eitaa logo
خالدین
753 دنبال‌کننده
378 عکس
163 ویدیو
2 فایل
🔸«گروه خالدین»🔸 آدرس سایت و آپارات: 🌐https://khaledin.com https://www.aparat.com/khaledin_com ارتباط با پشتیبان : @tahoor110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهید حاج عبدالله نوریان🌹 🇮🇷فرمانده گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام 🔸نامش محمود بود اما گفته بود من را عبدالله صدا کنید . 🔹با آغاز عملیات فتح المبین به جبهه های نور علیه ظلمت شتافت و در سال ۶۱ با تأسیس تیپ سیدالشهدا (ع) به عنوان فرمانده گردان تخریب لشکر سیدالشهدا (ع) مشغول به مجاهدت شد. 🔻شهید نوریان در ایامی که در تهران و مرخصی بود، جزء حلقه شاگردان معنوی عارف واصل حضرت آیت الله حق شناس بود و این عالم ربانی نیز علاقه خاصی به این شهید داشت. 🔺۴ اسفند ۶۴ سردار شهید نوریان، در سن ۲۴ سالگی در عملیات والفجر ۸ در حالیکه مسئولیت مهندسی و تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام را بر عهده داشت، در حین هدایت بلدوزرها به منظور ایجاد خاکریز بر اثر اصابت خمپاره در منطقه فاو به شهادت رسید . مزار سردار شهید حاج عبدالله نوریان در گلزار شهدای امام زاده علی اکبر تهران واقع شده است . 🔸 @khaledin_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر قاسمی! در همین دنیا باید حساب هایمان را تسویه کنیم به روایت حاج ابراهیم قاسمی 🔸 @khaledin_com 🔸 ╰━━━🌹🌹━━━╯
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 خرّمشهر را خدا آزاد کرد 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد. وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از دیگر جوانان بود. انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود. در آخر راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درونش نشد. من شنیدم که دوستانش می‌گفتند: هادی این سالهای آخر، وقتی ایران می آمد بارها روی صورتش چفیه می‌انداخت و می‌گفت: اگر به نامحرم نگاه کنیم راه شهادت بسته می‌شود. برای همین اینکار را می‌کرد تا چشمش به نامحرم نخورد. 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
در این دوره زمانه ای که دشمنان خارجی از یکسو و جماعتی خودباخته داخلی از سوی دیگر و حتی شیاطینی در لباس انسان ، دست به دست هم دادن و با جنگ روانی و رسانه ای بی نظیرشون هوای کشور و شهر و حتی خانه هامون رو آلوده کردن به خودتحقیری و بی تحرّکی، در شرایطی که خیلی انسان های به ظاهر متدین هم بخاطر بی تقوایی های شخصی ، نظراتشون خلاصه میشه در ؛ انتقادهای بی منطق و حسرت کشیدن های موهوم، در این شرایط که خیلی ها متاسفانه از سرِ دلسوزی ، غالبا ناخواسته جوان‌ها رو میکشونن به سمت بی هویّتی و بی انگیزگی، در این شرایطی که عملکرد بعضی دولتمردانِ به ظاهر انقلابی و سخنان بعضی صاحب سخنانِ به ظاهر مسلمان بجای امید، دارن ناامیدی به جامعه تزریق میکنن، این مردِ خدا ، این نائب برحق امام زمان ، این بزرگمرد تاریخ یعنی حضرت امام خامنه ای عزیز ، تنها و تنها و تنها صاحب نفسی هست که انسان رو امیدوار میکنه به آینده و وادار میکنه به اعتماد به وعده های الهی ... چشم حسودان و بخیلان ؛ کور دلیل برای توقف ، برای احساس پوچی کردن ، برای نا امیدی، برای مقهور شدن در مقابل هر نیّت پلید و هر چشمی که به داشته های ما دوخته شده به عدد بی تقواهای دنیاست و ایشان تنها رهبریست که حدود چهل ساله عَلَم ایمان رو به دوش میکشن و فرهنگ اسلام حقیقی رو ترویج میکنن . خدایا بحق گریه های خالصانه ی عزاداران امام حسین علیه السلام ، سایه ی امام خامنه ای رو تا ظهور مهدی موعود (عج) و در رکاب ایشان بالای سر مومنین نگه دار. جهت سلامتی و توفیقات روزافزون امام خامنه ای ده صلوات با حضور قلب عنایت بفرمایید. @khaledin_com
