[11/30، 9:16] +98 993 009 4153: #تشرفات (قسمت دوم)
حاج محمد حسن می گوید: من با ترس و لرز راه بغداد تا بصره را پیمودم اول شب بود که وارد بصره شدم نمی دانستم که چه بر سرم خواهد آمد مگر ممکن است کسی افسر عراقی را در میان مغازه اش بکشد و او را همانجا بیاندازد و خنجرش را بردارد و فرار کند ولی در عین حال از او دست بکشند و او را تعقیب نکنند؟! بهر حال خودم را به امام زمان سپردم و گفتم: آقا من این کار را برای شما انجام دادم و سپس بطرف مسجدی رفتم که شب را در آنجا سپری کنم.
✨💫✨
آخر شب خادم مسجد که مرد فقیر نابینایی بود وارد مسجد شد و با صدای بلند فریاد زد که هرکه در مسجد است بیرون برود می خواهم در مسجد را ببندم. کسی جز من نبود منهم که نمی خواستم از مسجد بیرون بروم لذا چیزی نگفتم. مدتی با عصا دور مسجد تجسس کرد و بعد از اینکه مطمئن شد که کسی در مسجد نیست، در مسجد را از داخل بست. سپس لباسش را کند تشک کوچکی کنار محراب انداخت و خودش دو زانو مقابل آن تشک نشست و با عصا به دیوار محراب زد و خودش جواب داد: کیه؟ بعد خودش گفت: به به رسول اکرم صلی الله علیه و آله تشریف آوردند و از جا برخاست و در عالم خیال آن حضرت را وارد مسجد کرد و روی تشک نشاند و عرض ارادت کرد.
✨💫✨
باز به همان ترتیب با عصا به دیوار مسجد کوبید و گفت: کیه؟ به خودش با صدای متین و سنگین جواب داد: ابوبکر صدیق! سپس گفت: به به حضرت ابوبکر صدیق بفرمایید و او را در عالم خیال خود وارد مسجد کرد و کنار رسول اکرم نشاند و عرض ارادت نمود. پس از آن عمر و عثمان را بهمان ترتیب جداگانه وارد کرد ولی برای عمر احترام بیشتری قائل شد. پس از آنها عصای خود را آهسته به دیوار محراب زد مثل کسی که با ترس در بزند. سپس گفت: کیه؟ خودش با صدای ضعیفی جواب داد: من علی ابن ابیطالب هستم. و با بی اعتنایی عجیبی گفت: شما را من بعنوان خلیفه قبول ندارم و شروع کرد به جسارت و بی ادبی به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و بالاخره آن حضرت را راه نداد و از آن حضرت تبرّی کرد. من که خنجر افسر ناصبی را به همراه آورده بودم با خود گفتم...
ادامه دارد...
[11/30، 11:06] +98 993 009 4153: 🍀دولــت کــریمه ی امام زمان (عجل الله فرجه)
◀️قسمت چهاردهم
🗣در جلسات گذشته مقدمات بحث را گفتیم حالا از این جلسه به بعد وارد بحث انبیاء می شویم و تطبیق تاریخی و سیاسی آیات قرآن با مباحث مهدویت.
👌خلقت انجام شد، خدا حضرت آدم و حضرت حوا را خلق کرد، قبل از اینکه حضرت آدم و حوا را خلق بکند خُب فرشتگان بودند، حیوانات و گیاهان بودند، سالیان سال⌛️ هم قبل از حضرت آدم و حوا بودند. موقعی که خدا می خواست آدم و حوا را خلق کند گفت می خواهم جانشینی برای خودم تعیین بکنم «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة» [30/ بقره]
⚜فرشتگان گفتند خدایا کسی را می آفرینی که می خواهد در آنجا فساد بکند «وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء» و خون بریزد؟ می خواهی چنین کسی را خلق بکنی؟ هیچ جای قرآن📖 شاهدی نداریم که خدا این گفته ملائکه را انکار بکند، یعنی بگوید نه این انسان خونریز نیست و فساد نمی کند هیچ جای قرآن 🔍شاهدی از اینکه خدا این قضیه را انکار کرد وجود ندارد. یعنی خود خدا هم می دانست انسان یکی از ابعاد وجودیش ممکن است بحث فساد و امثال اینها را انجام بدهد.
⁉️اما سـوال اینجاست ملائکه از کجا می دانستند این انسان خونریز است؟ خدا که تازه می خواست آدم و حوا را خلق بکند از کجا می دانست یک چنین انسانی خونریز است؟ بعضی احتمالات را مفسرین مطرح کردند:🔰🔰
☝️یک احتمال این است که خدا به طور اجمال آینده انسان و آدمیان را برای ملائکه بیان کرد، یعنی این انسانی که الان خلق می شود در آینده چطوری است. اینجا بود که بعضی از ملائکه فهمیدن انسان یکی از ابعادش ممکن است فساد و خونریزی باشد.
✌️اما تفسیر دوم این است که حضرت آدم اولین انسان روی کره زمین نبود بلکه ایشان اولین انسان فهیم و دارای عقل بود که پس از 💫خلقت جدید به همراه همسرش مشغول زندگی شد و ملائکه هم چون انسانهای قبلی را دیده بودند یعنی انسانهای قبل از حضرت آدم اما خُب نه به این شکل، انسانهایی که یک خرده شعورشان کمتر بود و یا تقریبا می توانیم بگوییم واجد شعور بودند یعنی یک نوع ظاهر انسانی با زندگی تقریبا حیوانی، اینها را دیده بودند، ❌فساد و خونریزی آنها را دیده بودند فکر کردند اینها هم مثل همان قبلی ها هستند.
⚠️البته می گویم اینجا تفاسیر متعدد است نمی شود نظر قطعی داد که آیا قبل از ما انسانهایی بودند، خلاصه بعضی مفسرین چنین تفاسیری را ایراد کردند، فرمودند.
💢باز هم اینجا علم ملائکه کامل نشده بود، هنوز ملائکه جواب سوال خودشان را کامل نگرفتند چرا..؟ چون خود خدا در ادامه اش می گوید ⚠️«إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» من یک چیزی را می دانم که شما نمی دانید! ″ما″ اینجا مای نفی است نفی کل است. خُب ملائکه چه چیزی را نمی دا
[12/1، 20:17] مجید خلیلیان: عزیزم حسیـن(ع)♥:
#تشرفات (قسمت سوم)
من که خنجر افسر ناصبی را به همراه آورده بودم با خودم گفتم: بد نیست این سگ ناصبی را هم بکشم. بالاخره من که از نظر دشمنان حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسلام مجرم شناخته شده ام و آب از سرم گذشته است چه یک متر یا صد متر فرقی نمی کند. لذا از جا برخاستم و او را نیز به هلاکت رساندم و در همان نیمه شب به طرف کوفه فرار کردم و یکسره به مسجد کوفه رفتم و در یکی از حجرات مسجد اعتکاف نمودم.
✨💫✨
و دائما متوسل به حضرت بقیة الله ارواحنافداه بودم و عرض می کردم: آقا من این اعمال را بخاطر محبت به حضرت علی و فاطمه زهرا سلام الله علیهما انجام داده ام و الان چندین روز است که از زن و بچه ام خبر ندارم. بالاخره سه روز از ماندن من در مسجد کوفه بیشتر نگذشته بود که دیدم در اتاق مرا می زنند. در را باز کردم شخصی مرا خدمت سید بحرالعلوم دعوت می کرد و می گفت: آقا می خواهند شما را ببینند. من به خدمت سید بحرالعلوم که در مسجد کوفه در محراب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بودند رسیدم.
✨💫✨
ایشان به من فرمودند: «حضرت ولیعصر ارواحنا فداه فرموده اند: ما آن خون را از دکان تو برداشتیم، تو با کمال اطمینان به مغازه ات برو و به زندگیت ادامه بده کسی مزاحمت نخواهد شد!» گفتم: چشم قربان و دست سید بحرالعلوم را بوسیدم و یکسره با اطمینانی که از کلام سید در قلبم ایجاد شده بود به طرف بغداد رفتم. وقتی به بغداد رسیدم با خودم گفتم بد نیست به طرف قهوه خانه بروم و ببینم آنجا چه خبر است! وقتی نزدیک قهوهخانه رسیدم دیدم...
ادامه دارد..
[12/1، 20:17] مجید خلیلیان: 🍀دولــت کــریمه ی امام زمان (عجل الله فرجه)
◀️ قسمت پانزدهم
⚠️نکته بسیار مهم:
📖در آیه [30] سوره بقره فرشتگان می گویند خدایا چنین انسانی خلق می کنی که خونریز است، ما تو را تسبیح می کنیم ما تو را عبادت می کنیم. اما در آیه [32] دو آیه بعد خود ملائکه اشاره می کنند «أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیم» خدایا تو حکیم هستی، علیم هستی می دانیم که تو از روی حکمت و عالمی حکم می کنی.
⬅️یعنی پرسشی که فرشته ها کردند یک پرسش اعتراضی نبود، چرا خدا خلق می کنی و.. پرسش از روی اعتراض نبود از روی نادانی بود که جواب را بدانند. می خواهند فرشتگان بگویند خدایا ما که می دانیم تو 🔆علیم هستی و حکیمی! اگر هدفت از آفرینش این است که مردم بیایند شما را تسبیح بکنند، عبادت بکنند (همان تفکری که یک عده متأسفانه دارند) خدایا اگر هدف تو از آفرینش عبادت و نماز و این چیزهاست خُب ما همین الان داریم تو را تسبیح و عبادت می کنیم چه نیازی به خلق بنی آدم است⁉️
🔹خدا می گوید من چیزی را می دانم که شما نمی دانید. خدایا تو خودت گفتی هدف از خلقت عبادت است! آیه [56] سوره ذاریات خودت گفتی «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الِإْنْسَ إِلاَّ لِیَْعبُدُون» ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای عبادت پس هدف خلقت که شد عبادت،🤔 خُب من فرشته هم که عبادت تو را دارم انجام می دهم چه نیازی هست که انسان را خلق بکنی؟؟
⚜خدا می گوید تو آیه را بد معنی کردی.. آیه نمی گوید «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الِإْنْسَ إِلاَّ لِیَْعبُدُون» یعنی عبادت، یعنی عبودیت! چه فرقی دارد؟ عبادت یعنی عبادت ظاهری، عبودیت یعنی بندگی مُخلِصانه. یا حتی بالاتر مخلَصانه! عبودیت یعنی عبد خدا شدن.
💢خیلی ها عبادت می کنند اما عبد خدا نیستند امثال شمر و عمرسعد و ابن ملجم. اما عبودیت یک مقام بالاست. حتی در بعضی از روایات عرفا گفتند «أَی لِیَرِفُون» یعنی ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای معرفت پیدا کردند. خدایا یعنی چه معرفت پیدا کردند؟ خدا می گوید ببینید 👈خلیفه من امام حسین چه می گوید. ″اصول کافی، باب الحجه″ امام حسین می فرمایند؛ معرفت الله یعنی شناخت امام زمانت و اطاعت از او.⚠️
⁉️خدایا یعنی چه، نتیجه چه می شود؟ نتیجه این است آن انسانی می تواند خلیفة الله بشود که به مقام امام زمان شناسی برسد، به مقام شناخت ولی خدا برسد. اینکه من می خواهم در روی زمین خلیفه قرار بدهم به هر انسانی که خلیفة الله نمی گویند، آن انسانی است که می خواهد به مقام امام زمان شناسی و ولی خداشناسی برسد این آن چیزی که من می دانم و شما نمی دانید.
♻️حالا یک مقـدار برمی گردیم عقب، گفتیم چرا خدا گفت من چیزی می دانم و شما نمی دانید.. یکی را گفتیم نشان دادن کبر و عجب و 🔥معصیت ابلیس بود یعنی آن زمانی که همه می دانستند چه قدر ابلیس خوب است، خدا می گفت من می شناسمش. اگر خدا همان اول با ابلیس برخورد می کرد برای فرشته ها اثبات می شد اشکالی نداشت خداست.
🔰اما یک خرده هضمش برای فرشته ها سخت بود، خدایا ابلیس سابقه شش هزار ساله در عبادت دارد؟ ابلیس یک نمازش دو هزار سال طول کشیدید خدایا ابلیس که این است چرا او را بیرون انداختی؟ اینکه همراه بود، اینکه در دایره ی نظام بود اینکه در قطار
[12/2، 11:05] +98 993 009 4153: عزیزم حسیـن(ع)♥:
#تشرفات (قسمت چهارم)
وقتی نزدیک قهوهخانه رسیدم دیدم قهوهخانه باز است و جمعیت هم بعنوان مشتری روی صندلیها برای خوردن چای نشسته اند و شخصی بسیار شبیه من_که حتی برای چند لحظه فکر می کردم که در آینه نگاه می کنم و خود را می بینم_مشغول پذیرایی از مشتریان است. مردم متوجه من نبودند و من آرام آرام به طرف قهوه خانه رفتم. تا به در قهوه خانه رسیدم، دیدم آن فردی که شبیه من بود به طرف من آمد و سینی چای را به من داد و ناپدید شد!
✨💫✨
من هم با آنکه لرزش عجیبی در بدنم پیدا شده بود به روی خودم نیاوردم و به کارها ادامه دادم و تا شب در قهوه خانه بودم. ضمنا به یادم آمد روزی که می خواستم از منزل بیرون بیایم خانمم به من گفته بود که مقداری شکر برای منزل بخرم، لذا آن شب من چند کیلو شکر خریدم و به منزل رفتم. هنگامی که در زدم خانمم در را باز کرد و من کیسه شکر را به او دادم. همسرم گفت: باز چرا شکر خریدی؟گفتم: تو چند روز قبل گفته بودی که شکر بخرم. گفت: تو که همان شب خریدی، چرا فراموش می کنی؟! و سپس بدون آنکه از نبودن چند روزه من اظهار اطلاع کند وارد منزل شدم.
✨💫✨
تا اینکه موقع خوابیدن شد، دیدم همسرم رختخواب مرا در اتاق دیگری انداخت! گفتم: چرا جای مرا آنجا می اندازی؟ گفت: خودت چند روز است که کمتر با من حرف می زنی و گفته ای که جای مرا در آن اتاق بیانداز و من متوجه شدم که آن کسی که به شکل و قیافه من در دکان بوده و شبها به منزل می آمده، ملکی بوده است که خدای تعالی مأمور کرده بود که کارهای مرا انجام دهد تا مردم متوجه غیبت من نشوند!
📗داستانهایی شگفت انگیز از توسلات و کرامات امام زمان ارواحنا فداه.
[12/2، 11:10] +98 993 009 4153: Matin:
📌 هیچ وقت به اولویتِ اولت نگو اولویت دوم!
▪️ گاهی ما در زندگی، در تعیینِ اولویتها اشتباه میکنیم. در حالیکه اولویتها، مسیر زندگی انسان را مشخص میکنند. بعضی چیزها (مثل یاریِ امام) را اگر از دست بدهی، دیگر با هیچ کارِ خیری نمیتوانی آن را جبران کنی. بهانه طِرماح، بردنِ آذوقه و امکانات برای خانوادهاش بود. قرار شد برود و زود بازگردد، اما پس از شهادتِ امام حسین رسید.
▫️ یا مثلاً بعضی از کسانی که میتوانند برای تعجیل در ظهور کاری بکنند، میگویند اول کارهای خودم را انجام دهم، اول به زندگی خود و خانوادهام سر و سامان بدهم و... بعد برای ظهور تلاش میکنم. در صورتی که اولویتِ کارهای ما، باید کار برایِ امام و تعجیل در ظهور باشد. بیش از هزار سال است که امام به غیبت رفته است. مگر ما کاری مهمتر از این که ظهورِ امام را نزدیک کنیم، داریم؟!
▪️ وقتی اولویتَت در زندگی، امام زمان باشد، میتوانی با تغییرِ نیّتها به همهی کارهایت رنگِ امام زمان بدهی. مثلاً اگر معلمی، نیّت کن همهی امورِ زندگیات برای امام باشد، حتی خواب و غذایت. مثلاً چنین نیتی: من میخوابم یا غذا میخورم تا انرژی داشته باشم، که بتوانم در کلاس، برای بچه شیعههای امام زمان، بهتر کار کنم.
[12/2، 11:12] +98 993 009 4153: 🌷مهدی شناسی ۱۷🌷
❓❓ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺪﯼ علیه السلام ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ؟
❓❓ﺷﺪﻩ ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﺍﺑﺪﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﯿﻢ؟
❓❓ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﯼ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ امام ﻣﻬﺪﯼ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻈﺮ ﻧﮑﻨﺪ،(ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ!) ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ؟
⏪ﺣﻮﺍﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯿﻢ.
❓❓ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﺻﻼ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ؟ﺑﺮﺍﯼ ﮔﯿﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ؟
ﺧﯿﺮ!ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ ﮐﻪ امام ﻣﻬﺪﯼ (ﻋﺞ) ﻭﻻﯾﺖ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻧﻈﺮ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﺩ ﻭ ﻧﺒﺎﺕ ﻭ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﮐﺠﺎ ﻭ ﻧﻈﺮ ﺧﺎﺹ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺠﺎ؟! ﻧﻈﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ.
◀️ﻣﺎ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﭼﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ امام ﻣﻬﺪﯼ (ﻋﺞ) ﻃﺒﯿﻌﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻈﺮﺷﺎﻥ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺟﻠﺐ ﻧﻈﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
◀️ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ امام ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻈﺮ ﮐﻨﺪ.ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻧﻈﺮ ﺍﻭ ،ﺭﯾﺎﺿﺖ ﻫﺎﯼ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ؟
❓❓ﭼﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺪﺑﯿﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﭼﻪ ﺳﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ؟
◀️ﺍﮔﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ امام ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻈﺮ ﮐﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺒﻖ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ.ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﭙﺎﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺍﻣﻮﺭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﺪ.
◀️ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻣﻮﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﯿﺮﯾﻢ؛ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﻧﺸﯿﻨﯿﻢ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﯼ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﯿﺾ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ.(زیرا تک بُعدی هستیم و تمام جوانب را در امور در نظر نمی گیریم)ﻓﺮﺩﺍ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﺍﻭﯾﻪ ﺟﻮ ﮔﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﻧﻮﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻧﻈﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﻭﯾﻢ،ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ،ﺍﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺮد.
[12/2، 11:12] +98 993 009 4153: توجیه المسائل کربلا قسمت ۱۳
[12/5، 15:23] +98 993 009 4153: 🍀دولــت کــریمه ی امام زمان (عجل الله فرجه)🍀
◀️ قسمت نوزدهم
💢..حالا وقت آزمـایش آدم و حوا شد که از آن درخت نخورید، این نهی یک نهی ارشادی بود نه مولوی که ما بگوییم حرام را انجام داد.☝️نه، یک نهی ارشادی بود بحث توصیه بود یعنی دستور حلال و حرام نبود توصیه ای بود به آن در فقه نهی ارشادی می گویند که بحث حلال و حرام پیش نمی آید.
⬅️حالا اینکه بهشت کجا بود، بهشت دنیا بود.. به اینها کار نداریم.. اینجا اختلاف نظرها روی آن زیاد است، بعضی ها می گویند بهشت برزخی بود، نه زمینی بود نه آسمانی بود، بینابین بود حالا کاری اصلا با آن نداریم..
🚫اینکه می گوید از آن نخورید دارد اهمیت آن چیزی را می رساند که ما از آن نهی شدیم. اینکه قرآن می گوید به مال یتیم نزدیک نشوید این فعل نهی که اینجا به کار می برد دارد اهمیت مال یتیم را خدای متعال می رساند. بعد می گوید اگر بخوری از ظالمین⚡️ هستی، این چه ظلمی است؟ مراد ظلم به خود است، ظلم به نفس است. ظلم به نفس می کنی اگر از این درخت بخوری.
⁉️ درخـت ممنوعه چی بود؟
حالا اینجا بحث های مهم تطبیقی مهدوی و امام زمانی و حضرت آدمی پیش می آید. گندم بود، خرما بود، انگور🍇 بود.. بعضی روایات اینها را نوشته و بعضی ها اینها را می گویند. حالا سوال من این است یعنی خدا واقعا به خاطر اینکه حضرت آدم وحوا از گندم🌾 و انگور و اینها خوردند چنین مجازات سنگینی کرد و اینها را از بهشت بیرون انداخت؟
🤔یعنی پیغمبر خدا نمی توانست جلوی خودش را بگیرد و از گندم و خرما انگور نخورد!؟ بعد هم ابلیس گفت اگر از این درخت بخورید برای شما جاودانگی می آورد، یعنی واقعا خوردن انگور و خرما جاودانگی برای آدم می آورد؟ پس نمی توانیم از روایت از طریق ظاهرش بگذریم.
🔥شیطان قسم خورد به الله که این درخت برای توی آدم جاودانگی می آورد اگر بخوری. خُب چرا آدم حرف شیطان را گوش کرد⁉️ چون حضرت آدم ندیده بود کسی را که قسم دروغ بخورد. حضرت آدم قبل از این فکرش را نمی کرد امکانش هست کسی به الله قسم دروغ بخورد. یعنی اعتماد بیش از حد، یعنی سوء استفاده می کند دشمن از احساسات دینی ما!
📝یعنی آقای فلانی که می گویی امضا جان کری تضمین است بدان که شیطان است، شیطانی که قسم به الله خورد و زیرش زد یعنی پای قرارداد با دشمن می نشینی به اشک ها و گریه ها و دلسوزی های دشمن توجه نکن❌ چون دارد از احساسات تو سوء استفاده می کند. وقتی خرش از پل گذشت به من و تو می خندد. عین شیطان که فردای قیامت وقتی مردم می گویند😔 خدایا این ما را گمراه کرد، شیطان می گوید «إِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ» من از شما بیزارم خودتان گناه کردید.
⚠️اینکه خدا می گوید نخور، یعنی دوباره حرف شیطان را گوش نکن هر چند قسم بخورد، هر چی قسم خورد من خدا می گویم گوش نکن حرفش را! اینکه رهبری می گوید به مذاکره خوش بین نیستم یعنی نرو قرارداد آن جوری نبند با دشمن! اینکه رهبرت می گوید فلانی .. فلانی.. در انتخابات🗳 کاندیدا نشو به مصلحت نیست یعنی نرو!
📿یعنی ما نباید به خاطر نماز و روزه یک نفر گولش را بخوریم. به همین خاطر روایات ما می گویند شیعیان واقعی را با صداقتشان با وفای به عهدشان با کمک هایی که به دیگران می کنند آزمایش بکنید. از تک تک این آیات📖 می شود واقعا نتیجه گرفت و در زندگی یمان اینها را استفاده بکنیم.
👌به خدا قسم حیف است ما بیاییم آیات قرآن را فقط بخوانیم به خاطر ثواب بردنش! «أَفَلا یَتَدَبَّرُون» که قرآن می گوید چرا تدبر نمی کنید پس چی هست؟ با این نگاه اگر به آیات نگاه بکنیم هم در تحلیل های سیاسی یمان موفق هستیم هم در تحلیل های تاریخی و هم در تحلیل های دینی.
🖇 ادامه دارد ...
[12/5، 15:26] +98 993 009 4153: عزیزم حسیـن(ع)♥:
❀
#تشرفات
#تشرف_یک_زن_انگلیسی_تازه_مسلمان_شده_با_امام_زمان(عج)
ما رهسپار خانه خدا شدیم.
شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید.چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب ودیدنی است که با شکوه ترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند.
وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم ، بطوری متحول شدم که تا به ان موقع اینطور منلقب نشده بودم. تمام وجودم میلرزید. و بی اختیار اشک میریختم و گریه میکردم.
روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم، تراکم جمعیت انچنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند.
