شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند
که قرار است کسی موی تو را شانه کند
#متین_شریفی
#شکوایه
خلوت دل...
.•°~🕊 آتشی از عشق در جانم فکندی، خوش فکندی (:🌸 #امام_خمینی(ره) #شکوایه ...♡🍁♡...
دل زتن بردی و در جانی هنوز
دردها دادی و درمانی هنوز
#امیرخسرودهلوی
#شکوایه
نیستے و بر لبــــم
انگیزه ے لبخند نیست...💔
جز بہ دامان غمت ،
دستم بہ جایے بند نیست...
#شکوایه
اگر انتظار تو نبود
بر ساحل فرو مى افتادم
همچون بمبى ياوه
كه به هدف نخورده است...
#شکوایه
خلوت دل...
یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار یا جمع کن آن موی پریشان شده ات راه سجاد رشیدی پور
مادرم گفت: دل نبند و برو، هرکجا روی نازنینی هست
آه مادر، دلم زدستم رفت، ختم امن یُجیب می خواهم
#حسین_جنتی
#شکوایه
#ثائره
بیدار مانده ام
که تو را شعر کنم
هزار خیال آمد و
تو اما
نیامدی . . .
#ليلا_مقربی
#شکوایه
خلوت دل...
بیدار مانده ام که تو را شعر کنم هزار خیال آمد و تو اما نیامدی . . . #ليلا_مقربی #شکوایه
بگذار که با موی تو خلوت کنم امشب
باید به یکی گفت پریشانی خود را...
#علیرضا_بدیع
#شکوایه
وقتی مرابه چشم خودت بنـدمیزنی
ما را بــه قـلب آینــه پیــونـد میــزنی
گل میکنند وسعت آغوش شاخه ها
وقتی به روی باغچــه لبخنـد میزنی
ازگوشه های شرقی چشمان روشنت
خورشیدرا به سینه ی شب بندمیزنی
دریا شود زشور تو شیرین تر ازعسل
وقتی به روی آب شکرخنــد میـزنی
می آوری بــه قلب زمستان بهـار را
اردیبهـشت در دل اسفـنـد میـزنی
ای مهربان خوب صمیمی به من بگو
سنگ مرا به سینه ی خود چند میزنی؟
👤سید محمدرضا هاشمی زاده
#شکوایه
کویر یزد توام، اصفهان کاشیهات
تمام آبی شعرم، از آن کاشیهات
بغل بگیر مرا، گرچه هیچ زیبا نیست
حضور سنگ سیاهی، میان کاشیهات...
#محمد_رضا_حسینی_مود
#شکوایه
#امام_رضای_دلم
دلتنگی بی سابقه ای برده امانم
سخت است که سمت تو تنم را بکشانم
ماندم که کجای بدن خستهء راهت
دلتنگی در پیرهنم را بتکانم
حالا بغلم کن که به اندازهء یک عمر
در گوش تو از بی کسی ام شعر بخوانم
ما مثل دو تا قمری دلباخته بودیم
ما مثل دو تا رود موازی به گمانم
با این همه سالی که گذشته است، همانی!
با این همه سالی که گذشته است همانم؟
ای دیر به دست آمدهء داغ کشیده
از اینکه نباشی، نگرانم، نگرانم..
#شکوایه
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
#شکوایه
هوشنگ ابتهاج، در مثنویِ شریفی فرموده اند:
" چشمه ای در کوه می جوشد، منم! "
اینجا شعری ناب که توسط حسین جنتی سروده شده است :
بیشه ای سوخته در قلبِ کویری ست، منم!
وندر آن بیشه ی آتش زده شیری ست، منم!
ای فلک! خیره به روئین تنی ات چشم مدوز،
راست در ترکشِ رستم پَرِ تیری ست منم!
تا قفس هست مرا لذت آزادی نیست،
هرکجا در همه آفاق اسیری ست منم!
زندگی سنگ عظیمی ست، ولی می شکند
که روان زیرِ پِی اش جوی حقیری ست، منم!
در پِی آبِ حیاتی؟ به خرابات برو
- خسته از عُمر - در آن زاویه پیری ست، منم!
گرچه دور است ولی زود عیان خواهد شد
آنچه کوه است در آن دامنه، دیری ست منم!
#حسین_جنتی
#شکوایه
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام
#لا_ادری
#شکوایه
دل است دیگر . . .
هوایت ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ کمے ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ . . .
ﺩﻝ ﺍﺳﺖ دیگر . . .
و ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓتہ کہ ﺭفتہ ﺍے . . . !
#شکوایه