میای امروزُ پر انرژی شروع کنیم؟💪🌻☺️

من عاشق روزهایی هستم که چشم باز میکنم😍

عاشق هوای خنکی که از تو شیشه ی ماشین به صورتم میزنه 🍁

عاشق سیبی که تو کیفمه و قراره ساعت ده بخورمش 😋

و عاشق تک تک لحظه هایی که امروز منتظر منن😇

بیا تو ام عاشق شو...♥️

دوباره قصه ی آشوب و فتنه ی آنی است دوباره فصل تب و التهاب و قربانیست به واژه واژه ی (زن، زندگی و آزادی) سقوط عاقبت ماجرای عریانیست دوباره کوچه و‌پس کوچه ها و دانشگاه اسیر عربده کش های قاتل و‌جانی است دوباره بحث نفوذ و وطن فروشی شان برای فتنه و تشدید نابسامانی است دوباره هجمه ی دنیای وحشی غرب و دوباره آل سقوطی که در رجز خوانی است همیشه مرکز این فتنه در تلاویو است اگرچه عاقبت کارشان پشیمانی است صبور بودن ما را به پای این بنویس که در تدارک یک انتقام طوفانی است مدافعین حرم مرد و زن ندارد که حجاب اسلحه ی دختران ایرانی است عجیب کشور امنی است کشوری که در آن هزار باکری و قاسم سلیمانی است علم ز دست کسی بر زمین نمی افتد اگر چه در لبه ی پرتگاه و ویرانی است علم به دست علمدار می رسد آخر فرج رسیده و در پیچ های پایانی است پدر فقط که پدر نیست، امنیت با اوست امام و قائدنا سید خراسانی است #محمدجواد_منوچهری

خبر چه سنگینه😭🖤

از مرز رد شدم و بالاخره گوشیمو روشن کردم، سوار اتوبوس که شدم، مرتب پیام میومد. من که تو حال و هوای خودم بودم، توجهی نمی‌کردم. گفتم سریع یه چکِ کلی بکنم و بخوابم. ایتا که از حجم زیاد پیاما بالا نمیومد، رفتم واتساپ. بعضی وضعیتا سیاه بود، توجهم جلب شد. گفتم نکنه اتفاق بدی افتاده،ترسیدم. رفتم تو یکی از گروه ها؛ اینقدر تند تند جروبحث میکردن که نفهمیدم چی میگن. رفتم تو یه کانال خبری، چندتا کلمه زیاد دیده می‌شد: دختر جوان، مرگ، حجاب، مهسا، گشت ارشاد و... اینقدر بالا رفتم تا اولین خبر رو پیدا کردم، همه رو یکی یکی خوندم و اومدم تا پایین. نزدیکای سحر بود. باد سردی می‌خورد تو صورتم. شادی حالم تبدیل شد به غم. آرامشم تبدیل شد به اضطراب. شیرینی سفرم تبدیل شد به تلخی. انگار یکدفعه سنگین شدم و از آسمون پرت شدم رو زمین. صدای اذان پیچید تو گوشم... #چهل_روز_قبل بود، از مرز رد شدم و گوشیمو روشن کردم... #زهره_قاسمی @khalvatevesal

چهل روز غمگین چهل روز ننگین چهل روز سنگین سرانجامِ خونین...😭🖤 @khalvatevesal