ما فتوا بده؛ چون آن دو، عقل را می‌برد و مال را زایل می‌کند». در نتیجه این آیه نازل شد و گروهی از شراب پرهیز کردند و گروهی به‌خاطر منافعی که در آن بود خودداری نکردند تا اینکه عبدالرّحمن‌بن‌عوف گروهی را مهمان کرد و غذایی را آماده کرد و جماعتی را دعوت کرد. وقتی که خوردند، به آن‌ها شراب داد. سپس وقت نماز مغرب وارد شد درحالی‌که آن‌ها مست بودند؛ پس یکی از آن‌ها را مقدّم ساختند تا با آن‌ها نماز جماعت بخواند؛ حمد و قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ را [در نماز] خواند و در آن به جای لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ تا آخر نماز أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ را خواند. ... پس این آیه نازل شد: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا بدانید چه می‌گویید! ... (نساء/۴۳) پس گروهی از شراب خودداری کردند و گفتند: «در چیزی که ما را از نماز باز می‌دارد و در آن گناه است خیری نیست». و گروه دیگری آن را در غیر وقت نماز می‌خوردند تا اینکه روزی یکی از مسلمانان آن را خورد و مست شد و کشته‌های بدر را [که کافر بودند] به یادآورد و گریه و شیون کرد و بر آن‌ها مرثیه خوانی کرد ... جریان او به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبرداده شد؛ پس نزد او آمد و در دست پیامبر (صلی الله علیه و آله) چیزی بود که می‌خواست او را با آن بزند؛ به ایشان پناه برد و معذرت خواهی کرد و توبه نمود». سپس جریان حمزه (رحمة الله علیه) را مانند آنچه گذشت نزدیک به آن، بیان‌کرد [و در ادامه] گفت: سپس عتبان‌بن‌مالک غذایی تهیّه کرد و سر شتری را بریان نمود و گروهی را دعوت کرد که در میان آن‌ها سعدبن‌ابی‌وقّاص بود. وقتی که مست شدند، با سرودن شعر افتخارات خود را بیان‌کردند و سعد قصیده‌ای را در فخر قومش سرود و فردی انصاری برخاست و استخوان سر را گرفت و با آن، سر سعد را شکست؛ پس نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شکایت کرد و یکی از صحابه گفت: «خداوندا در مورد شراب سخن قاطعی برای ما بیان فرما»؛ در نتیجه خداوند این آیه را از سوره‌ی مائده نازل فرمود: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ...
نکته فردی نماز نمی‌خواند ، به او گفتند: چرا نماز نمی‌خوانی؟ جواب داد: مگر قرآن نمی‌خوانید؟ قرآن می‌فرماید: لا تقرَبو الصَّلاة ؛ نزدیک نماز نشوید 😄 اما واقعیت آیه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‌ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‌ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلَّا عابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى‌ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‌ أَوْ عَلى‌ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَفُوًّا غَفُوراً «43» اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! در حال مستى به نماز نزديك نشويد، تا آنكه بدانيد چه مى‌گوييد. و نيز در حال جنابت نزديك (مكان) نماز، (مسجد) نشويد، مگر به طور عبورى (و بى‌توقّف) تا اينكه غسل كنيد. و اگر بيمار يا در سفر بوديد، يا يكى‌ «1». انعام، 23. نکته ها چون تحريم شراب، در صدر اسلام به صورت تدريجى انجام گرفت. ابتدا شراب به عنوان نوشابه نامطلوب معرّفى شد؛ «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» «1» سپس اين آيه نازل شد «2» ونماز در حال مستى را نهى كرد، آنگاه زيان آن را بيش از منافعش دانست، «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِما إِثْمٌ كَبِيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» «3» سپس از مصرف آن به عنوان عنصرى پليد و شيطانى نهى شد. إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ ... رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ‌ «4» نیز در روايات آمده كه از نماز خواندن در حالت خواب آلودگى و كسالت و سنگينى پرهيز كنيد.
نکته معاویه خلیفه اموی با عقیل، برادر امام علی علیه السلام نشسته بودند. معاویه رو به حاضران کرد و گفت: ای اهل شام! این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «تَبَّتْ یَدا أَبی لَهَبٍ» (بریده باد دو دست ابی لهب)-گفتند: آری. معاویه گفت: «ابولهب» عموی عقیل است. عقیل هم بلافاصله گفت: ای اهالی شام این کلام خداوند متعال را شنیده اید که می فرماید: «وَ امْرَأَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَبِ» (و زن او که حمل کننده هیزم است.) گفتند: آری. عقیل گفت: «حمّالة الحطب» عمه معاویه است. صحیح البخاری ـ به نقل از ابن عبّاس ـ: هنگامی که آیه «خویشاوندان نزدیکت را هشدار ده» نازل شد، پیامبر(ص) بر [کوه] صفا بالا رفت و خطاب به تیره های قریش، ندا سر داد: «ای فرزندان فِهر! ای فرزندان عدی!». آنان گِرد آمدند. حتّی آن که نمی توانست بیاید، فرستاده ای فرستاد تا از نزدیک، شاهد ماجرا باشد. ابو لهب و قریش آمدند. آن گاه [پیامبر(ص)] فرمود: «به نظرتان اگر به شما خبر دهم که سپاهی در دشت می خواهد بر شما هجوم آورد، مرا تصدیق می کنید؟». گفتند: آری، ما به تجربه، جز راستی از تو ندیده ایم. فرمود: «من شما را از عذابی سخت در پیش رویتان بیم می دهم». ابو لهب گفت: مرگ بر تو باد، همه روزگار! آیا ما را بدین خاطر، گرد آورده ای؟ در پی آن، این آیه فرود آمد: «بریده باد دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد! دارایی او و آنچه اندوخت، بی نیازش نکرد».
نکته امام جماعتی در نماز این آیه را خواند: « انا ارسلنا نوحا الی قومه؛ ما نوح را به سوی قومش فرستادیم». نوح/1 چون این قسمت از آیه را خواند، زبانش بند آمد و بقیه آیه از یادش رفت. از این رو، پیوسته همان قسمت آیه را تکرار می کرد. اعرابی ای که به وی اقتدا کرده بود گفت: اگر نوح نمی رود دیگری را بفرست ما و خودت را خلاص کن. لطائف الطوائف. ص145 https://eitaa.com/khakrizshohadair
نکته سه نفر مسجدی ساختند. یکی محمد نام داشت و دیگری ابراهیم و سومی،موسی پس از آن، امام جماعتی را برای مسجدشان معین کردند. شبی امام جماعت در نماز مغرب سوره اعلی را خواند تا به این آیه رسید: صحف ابراهیم و موسی}؛ در کتب ابراهیم و موسی. آنکه محمد نام داشت، اسم خود را نشنید و با خود گفت:حتما رفقای من پولی به امام داده اند، که نامشان را در نماز می برد. به ناچار کیسه پولی را برای امام جماعت آورد و التماس دعا خواست، امام مقصودش را ندانست. آن مرد بار دیگر پولی به امام داد،باز تفاوتی حاصل نشد. دفعه آخر بر در مسجد ایستاد، وقتی محل خلوت شد،چماقی بر فرق امام جماعت زد،سر امام شکست؛ امام پرسید: چرا چنین می کنی؟ گفت: من مبلغی خرج کردم و مسجد ساختم و مبلغی هم به تو دادم؛ ولی تو تنها اسم رفقای مرا می بری و نامی از من به میان نمی آوری. امام گفت: ناراحت نباش، این دفعه اسم تو را هم می برم. امام چون بار دیگر به مسجد آمد و مشغول نماز شد،این آیه را چنین خواند: {صحف محمد و ابراهیم و موسی} مامومین گفتند: آیه چنین نیست گفت:راست می گویید؛لکن این آیه دیشب بر ضرب چماق نازل شده است،
نکته روز مرد آمد دگر سر شاد باش هم چو گلبرگی رها در باد باش   روز مرد آمد بشین در خانه‌ات زلف خود را شانه کن با شانه‌ات   روز مرد آمد غم از دل کن برون شعر طنزی یا که آوازی بخون   روز مرد آمد بزن سوتی قوی نازتان امروز دارد مشتری   روز مرد آمد عیالت مهربان کادویی را کرده در کاغذ نهان   کادویی در رنگ‌های مختلف می‌شود در قلب کاغذ منعطف   می‌دهد آن کادو را همسر به ناز می‌کنی با عشوه کاغذ را تو باز   می‌پرد بیرون دو جوراب قشنگ می‌پری از جا تو مانند فشنگ   می‌شود جاری ز چشمت اشک شوق می‌نشینی با نگاهی بر افق   می‌کنی بر پا تو جورابی جدید صد تشکر می‌کنی از این خرید ...   روز مرد آمد ولی با روز زن فرق‌هایی می‌کند خیلی خفن   روز زن روزی ز زر هست و طلا روز ولخرجی مردان خدا   روز مردان روز جورابی ضخیم بوده این سنت ز ایامی قدیم کانال خاکریز شهدا فرا رسیدن میلاد امام علی علیه السلام و روز پدر را به تمام باباهای ایران زمین و. بخصوص پدر مهربان ما حضرت آیت الله خامنه ای عزیز تبریک و تهنیت می گوید.
نکته امروز بابام 120 جفت جوراب خریده فک کنم میخواد یه جوری بگه که امسال هدیه جوراب قبول نمی کنه !! حالا ما ( خانوادگی ) چه خاکی تو سرمون بریزیم..!!!! تو رو خدا کمک منتظر نکته و روایت نباش به فکر راهکار باش😅😄
نکته دو نفر با یک دیگر رفیق بودند؛ یکی از آن دو ، فضل و کمالش بیشتر بود و دیگری بهره چندانی از کمال نداشت. از بس که رفیق بی کمال بالای منبر سخنان غلط می گفت،روزی رفیق با کمال گفت: هر وقت بالای منبر سخن بی قاعده و غلط گفتی ، من سرفه می کنم تا سخنت را اصلاح کنی. تا اینکه روزی رفیق بی کمال بر بالای منبر رفت تا سوره قاف را تفسیرکند؛لذا گفت: “قاف” از قضا رفیقش بی اختیار سرفه کرد . رفیق منبریش به خیال آنکه آیه را غلط تلفظ نموده ،گفت:”قوف”. این بار رفیقش عمدا سرفه کرد تا اشتباهش را به او بفهماند . رفیق منبری گفت:”قیف”. دوستش بار دیگر سرفه کرد. رفیق منبری گفت:سرفه و مرگ ،خلاصه یا “قاف” یا “قوف” یا “قیف” 😇نکته منتظری نکته ش رو هم من بگم نخند یه کم فکر کن به دوستانت رکب نزنی😅
نکته امام جماعتی در نماز این آیه را خواند: « انا ارسلنا نوحا الی قومه؛ ما نوح را به سوی قومش فرستادیم». نوح/1 چون این قسمت از آیه را خواند، زبانش بند آمد و بقیه آیه از یادش رفت. از این رو، پیوسته همان قسمت آیه را تکرار می کرد. اعرابی ای که به وی اقتدا کرده بود گفت: اگر نوح نمی رود دیگری را بفرست ما و خودت را خلاص کن. لطائف الطوائف. ص145 از آموزه‌های دینی اعم از قرآن و روایات به دست می‌آید که: پیامبران برای مقاصد و برنامه‌های بس والا از طرف خداوند، برای زندگی این جهانی و آن جهانی انسان‌ها مبعوث شدند که مهم‌ترین رسالت و اهداف آنان عبارت‌اند از: دعوت انسان‌ها به پرستش خدای یگانه و دوری از طاغوت‌ها، شکوفایی و پرورش عقل و خرد آدمی، برقراری قسط و عدالت، مبارزه با ظلم و فساد، آزادی انسان و ترویج و گسترش فضایل اخلاقی. بدیهی است که بشر بدون تعالیم پیامبران الهی، در دست‌یابی به این اهداف ناکام است و بهترین دلیل بر این مطلب، ملاحظه سرگذشت ملت‌هایی است که از تعالیم انبیا دوری چسته‌اند.