ناگهان در ان شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام، هوا خیلی گرم بود و من طاقت ان همه گرما را نداشتم، سیل جمعیت مرا به این سو و ان سو میبرد، حیران و سرگردان، کسی هم زبانم را نمیفهمید، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن(خودش) میدیدم، با سرعت به طرف انها میرفتم، ولی وقتی نزدیک میشدم، متوجه میشدم که اشتباه کرده ام.
خیلی خسته شدم، واقعا نمیدانستم چه کنم.
دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن،
[12/7، 0:52] دانش آموز - محسن هادی دلفروزی۹۹: شهیدانه♥️
روی هر کدوم که به دلت افتاد بزن 😇
رفیق.شهید 🥀
https://digipostal.ir/cha8pta
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/ch1nnpl
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c4y1spv
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/clbztm8
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c70bvf1
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c2b4gao
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cfd86bh
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/ckg811x
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c2bxfbn
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cu07586
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cubrqqz
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c8xnn80
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cfyhzuo
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cwww62q
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cghtudd
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c8m9jy8
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/cap7zpp
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c4pfcoo
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
https://digipostal.ir/c3h4fkn
حالا برای شادی روح اون شهید 3 تا صلوات بهش هدیه کن
[12/7، 8:58] +98 993 009 4153: 🌷مهدی شناسی ۱۹🌷
‼️امام مهدی (علیه السلام) مقصد نیست!
◀️ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﭼﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ،ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ،ﻣﻘﺼﺪ ﻓﯽ ﺣﺪ ﺫﺍﺗﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺳﺖ.ﺣﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺼﺪ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﻠﮑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﺳﺖ.
◀️ﭼﻘﺪﺭ ﺑﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﻫﺎ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ!
ﯾﮑﯽ ،ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭﺳﯿﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻭﺳﻌﺖ ﺩﯾﺪ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﻭ ﺗﻮﻫﻢ ﺭﻫﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺟﺴﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
◀️ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺰﯾﻨﺔ ﺍﻟﺠﻮﺍﻫﺮ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ،ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻋﻠﻢ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ،ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﺪ!
◀️ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺗﺎﺭﯾﺦ،ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺑﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺗﺎﯼ ﺁﻥ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ﺍﮐﺜﺮ ﺁﻥ ﻫﺎ ﯾﺎ ﺍﻭﺗﺎﺩ ﻭ ﯾﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﯾﺎ ﺩﺭ ﺗﺨﯿﻞ ﻭ ﻭﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
◀️ﺑﻨﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺑﺪﺍﻝ ﻭ ﺍﻭﺗﺎﺩ ﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺞ) ﺷﺪﻧﺪ،ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؟ً!
◀️ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﯾﻢ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿﻢ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﯾﺪﻧﺶ ﺩﻭﯾﺪﯾﻢ.ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﻢ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ.
ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﻋﺸﻖ، ﺑﺎ ﻧﻘﺶ ﺳﺒﻮ
ﺑﮕﺬﺭ ﺍﺯ ﻧﻘﺶ ﺳﺒﻮ،ﺭﻭ ﺁﺏ ﺟﻮ
[12/7، 9:00] +98 993 009 4153: Matin:
📌 تردید، روی آتشِ شجاعت آب میریزد!
▪️ گاهی دشمنِ ما یک شخص یا گروه است اما گاهی با یک دنیا مواجه هستیم. میدانی یکی از عظمتهای کربلا در چه بود؟ در این که امام حسین در مقابلِ فشار و سنگینی یک دنیای متعرض و مدعی، احساس تردید نکرد.
▫️ در مدینه صحابهی زیادی بودند، همان کسانی که در قضیه حره و تهاجم مسلم بن عقبه ایستادند و مبارزه کردند. پس افراد ترسو و بیغیرتی نبودند؛ شمشیر زن و شجاع بودند، اما آنها هم در یاری امام حسین دچار تردید شدند.
▪️ شجاعتِ ورود به میدان جنگ، یک مسئله است و شجاعتِ مواجه شدن با یک دنیا، مسئلهای دیگر. دشمنِ مهدی زهرا نیز یک گروه و یک جبهه نیست. تمام دنیای کفر و ظلم دشمن اوست؛ لشکریان و یاران مهدی باید مانند خود او، شجاعت مواجهه با یک دنیا را داشته باشند. مدعیانِ یاوری حضرت باید ببینند برای این مواجهه آمادهاند یا تردید خواهند کرد؟
توجیه المسائل کربلا قسمت پانزده
[12/7، 9:57] +98 993 009 4153: ❀
#تشرفات
#دیدار_آیت_الله_محمدتقی_بافقی_با_امام_زمان(عج)
مرحوم حجه الاسلام ملا اسدالله بافقی به نقل از برادرش آیت الله محمد تقی بافقی میگوید:
《قصد داشتم از نجف اشرف پیاده، به مشهد مقدس برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بروم. فصل زمستانی بود که حرکت کردم و وارد ایران شدم. کوه ها و دره های عظیمی سر راهم بود و برف هم بسیار باریده بود. یکروز نزدیک غروب آفتاب که هوا هم سرد بود و سراسر دشت را برف پوشانده بود، به قهوه خانه ای رسیدم که نزدیک گردنه ای بود، با خود گفتم:
«امشب در میان این قهوه خانه میمانم و صبح به راه ادامه میدهم».