شهید محمدرضا تورجی زاده فرمانده گردان (یازهرا س ) لشگر امام حسین علیه السلام 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 سشنبه ها، رازی داشت که تا شهادت محمدرضا فاش نشد 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🔸شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال 63 به گردان ما آمد و بعد از صحبت‌هایی که بین‌مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده‌‌ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می‌کنم، باید بی سیم‌چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می‌خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. 🔻این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می‌کرد؛ بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی‌کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه‌شنبه‌ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. 🔺مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط می‌گذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌روی؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از این جا می‌رم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم. 🔹با تعجب نگاهش می‌کردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را می‌رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می‌گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می‌کردم. می‌گفت: یک بار 14 بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم به روایت همرزم شهید 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم؟ 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 بروایت همرزم شهید مصطفی ردانی پور گریه‌اش بند نمی‌آمد. فقط یه جمله گفته بودم، حالا که منطقه آرومه، بیا بریم که به درسمون هم برسیم. دم غروب توی بیابان می‌دوید. گریه می‌کرد و می‌گفت «بروم حوزه که چی؟ همه چی اینجاست. خدا اینجاست، امام حسین (ع) اینجاست.» نگاهش می‌کردم، نمی‌دانستم چه بگویم. دستش را از توی دستم کشید. شروع کرد به دویدن و گریه کردن. دم غروب بود، بیابان داشت تاریک می‌شد. ماندم چه کنم. رفتم زیر بغلش را گرفتم. عذرخواهی کردم، آرام نمی‌شد. من هم گریه‌ام گرفت. دوتایی نشستیم گریه کردیم. می‌گفت «مگر نمی‌بینی همه رفته‌اند و ما مانده‌ایم…» منبع : کتاب یادگاران، جلد چهاردهم، کتاب شهید مصطفی صدرزاده 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
خالدین شهید علی اکبر جزی 🔸 @khaledin_com 🔸 ╰━━━🌹🌹━━━╯
🌹🌹🌹🌹🌹 شهیدی که لوله سرخ تیربار را با دست گرفت و بالا برد تا جان همرزمانش را نجات دهد 🌹🌹🌹🌹🌹 🖋به روایت سید مرتضی موسوی (رزمنده لشگر امام حسین علیه السلام) شهید علی اکبر جزی در عملیات فتح المبین از فرماند‌هان لشگر مقدس امام حسین علیه السلام بود . برای رسیدن به محوری که به تیپ امام حسین واگذار کرده بودند باید حتماً از کوهستان عبور می کردیم و خودمان را به خطوط دشمن می رساندیم و با دشمن درگیر می شدیم . بعد از درگیری باید از آن جا به طرف یک رودخانه ی فصلی می رفتیم و به طی مسیر ادامه می دادیم و به طرف یک مکینه آب می رفتیم و بعد از یک دشت به جاده عین خور می رسیدیم . شب عملیات بچه ها حرکت کردند و از معبری که بچه های تخریب باز کرده بودند عبور کردیم . زمانی که بچه ها به طرف جلو حرکت می کردند متوجه شدیم که عراقی ها در انتهای معبر ، یک تیر بار مستقر کرده اند . وقتی بچه ها به فاصله ی پنجاه متری از نیرو های عراقی می رسند درگیری شروع می شود . با