نکته داخل‌ چادر ، همه‌ بچه‌ها جمع‌ بودند ، می گفتند و می‌خنديدند هر كسی ‌چيزی‌ می‌گفت‌ و به‌ نحوی بچه‌ها رو شاد می‌كرد فقط‌ يكی‌ از بچه‌ها به‌ قول ‌معروف‌ رفته‌ بود تو لاك‌ خودش‌! ساكت‌ گوشه‌ای‌ به‌ كوله‌ پشتی‌ اش‌ تكيه‌ داده‌ بود و توی لاک خودش بود. بچه ها هم مدام بهش تیکه می انداختن و می خندیدن اما اون چیزی نمی گفت یهو دیدم‌ رو کرد به جمع و گفت‌: ـ بسّه‌ ديگه‌، شوخي‌ بسّه‌! اگه‌ خيلی‌ حال‌ دارين‌ به‌ سوال‌ من‌ جواب‌ بدين‌ همه‌ جا خوردیم. از اون‌ آدم‌ ساكت‌ اين‌ نوع‌ صحبت‌ كردن‌ بعيد بود. همه ‌متوجه‌ او شدند. ـ هر كی‌ جواب‌ درست‌ بده‌ بهش‌ جايزه‌ میدم‌ با تعجب‌ گفتم‌: «چه‌ مسابقه‌ای ميخوای‌ بذاری‌» پرسید: آقايون‌ افضل‌ الساعات‌ (بهترين‌ ساعتها) چیه؟ پچ‌ پچ‌ بچه‌ها بلند شد ، يكی گفت‌: ـ قبل‌ از اذان‌، دل‌ نيمه‌ شب‌، برای‌ نماز شب‌. ـ غلطه‌، آی‌ غلطه‌، اشتباه‌ فرمودين‌. ـ می ‌بخشين‌، به‌ نظر من‌ اذان‌ صبح‌ وقت‌ نماز و...! ـ بَه‌َ، اينم‌ غلطه‌!! ـ صلاة‌ ظهر و عصر و...! خلاصه هر كسی یه چیزی گفت‌ و جواب ایشون همچنان " نه " بود نيم‌ ساعتي‌ از شروع‌ بحث‌ گذشته‌ بود، همه‌ متحير با كميی دلخوريی گفتند: «آقا حالگيري‌ می‌كنيا، اصلاً ما نمی ‌دونيم‌. خودت بگو» او هم وقتی کلافه شدن بچه ها رو دید ، لبخند زد‌ و گفت‌: ـ از نظر بنده‌ بهترين‌ ساعتها ، ساعتی هستش كه‌ ساخت‌ وطن‌ باشه ساعتی که دست‌ِكوارتز و سيتي‌ زن‌ و سيكو پنج‌ رو از پشت‌ ببنده‌... بعدش با خنده‌ از جا بلند شد و رفت‌ تا خودش‌ رو برای‌ نماز ظهر آماده‌ كن🌹
😁 طرف در روستا زندگی میکرد و ماه رانمیگرفت❌⛔️ ازش پرسیدند چرا نمیگیری؟😢😢😢😢😢 جواب داد : بر ساکنان ده وروستا واجب نیست، چون خداگفته:📝📝 🌙🌙 نگفته ده رمضان🌜🌛 😁😍☺️😌😳