پس وارد قهوه خانه شدم دیدم جمعی از کردهای ایزدی در میان قهوه خانه نشسته و مشغول لهو و لعب و قمار هستند، با خود گفتم:
« خدایا چه کنم؟ اینها را که نمیشود نهی از منکر کرد،من هم که نمیتوانم با آنها مجالست نمایم، هوای بیرون هم فوق العاده سرد است.»
همینطور که بیرون قهوه خانه ایستاده بودم و فکر میکردم ،و هوا کم کم تاریک میشد، صدایی شنیدم که میگفت:
« محمد تقی! بیا اینجا».
بطرف آن صدا رفتم که باز هم میگف
و بود. پس به بهانهی اینکه به او کمک کردی، خودت را کنار نکش!
توجیه المسائل کربلا قسمت ۱۶
[12/8، 14:44] +98 993 009 4153: عزیزم حسیـن(ع)♥:
❀
#تشرفات
#دیدار_ایت_الله_محمدتقی_بافقی_ با_امام_زمان(عج)
نزدیک او رفتم و او سلام کرد و فرمود:« محمدتقی آنجا جای تو نیست.»
من زیر آن درخت رفتم ،دیدم،در حریم این درخت، هوا ملایم است و کاملا میتوان با استراحت در آنجا ماند و حتی زمین زیر درخت ، خشک و بدون رطوبت است، ولی بقیه صحرا پراز برف است و سرمای کُشنده ای دارد.
به هرحال شب را خدمت حضرت ولی عصر(عج) که با قرائتی متوجه شدم او حضرت بقیه الله(عج) است بیتوته کردم و آنچه لیاقت داشتم استفاده کنم از آن وجود مقدس استفاده کردم.
صبح که طالع شد و نماز صبح را با آن حضرت خواندم ، آقا فرمودند:« هوا روشن شدبرویم»
من گفتم:«اجازه بفرمایید من در خدمتتان همیشه باشم و با شما بیایم.»
حضرت فرمودند:«تو نمیتوانی با من بیایی.»
گفتم:«پس بعد از این کجا خدمتتان برسم؟؟»
حضرت فرمودند:«من در این سفر دوبار تو را خواهم دید و من نزد تو می ایم. بار اول قم خواهد بود و مرتبه دوم نزدیک سبزوار تورا ملاقات میکنم.»
ناگهان ان حضرت از نظرم غایب شد.
من به شوق دیدار ان حضرت، تا قم سر از پا نشناختم و به راه ادامه دادم،تا آنکه پس از چندروز وارد قم شدم و سه روز برای زیارت حضرت معصومه(س) و وعده تشرف به محضر این حضرت در قم ماندم،ولی خدمت آن حضرت نرسیدم. از قم حرکت کردم و فوق العاده از این بی توفیقی و کم سعادتی متاثر بودم،تا آنکه پس از یکماه به نزدیک شهر سبزوار رسیدم.
همینکه شهر سبزوار از دور معلوم شد باخود گفتم:«چرا خُلف وعده شد؟! منکه در قم آن حضرت را ندیدم،این هم شهر سبزوار باز هم خدمتش نرسیدم.»
در همین فکرها بودم،که صدای پای اسبی شنیدم،برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) سوار بر اسبی هستند و بطرف من تشریف می اورند و به مجرد آنکه به ایشان چشمم افتاد ایستادند و بمن سلام کردند و من به ایشان عرض ارادت و ادب نمودم.
گفتم آقا جان:«وعده فرموده بودید که در قم هم خدمتتان برسم،ولی موفق نشدم!»
حضرت فرمود«محمدتقی! ما در فلان ساعت و فلان شب نزد تو امدیم، تو از حرم عمه ام حضرت معصومه(س) بیرون آمده بودی،زنی از اهل تهران از تو مسئله ای میپرسید،تو سرت را پایین انداخته بودی و جواب اورا میدادی،من در کنارت ایستاده بودم و تو به من توجه نکردی، من رفتم.»
#برگرفته از منبع گنجینه دانشمندان
پ.ن: امان از لحظه های غفلتی که مشغول گناهیم و آقا کنارمونه و بی توجهیم.😔💔
❀
[12/13، 16:19] +98 993 009 4153: عزیزم حسیـن(ع)♥:
❀
#تشرفات
گریهامامزمان(عج)براسارتحضرتزینب
(س)
حاج ملا سلطان علی که از جمله عابدان و زاهدان بود میگوید:
در خواب به محضر مبارک امام زمان(عج) مشرف شدم عرض کردم:
« مولای من! آنچه در زیارت ناحیه مقدسه ذکر شده است که ( فلا نذبنک صاحبا و مسا ولابکین عَیَنَک بدَل الدموع دماء) صحیح است ؟؟»
«فرمود: آری.»