شروع درگیری ، تیربار عراقی ها هم شروع می کند به شلیک و معبر ما را هدف قرار میدهد . در همچین مواقعی معمولاً بچه های ما کپ می کردند و می خوابیدند روی زمین . اگر این حالتشان ادامه دار می شد باعث می شد که بچه های زیادی در معبر قتل عام شوند . از طرفی اگر بچه ها به اطراف حرکت میکردند وارد میدان مین میشدند و با هر قدم ممکن بود به پای بر روی یک مین مسلح بگذارند . آن شب هم ، زمانی که درگیری ها شروع شد و تیربارچی دشمن در معبر شروع به شلیک کرد ، هر کدام از بچه ها که بلند می شدند مورد اصابت گلوله قرار میگرفتند . در چنین شرایطی شهید اکبر جزی از فرصت استفاده میکند و شروع می کند به حالت سینه خیز در معبر حرکت میکند و خود را به خاکریز عراقی ها و به زیر تیربار دشمن میرساند . در همین لحظه به ناچار بلد میشود و با دست راستش لوله ی تیربار را می گیرد و بالا می برد . تیر بار یک نوار شامل دویست و پنجاه گلوله دارد و زمانی که شروع می کند به شلیک کردن ، بسیار داغ میشود . معمولً عراقی ها چند تا نوار گلوله را سرهم می کردند که برای تعویض نوار ها معطل نشوند . زمانی که شهید اکبر جزی زیر تیربار می رود لوله ی تیربار از شدت حرارت ناشی از شلیک گلوله ها سرخ شده بود . ایشان ناچار با دست راستش لوله ی سرخ تیر بار را میگیرد و در حالی که فریاد الله اکبر سر میدهد ، لوله ی تیربار را بالا میبرد . بچه ها پس از شنیدن فریاد الله اکبر نگاه میکنند و میبینند همان تیرباری تا چند لحظه قبل داشت به سمت معبر شلیک میکرد و بچه ها را تک به تک به شهادت میرساند ، الان دارد به سمت آسمان شلیک میکند و اصطلاحا تیر هوایی میزند . در همین زمان بچه ها بدون معطلی بلند می شوند و الله اکبر می گویند و خاک ریز عراقی ها را می گیرند . زمانی که اکبر جزی لوله ی تیربار را می گیرد و بالا می برد ، عراقی ها بالافاصله به سمت این شهید بزرگوار تیراندازی می کنند و ایشان را به شهادت می رسانند . ایشان در حالی به شهادت میرسد که با این ایثار خود ، جان همرزمانش را نجات میدهد . فردا صبح ، زمانی که بچه ها جنازه شهدا را از منطقه جمع می کردند ، به معبر می رسند و نگاه می کنند و می بینند کسی که دیشب تیر بار را بلند کرده و یک گردان را نجات داده تا بتوانند خودشان را به خاکریز دشمن برسانند کسی نبوده بجز شهید اکبر جزی . دست شهید اکبر جزی به لوله ی تیربار چسبیده بود و انگار با لوله یکی شده بود . این حرکت و این ایثار و فداکاری شهید اکبر جزی باعث می شود که بچه ها از قتل عام شدن نجات پیدا کنند . روح شهید اکبر جزی را با ذکر صلوات بر محمد و آله محمد شاد کنیم . 🔸 @khaledin_com 🔸 ╰━━━🌹🌹━━━╯
28.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خشونت با جوان ممنوع ... به روایت استاد شهید مرتضی مطهری 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شایعه خیانت تا شهادت سردار هور و خیبر 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
آیت الله سید محمدحسن حسینی شیرازی مشهور به میرزای شیرازی ، متولد ۱۱۹۴ و درگذشته ی ۱۲۷۳ بود. ایشان از سال ۱۲۴۳ تا حدود سی سال مرجع اول جهان تشیّع بود. ایشان شاگردِ خاتم الفقهاء و المجتهدین، شیخ مرتضی انصاری بود. علامه سید حسن صدر که خود یکی از مجتهدین بزرگ کاظمین و از شاگردان بزرگ میرزا بوده‌است در کتاب خود «تکملة امل الآمل» دربارهٔ میرزا سید حسن شیرازی می‌نویسد: «او مجدِّد احکام اسلامی بود و تدبیر و اندیشهٔ سیاسی او سیاستمداران را متحیر می‌کرد و علما و سلاطین در امور سیاسی به او رجوع می‌کردند.» 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
خالدین
آیت الله سید محمدحسن حسینی شیرازی مشهور به میرزای شیرازی ، متولد ۱۱۹۴ و درگذشته ی ۱۲۷۳ بود. ایشان ا
