بیش از هزار مرد زمین خورده خسته ام
در شهر کفر و حیله کسی یار ما نشد
این دل شبیه شاهین افتاده در قفس
جان کَند و در حقارتِ هر لانه جا نشد
دردم فقط برای کودک در بُهت آشناست
وقتی دو دست پاک زمین خورده ، ها نشد
صد مو سفید کرده و با ظلم و درد عشق
در خود شکست و ریخت ، ولی کوه ، تا نشد
با دست روی چهره ی سنگ از تو می نوشت
مردی که زخمِ یادِ تو از او جدا نشد
صد تیغ بر کلاف دلم رفت و این گره
چون چشم کور لشکر عشاق وا نشد
شادم شبیه مرد چریکی که از رفیق
صد زخم خورد و تیر کمانش رها نشد
#علی_پارسا
@shekvayeh