گفتم: «آن مصیبیتی که در سوگ آن بجای اشک خون گریه میکنید کدام است؟ آیا مصیبت علی اکبر(ع) است؟؟ »
فرمود:
«نه.اگر علی اکبر(ع) زنده بود او هم در این مصیبت خون گریه میکرد.»
گفتم: «آیا مقصود مصیبت حضرت عباس (ع) است؟؟»
فرمود: «نه، بلکه اگر حضرت عباس(ع) هم در حیات بود او نیز در این مصیبت خون گریه میکرد.»
عرض کردم: «آیا مصیبت حضرت سیدالشهدا(ع) است؟»
فرمود: «نه، اگر حضرت سیدالشهدا(ع) هم بود در این مصیبت خون گریه میکرد.»
پرسیدم: «پس این کدام مصیبت است؟
فرمود: مصیبت اسیری عمه ام زینب(س) است.»
پ.ن: هیچ مصیبتی از مصیبت حضرت زینب(س) بالاتر نیست، لذا برای همین است که امام زمان(عج) از شیعیان میخواهد که بعد از هرنماز خدا را به عمه ام حضرت زینب(س) قسم دهید که فرج مرا نزدیک گرداند.😔
#بحق زینب ڪبری،عجل لولیڪ الفرج🙏
منبع: آیت الله نهاوندی، العبقری الحسان.ج ۱ ص۹۸
[12/13، 18:34] +98 993 009 4153: هستید بریم زیارت مجازی ؟!
بریم نجف ؟😍
بریم کربلا ؟ 🙂
بریم مشهد ؟😇
بریم کرمان ؟ 🙃
🦋زیارت مجازی امام علی↓
💠imamali.net/vtour
🦋زیارت مجازی امام حسین↓
💠app.imamhussain.org/tour
🦋زیارت مجازی امام رضا↓
💠tv.razavi.ir/VR/2/#s=pano11246
🦋زیارت مجازی سردار حاج قاسم سلیمانی↓
💠soleimany.ir/tour/
التماس دعا
📚#تشرفات
شفای پای علامه میرجهانی توسط امام زمان عج..
علّامه میرجهانی مبتلا به کسالت نقرس و سیاتیک شده بودند.ایشان برای رفع این بیماری چندین سال در اصفهان، خراسان و تهران معالجه قدیم و جدید نموده بودند ولی هیچ نتیجهای حاصل نشده بود.
خودشان میفرمودند: روزی برخی دوستان آمدند و مرا به شیروان برند.
در مراجعت به قوچان که رسیدیم، توقف کردیم و به زیارت امامزاده ابراهیم که در خارج شهر قوچان است، رفتیم. چون آنجا هوای لطیف و منظره جالبی داشت رفقا گفتند: نهار را در همانجا بمانیم.
آنها که مشغول تهیه غذا شدند، من خواستم برای تطهیر به رودخانه نزدیک آنجا بروم.
دوستان گفتند: راه قدری دور است و برای پا درد شما مشکل بوجود میآید.
گفتم: آهسته آهسته میروم و رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم.
در کنار رودخانه نشسته و به مناظر طبیعی نگاه میکردم که
دیدم:
شخصی با لباسهای نمدی چوپانی آمد و سلام کرد و گفت: آقای میرجهانی شما با اینکه اهل دعا و دوا هستی، هنوز پای خود را معالجه نکردهاید.
گفتم: تاکنون که نشده است،
گفت آیا دوست دارید من درد پاهای شما را معالجه کنم؟
گفتم: البته.
پس آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوی کوچکی در آورد و اسم مادرم را پرسید (یا بُرد) و سرچاقو را بر اول درد گذاشت و به سمت پایین کشید و تا پشت پا آورد، سپس فشاری داد که بسیار متألم شده گفتم: آخ.
پس چاقو را برداشت وفرمود: برخیز، خوب شدی.
خواستم بر حسب عادت و مثل همیشه با کمک عصا برخیزم که عصا را از دستم گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت.
دیدم پایم سالم است، برخاستم و دیگر ابداً پایم درد نداشت. به او گفتم: شما کجا هستید
فرمود: من در همین قلعه هستم و دست خود را به اطراف گردانید.
گفتم: پس من کجا خدمت شما برسم؟
فرمود: تو آدرس مرا نخواهی دانست ولی من منزل شما را میدانم کجاست و آدرس مرا گفت و فرمود: هر وقت مقتضی باشد خود نزد تو خواهم آمد و سپس رفت.
در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند: آقا عصایتان کو؟ من گفتم: آقایی نمد پوش را دریابید...
ولی هر چه تفحص و جستجو کردند اثری از او نیافتند...
داستان هایی از ملاقات امام زمان عج
→