سلام خدمت همه عزیزان این چهره و چند خط توضیح درباره شخصیت میرزای شیرازی رو خوب به یاد بسپارید. مطالعه ی شخصیت میرزای شیرازی و ماجرای تحریم تنباکو برای درک درست وقایع سیاسی امروز و جریان دین ستیزی غربی واجبه ... 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
سلام! من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت هستم 🙋‍♂️ در کانال خالدین، هر روز با شهدا بیشتر آشنا میشی و بیشتر اُنس میگیری ... از شهدای مدافع حرم چی میدونی؟😍🇮🇷 رو میشناسی؟😍🇮🇷 رو چی؟😍🇮🇷 ؟😍🇮🇷 شهدای دفاع مقدس رو چقدر میشناسی؟ مثل حاج همّت و باکری و متوسلیان و کاظمی ؟! کانال خالدین👈 یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست. اینجا میتونی هر روز از شهدا بخونی و کلیپ ببینی و درباره مفاخر ملّی ، کلّی اطلاعات به دست بیاری🇮🇷🇮🇷🇮🇷 لینک کانال خالدین👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2709717192Ccc5b154724 🥀🌹شما به میهمانی شهدا دعوتید...🌹🥀
قرارداد انحصار خرید و فروش کالا (رژی) درآن سال‌ها (دوره ناصری) یک پنجم مردم ایران به کار خرید، فروش و کشت توتون و تنباکو مشغول بودند و سالانه 435 تن، توتون و تنباکو به ترکیه، هند، افغانستان صادر می‌شد. از طرفی ناصرالدین شاه قاجار که به تازگی با پیشرفت های صنعتی اروپا آشنا شده بود، طی سفر های متعدد به اروپا، هزینه های غیر قابل جبرانی را به کشور تحمیل میکرد. طوری که خزانه قادر به تامین هزینه های سفر بعدی شاه به اروپا نبود. در این شرایط، انگلیسی ها پیشنهاد کردند که قراردادی بین ایران و بریتانیا منعقد شود به نام عهدنامه رژی... به این ترتیب، امتیاز تجارت توتون و تنباکو به مدت پنجاه سال به تالبوت (نماینده انگلیس) اعطا شد. این عهدنامه که به امضای شاه رسید، دارای پانزده فصل بود که حکایت از اختیارات تام تالبوت در امور دخانیات ایران و بی‌اعتنایی به منافع ملت ایران داشت. مطابق با این قرارداد، انگلیس متعهد می‌گردید که در ازای انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال، سالانه مبلغ ۱۵ هزار پوند استرلینگ به همراه یک چهارم سود خالص خود را به شاه بپردازد. به موجب این امتیاز، رژی صاحب حق انحصاری تجارت تنباکوی ایران و حتی نظارت بر زراعت آن شناخته می‌شد. در متن قرارداد آمده بود: «اجازه‌نامه‌ای برای فروش و معامله و غیره توتون و تنباکو و سیگار… حق خالص صاحبان این امتیاز است و اَحَدی جز صاحبان این امتیازنامه حق صدور اجازه‌نامه‌جات مزبور را ندارند.» 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🔸تاجران ایرانی باید شغل دیگری پیدا کنند روزنامه‌ اختر که در استانبول منتشر می‌شد، نگرانی عمومی بازرگانان ایران از عهدنامه فروش انحصاری تنباکو را چنین بیان کرد: واضح است که صاحب امتیاز، کار را با سرمایه اندک شروع خواهد کرد و تنباکو را از زارعان خریده به قیمت بالاتر به تجار و صاحبان کارگاه خواهد فروخت و تمام منافع به جیب انگلیسی‌ها خواهد رفت. از آنجا که تجار ایرانی حق صدور تنباکو خارجی را ندارند، آنهایی که در سابق به این تجارت مشغول بودند، حالا ناگزیر از کسب خود دست کشیده و کار دیگری برای خود پیدا کنند. صاحب امتیاز توجهی ندارد که چه تعداد از تجار که در سابق به این کسب مشغول بودند، بیکار و برای یافتن شغل های دیگر دچار خسران خواهند شد. 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
پذیرش ذلت در حکم محاربه با امام زمان است خبرِ فاجعه ی قراردادِ انحصار تنباکو که به میرزای شیرازی رسید، میرزا تلگرافی به ناصرالدین شاه مخابره کرد... آیت الله شیرازی در تلگراف خود به شاه نوشت: نظر به تواصل اخبار به وقوع وقایعی چند که توانی از عرض مفاسد آن‌ها خلاف رعایت حقوق دین و دولت است، عرض می‌دارد که اجازه مداخله اتباع خارجه در امور مملکت و مخالطه توده آن‌ها با مسلمین و اجرای عمل بانک، تنباکو و راه‌آهن و غیره از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهی و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و موجب پریشانی عموم رعیت است. تلگراف میرزای شیرازی به شاه رسانده شد اما به جز تنی چند از درباریان و امین‌السلطان، فرد خاصی دیگر از مضمون نامه آگاه نشد. به دلیلِ کارساز نشدن نامه به شاه، میرزای شیرازی به این نتیجه رسید که به وسیله دیپلماسی نمی‌توان این قرارداد را لغو کرد. در چنین شرایطی، آیت الله میرزای شیرازی فتوای تحریم تنباکو را صادر کرد و نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم، استعمال تنباکو و توتون -بأیّ نحوِِ کان- در حکم محاربه با امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه است. الاحقر ــ محمدحسن الحسینی». 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
خالدین
پذیرش ذلت در حکم محاربه با امام زمان است خبرِ فاجعه ی قراردادِ انحصار تنباکو که به میرزای شیرازی رس
تا اینجای داستان، معمولا حداقل یک بار به گوش هریک از ما رسیده اما جالبه بدونید داستان به اینجا ختم نمیشه . این تازه شروع ماجراست ... یعنی شروع مقابله ی اسلام و استکبار جهانی با ما همراه باشید...
35.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آن روز فهمیدیم که ابراهیم رزق شهادتش را گرفت به روایت حاج رضا سلمانی (همرزم شهید) 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 رقابت دو برادر برای رسیدن به شهادت 🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🔹در جنگ تحمیلی برادرهایی بودند که بر سر رفتن به قتلگاه با هم بحث داشتند . دوتا جوان رفسنجانی به نام محمد و احمد قنبری بودند که شاید کمتر از دو سال تفاوت سنی داشتند. این دو جوان رعنا و زیبا در عملیات والفجر هشت پیش من آمدند. احمد بزرگتر از محمد بود. اما در هیکل، محمد بزرگتر از احمد نشان میداد. هریک اصرار بر حضور خود و عدم حضور دیگری داشتند. 🔸استدلال احمد به عنوان برادر بزرگتر این بود که میگفت : مادرم، برادرم را به من سپرده و اگر برادرم شهید شود، من نمیتوانم دیگر به جبهه برگردم. چون مادرم مانع میشود. برادر کوچکتر اصرار میکرد چون برادر بزرگترم که مادرم مرا به او سپرده، شهید شود، مادرم مانع من میشود . لذا هردو رفتند و هردو هم شهید شدند. منبع : کتاب برادرم قاسم 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والله هرکس تیر به سمت این نظام انداخت آواره شد... 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
بیاید صداشو در نیاریم. اصلا انگار ما خوابیم... اون بنده خدایی که گفته بود میاد و همه ی ما رو توی خیابون ولی عصر به دار میکشه، حالا که داره برمیگرده، تنها نگرانیش اینه که احتمالا چند روزی مادرش حرص و جوش میخوره... . یه کوچولو هم از مسخره شدن میترسه... این نشون میده که حتی خائن ها هم به اجرای عدالت در جمهوری اسلامی ایمان دارن... این رو هم به اسناد مظلومیت جمهوری اسلامی اضافه کنید... 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون شهدا نمیگذاشت سیّد به مرخصی برود... به روایت حاج مسعود میسوری 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
شهید اسماعیل هنیّه 🔸 @khaledin_com 🔸 .╰━━━━🌹🌹━━━━╯.
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه‌ای از شهادت اسماعیل هنیه رئیس دفتر سیاسی حماس و یکی از محافظان وی در اثر اصابت قرار گرفتن محل اقامت آنان در تهران خبر داد.