مادر
چرا بازم بد نفس میکشی؟!!!
امروز که موهامو شونه کردی
لباسامو عوض کردی
مگه خوب نشدی؟😭😭😭😭😭
🏴
چرا مهتاب من امشب کبود است
چرا دیوار و در، هم رنگ دود است
چه دیدی بین کوچه ای برادر
غم مادر برای ما چه زود است ...
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
امشب تمام خانه را آماده کردی
کار علی را در دل شب ساده کردی
با اشک هایت باغ را جارو کشیدی
سیبی برای کودکان از شاخه چیدی
خونابه را از روی درها پاک کردی
در سینه ات زخم دلت را خاک کردی
خانه به دور چشم کم سوی تو چرخید
ماه از غم قد کمانیّ تو بارید
دستت به پهلو شانه را آغاز کردی
موی حسن، روی حسینت ناز کردی
حیدر که دید آهی کشید از جان خسته:
زهرا کمی آرام تر، دستت شکسته...
رنگ گل یاس علی سرخ است و نیلی
پهلو به پهلو میشود از ضرب سیلی
می سوخت زینب از فراق و داغ مادر
از چشم های سرخ و بی روح برادر
شب تا سحر زهرا که مشغول نماز است
قلب علی و کودکانش در گداز است
امشب چرا دستان زینب مثل بید است
او از قنوت فاطمه ذکری شنیده است
میگفت با چشم ترش《 عجل وفاتی》
میجست زینب با علی راه نجاتی
مهتاب امشب ساکت است و سرد وخاموش
دنیا کنار فاطمه افتاده بی هوش
افتاده عکس فاطمه در صورت ماه
دیگر علی سنگ صبورش میشود چاه...
😭😭😭🥀🥀🥀
#زهره_قاسمی
#وصال
@khalvatevesal
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔆پدری با چهار فرزند قد و نیم قد
✍️زهره قاسمی
همیشه در فاطمیه
اشک و خشم را با هم تجربه میکنم.
انگار دردی سر باز میکند بی درمان
و بغضی میترکد بی پایان.
احساس میکنم غم های حضرت مادر
راه نفس تک تک سلول هایم را میبندد.
فرار از روضههای کوچه، در، صورت، طناب، مسجد و...
فرصت ناله و شیون را از من میگیرد
و طوفان غصه ها
چنگ بر قلب یخ زده ام میکشند.
تیر خلاصی هم شام غریبان است.
وقتی نیمه شب
پدری با چهار فرزند قد و نیم قد، به خانه ی نیم سوخته برمیگردد،
و تازه اول ماجراست ...
#فاطمیه
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN